گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۴ - ‌در ستایش ستر کبری و مخدرهٔ عظمی مهد علیا ‌دامت شوکتها

در ششم روز جمادی نخست اول سال
ماه من آمد و آن سال نکو گشت به فال
بر من ‌از دیدنش آن روز دو نوروز گذشت
هیچ دیدی‌ که دو نوروز رسد اول سال
تا برد رنج و ملالم ز دل آنروز به رمز
زد بسی فال نکو آن بت پر غنج و دلال
دو سر زلف پریشان را با هم پیوست
یعنی امسالت آشفته نگردد احوال
با زبان نقطهٔ خال لب خود را بمکید
یعنی امسالت شیرین چو شکر گردد حال
کف دستم را با سی و دو دندان بمزید
یعنی امسالت کف پر شود از در و لال
گنج رخسارهٔ خود بر سر و رویم مالید
یعنی امسال ز هرسو به تو روی آرد مال
سود سیمین‌‌لب خود بر لب و ریشم یعنی
که لبالب شود امسالت از سیم جوال
زان‌ سپس‌‌ گفت‌ که می ارچه به شرعست حرام
لیک در عید پی ‌گفتن شعرست حلال
خاصه در تهنیت شمع شبستان عفاف
مهد علیا که مر او را به جهان نیست همال
حلقهٔ دیدهٔ اجرام سپهرش یاره
چنبر طرهٔ حوران بهشتش خلخال
حور فردوس‌لقا زهره زهرا طینت
سارهٔ آمنه خو مریم میمونه‌ خصال
بسکه‌ با ستر و عفافست بسی ‌نیست عجب
کاب و آیینه هم او را نپذیرد تمثال
آیت عصمتش ار بر کره ی خاک دمند
خاک چون آب روان می‌نپذیرد اشکال
از پس پرده اگر صرصر قهرش بوزد
آب ‌گردد ز نهیبش جگر رستم زال
پرده پوش است ز بس عصمت او می‌ترسم
که‌گرش وصف‌کنم ناطقه‌ام‌گردد لال
زانکه از خاصیت عصمت او بکر سخن
برکشد پرده ز رخسار چو ربات حجال
نفس از مدحت خلقش شود آنسان مشکین
کز چراگاه غزالان ختن باد شمال
دهر با همت او کمتر از آن نان‌ریزه است
کآدمی از بن دندانش برآرد ز خلال
دو جهان از قفس صعوه بسی تنگترست
شاهباز شرف او چو گشاید پر و بال
هست‌ پنهان‌ چو خرد لیک‌ عیانست‌ کزوست
اینهمه دانش و هوش و هنر و فهم و کمال
گر شود ابر کفش رشحه‌فشان بر گیتی
هفت دریا شود از یک نم او مالامال
بس شبیست‌ به ارزاق مقرر کرمش
که نهانی رسد از یزدان ناکرده سؤال
ورنه دستی‌که نتابیده بر او شمس و قمر
کی توان‌ گفت ‌گشاید ز پی جود و نوال
پای تا سر همه نورست چو خورشد ولی
با همه نورش هرگز نتوان دید جمال
حور فردوس به بزمی‌ که ‌کنیزان ویند
فخرها می‌کند ار استد در صف نعال
دست زرپاش چو بر جام سفالین ساید
جام زرین شود از فیض ‌کفش جام سفال
عکس خود منع کند شخص وی از فرط عفاف
گرچه آیینه بود صیقلی و آب زلال
ذات او را نتوان درک به اوهام و عقول
نسبتی دارد مانا به خدای متعال
چهر او در تتق غیب و من اینک به غیاب
گوهرافشان شده در مدح وی از درج مقال
به دعا ختم‌کنم درج ثنا راکه مراست
در ثناگفتن آن ذات نهان تنگ مجال
تا محالست به تصدیق خرد دیدن حق
چه‌به‌چشم‌سر و چه‌وهم‌و چه‌فکر و چه‌خیال
گوهر زندگی او که نهان از نظرست
باد پیوسته مصون در صدف عز و جلال

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در ششم روز جمادی نخست اول سال
ماه من آمد و آن سال نکو گشت به فال
هوش مصنوعی: در روز ششم از ماه جمادی در آغاز سال، ماه من به دنیا آمد و آن سال، سال خوبی شد.
بر من ‌از دیدنش آن روز دو نوروز گذشت
هیچ دیدی‌ که دو نوروز رسد اول سال
هوش مصنوعی: وقتی او را دیدم، آن روز برایم مانند گذر دو جشن نوروز بود. آیا تو هم چیزی را دیده‌ای که دو جشن نوروز همزمان با آغاز سال واقع شود؟
تا برد رنج و ملالم ز دل آنروز به رمز
زد بسی فال نکو آن بت پر غنج و دلال
هوش مصنوعی: در آن روز، با روش خاصی زحمت‌ها و ناراحتی‌هایم از دل رفت و نشانه‌های خوبی برای آینده مشاهده کردم. آن معشوق زیبا و دلربا به من امید و شادی بخشید.
دو سر زلف پریشان را با هم پیوست
یعنی امسالت آشفته نگردد احوال
هوش مصنوعی: دو سر زلفی که به هم آمیخته شده، به این معناست که امسال حال و هوای تو دچار آشفتگی نخواهد شد.
با زبان نقطهٔ خال لب خود را بمکید
یعنی امسالت شیرین چو شکر گردد حال
هوش مصنوعی: با لب‌های خود شیرینی را حس کن تا سالی خوش و شیرین داشته باشی.
کف دستم را با سی و دو دندان بمزید
یعنی امسالت کف پر شود از در و لال
هوش مصنوعی: بسیار خوشحالم که سال جاری پر از برکت و شادی برایت باشد، به طوری که دستت از نعمت‌ها پر شود.
گنج رخسارهٔ خود بر سر و رویم مالید
یعنی امسال ز هرسو به تو روی آرد مال
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌ات را به من هدیه کرد، به این معنا که امسال از هر سو به تو توجه و محبت بیشتری جلب خواهد شد.
سود سیمین‌‌لب خود بر لب و ریشم یعنی
که لبالب شود امسالت از سیم جوال
هوش مصنوعی: من از آن شیرینی کلامت بهره‌مند شوم، تا امسال زندگی‌ام پر از نعمت و ثروت باشد.
زان‌ سپس‌‌ گفت‌ که می ارچه به شرعست حرام
لیک در عید پی ‌گفتن شعرست حلال
هوش مصنوعی: بعد از آن گفت که اگرچه نوشیدن شراب از نظر شرع حرام است، اما در روزهای عید، می‌توان شعر گفتن را جایز دانست.
خاصه در تهنیت شمع شبستان عفاف
مهد علیا که مر او را به جهان نیست همال
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فضیلت و مقام والای مهد علیا می‌پردازد. اشاره دارد به اینکه او در میان زنان، جایگاهی ویژه دارد و به عنوان شمعی در شبستان عفاف محسوب می‌شود. در واقع، او به قدری برجسته است که در میان دیگران همانند ندارد و هیچ کس در دنیا نمی‌تواند به او برسد.
حلقهٔ دیدهٔ اجرام سپهرش یاره
چنبر طرهٔ حوران بهشتش خلخال
هوش مصنوعی: چشمانش مانند گردنبند زیبا و درخشان در میان ستاره‌های آسمان است و موهایش که به شکل پرچمی برآمده، زینت بخش اوست.
حور فردوس‌لقا زهره زهرا طینت
سارهٔ آمنه خو مریم میمونه‌ خصال
هوش مصنوعی: در این بیت به ویژگی‌های خاص و بی‌نظیر چند زن بزرگ اشاره شده است. به زیبایی و جذابیت حورهای بهشتی، زهره دختر پیامبر اسلام، ساره همسر حضرت ابراهیم، و آمنه مادر پیامبر اسلام اشاره می‌شود. همچنین به صفات مریم مقدس نیز پرداخته شده است. به طور کلی، این بیت به تجلی ویژگی‌های عالی و مقدس در زنی اشاره دارد که از این شخصیت‌ها الهام گرفته است.
بسکه‌ با ستر و عفافست بسی ‌نیست عجب
کاب و آیینه هم او را نپذیرد تمثال
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عفت شخصیتی اشاره دارد که او به قدری با وقار و باحجاب است که حتی آینه و کاخ هم نمی‌توانند تصویر او را به درستی منعکس کنند. به این معناست که جمال و شخصیت او فراتر از آن است که بتوان در یک تصویر معمولی گنجاند.
آیت عصمتش ار بر کره ی خاک دمند
خاک چون آب روان می‌نپذیرد اشکال
هوش مصنوعی: اگر نشانه‌ی معصومیت او بر زمین بوزد، خاک مانند آب روان نمی‌تواند هیچ شکلی را بپذیرد.
از پس پرده اگر صرصر قهرش بوزد
آب ‌گردد ز نهیبش جگر رستم زال
هوش مصنوعی: اگر از پس پرده، طوفان خشم او بوزد، دل رستم زال هم به لرزه درمی‌آید و به آب تبدیل می‌شود.
پرده پوش است ز بس عصمت او می‌ترسم
که‌گرش وصف‌کنم ناطقه‌ام‌گردد لال
هوش مصنوعی: عفت و پاکدامنی او به حدی است که من از توصیفش می‌ترسم، زیرا اگر بخواهم او را توصیف کنم، ممکن است زبانم بند بیاید و نتوانم حرف بزنم.
زانکه از خاصیت عصمت او بکر سخن
برکشد پرده ز رخسار چو ربات حجال
هوش مصنوعی: زیرا از ویژگی‌های پاکی و عصمت او، سخن زیبا و بکری برمی‌خیزد، مانند پرده‌ای که از چهره‌ای زیبا کنار می‌رود.
نفس از مدحت خلقش شود آنسان مشکین
کز چراگاه غزالان ختن باد شمال
هوش مصنوعی: وقتی درباره زیبایی‌های او سخن می‌گوییم، نفس‌مان به اندازه مشک خوشبو می‌شود، مثل بویی که از چراگاه غزالان در ختن به‌وسیله باد شمال می‌وزد.
دهر با همت او کمتر از آن نان‌ریزه است
کآدمی از بن دندانش برآرد ز خلال
هوش مصنوعی: دنیا با تلاش و اراده او، به اندازه‌ای کم ارزش است که آدمی می‌تواند از میان دندان‌هایش تنها یک تکه نان کوچک بیرون بکشد.
دو جهان از قفس صعوه بسی تنگترست
شاهباز شرف او چو گشاید پر و بال
هوش مصنوعی: جهان برای پرنده‌ای همچون شاهباز بسیار محدود و تنگ است، اما وقتی او بال و پرش را باز کند، به فراخی و عظمت دست می‌یابد.
هست‌ پنهان‌ چو خرد لیک‌ عیانست‌ کزوست
اینهمه دانش و هوش و هنر و فهم و کمال
هوش مصنوعی: خرد و دانایی در باطن وجود دارد، اما به طور واضح و واضح نمایان است که از آن سرچشمه می‌گیرند دانش، هوش، هنر، فهم و کمال انسان.
گر شود ابر کفش رشحه‌فشان بر گیتی
هفت دریا شود از یک نم او مالامال
هوش مصنوعی: اگر ابر به زمین ببارد و بارش‌هایش را روی جهان پخش کند، هفت دریای بزرگ نیز با یک قطره آب پر خواهد شد.
بس شبیست‌ به ارزاق مقرر کرمش
که نهانی رسد از یزدان ناکرده سؤال
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که روزی و نعمت‌های زندگی به اندازه لازم و مقرر فراهم شده است، به گونه‌ای که بدون هیچ‌گونه خواسته‌ای از خداوند، به صورت پنهانی به من می‌رسد.
ورنه دستی‌که نتابیده بر او شمس و قمر
کی توان‌ گفت ‌گشاید ز پی جود و نوال
هوش مصنوعی: اگر دستی که هیچ‌گاه نور خورشید و ماه بر آن نتابیده، نمی‌توان گفت به خاطر بخشش و سخاوت باز می‌شود.
پای تا سر همه نورست چو خورشد ولی
با همه نورش هرگز نتوان دید جمال
هوش مصنوعی: تمام وجودش پر از نور است مثل خورشید، اما با همه نوری که دارد، هرگز نمی‌توان زیبایی‌اش را دید.
حور فردوس به بزمی‌ که ‌کنیزان ویند
فخرها می‌کند ار استد در صف نعال
هوش مصنوعی: حورهای بهشت در مجلسی که کنیزها بر آن افتخار می‌کنند، اگر در صف نعال قرار بگیرند، به خود می‌بالند.
دست زرپاش چو بر جام سفالین ساید
جام زرین شود از فیض ‌کفش جام سفال
هوش مصنوعی: هرگاه دست ثروتمند بر ظرف سفالی بیفتد، آن ظرف از نعمت آن دست به ظرفی طلایی تبدیل می‌شود.
عکس خود منع کند شخص وی از فرط عفاف
گرچه آیینه بود صیقلی و آب زلال
هوش مصنوعی: شخص به خاطر حیا و عفت خودش از دیدن تصویرش در آینه پرهیز می‌کند، حتی اگر آینه صاف و شفاف و آب مانند باشد.
ذات او را نتوان درک به اوهام و عقول
نسبتی دارد مانا به خدای متعال
هوش مصنوعی: ماهیت و ذات او فراتر از درک و فهم انسان‌هاست و نمی‌توان به وسیله تصورات و عقل‌های بشری او را شناخت. این امر شبیه به شناخت خداوند متعال است.
چهر او در تتق غیب و من اینک به غیاب
گوهرافشان شده در مدح وی از درج مقال
هوش مصنوعی: چهره او در زیبایی پنهان است و من اکنون به خاطر ستایش او همچون جواهری درخشان به دور از او هستم.
به دعا ختم‌کنم درج ثنا راکه مراست
در ثناگفتن آن ذات نهان تنگ مجال
هوش مصنوعی: من دعا را به شکرگزاری تمام می‌کنم، زیرا برای ستایش آن وجود پنهان، فرصتی کم دارم.
تا محالست به تصدیق خرد دیدن حق
چه‌به‌چشم‌سر و چه‌وهم‌و چه‌فکر و چه‌خیال
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که برای درک حقیقت، عقل و خرد انسان نمی‌تواند به تنهایی کافی باشد. هیچ‌یک از حس‌ها، تصورات یا افکار ما به تنهایی نمی‌توانند به ما کمک کنند تا حقیقت را به درستی درک کنیم.
گوهر زندگی او که نهان از نظرست
باد پیوسته مصون در صدف عز و جلال
هوش مصنوعی: زندگی او به گونه‌ای است که در نگاه‌ها پنهان مانده، اما همچنان در محفظه‌ای از افتخار و جلال محفوظ و امن است.

حاشیه ها

1392/11/04 15:02
شهاب

با سلام
واقعاً برای قاآنی متأسّفم که برای چنین زن بدکاره‌ای تملّق می کند و او را این‌گونه می ستاید.