گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۳ - در ستایش پادشاه ماضی محمد شاه غازی طاب الله ثراه

خسروا ای ‌کت ایزد متعال
نافریدست در زمانه حمال
دولتی بیکران ترا داده
کش همه چیز هست غیر زوال
بحر در جنب جود تو شبنم
کوه در نزد حلم تو مثقال
سیم و زر را به دور دولت تو
نشناسد کسی ز سنگ و سفال
مر مرا هست چاکری‌ که بود
در مدیحش زبان ناطقه لال
لب او ساغریست از یاقوت
از می ‌لعل رنگ مالامال
گر خورد خون من حلالش باد
خوردن خون اگر‌چه نیست حلال
راستی سرو و ماه را ماند
قد و رخسارش ازکمال و جمال
چشم و مژگان او بهم دانی
به چه ماند به تیر خورده غزال
خلقی از فکر موی او شب و روز
خیلی از یاد خال او مه و سال
با تنی همچو موی مویاموی
با قدی همچو نال نالانال
خال در طاق ابرویش ‌گویی
جا به محراب ‌کعبه‌ کرده بلال
عقل گفت از خیال او بگذر
تا نگردی اسیر خیل خیال
عشق‌گفتا زهی فراست عقل
که تصورکند خیال محال
روی او کرده مر مرا حیران
بر چه بر صنع قادر متعال
ورنه یکتا خدای داند و بس
که نیم پای‌بست طره و خال
به خدایی‌که صبح و شام‌کنند
شکر آلای او نساء و رجال
به کریمی که گسترد شب و روز
بر سیاه و سفید خوان نوال
که بود مر مرا ز پاکی اصل
پاس شرع رسول در همه حال
هست القصه زان سهی بالا
مر مرا از بلا فراغت بال
من و او هر دو بیهمالستیم
او به حسن و جمال و من به ‌کمال
شَعر او مشک و شِعر من شکر
آن مبرا ز مثل و این ز مثال
شَعر او بر بنای شرع ‌کمند
شعر من بر به ‌پای عقل عقال
او چو برقع ز رخ براندازد
تا که بفریبدم به غنج و دلال
من چنان ساز شعر ساز کنم
که دگرگون شود ورا احوال
تنگ بر خدمتم میان بسته
چون به قصر تو قیصر و چیپال
من نخواهم ز بخت الا او
او نخواهد ز شاه الا شال

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خسروا ای ‌کت ایزد متعال
نافریدست در زمانه حمال
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ای عزیز، در این زمانه، حمالی (که به معنای بارکش است) به عنوان یک نعمت از جانب خداوند برگزیده شده است. در اینجا به اهمیت و جایگاه افرادی که بارهای سنگین زندگی را به دوش می‌کشند، اشاره می‌شود و این که در نظر خداوند، این کار ارزشمند و محترم است.
دولتی بیکران ترا داده
کش همه چیز هست غیر زوال
هوش مصنوعی: خداوند سلطنتی بی‌پایان به تو عطا کرده است؛ همه چیز در اختیار توست و تنها چیزی که نیست، زوال و فناست.
بحر در جنب جود تو شبنم
کوه در نزد حلم تو مثقال
هوش مصنوعی: دریا در برابر سخاوت تو مثل شبنمی در کنار کوه است، و صبر و بردباری تو ارزشی بیشتر از یک مثقال دارد.
سیم و زر را به دور دولت تو
نشناسد کسی ز سنگ و سفال
هوش مصنوعی: هیچ کسی ثروت و جلال تو را با چیزهای بی‌ارزشی چون سنگ و سفال مقایسه نمی‌کند.
مر مرا هست چاکری‌ که بود
در مدیحش زبان ناطقه لال
هوش مصنوعی: شخصی برای من وجود دارد که در تعریف و ستایش او، حتی زبان ناطق هم ناچار است سکوت کند.
لب او ساغریست از یاقوت
از می ‌لعل رنگ مالامال
هوش مصنوعی: لب او همچون جامی است از سنگ یاقوت، پر از شراب لعلین که رنگش زیبا و دلنواز است.
گر خورد خون من حلالش باد
خوردن خون اگر‌چه نیست حلال
هوش مصنوعی: اگر کسی خون من را بنوشد، خداوند خوردن خون او را حلال کند، هرچند که در واقع خوردن خون حرام است.
راستی سرو و ماه را ماند
قد و رخسارش ازکمال و جمال
هوش مصنوعی: سرو و ماه به خاطر زیبایی و قامت دلربایشان به یادمان می‌آیند؛ زیبایی و ظاهر دلنشین آنها از کمال و زیبایی واقعی حکایت دارد.
چشم و مژگان او بهم دانی
به چه ماند به تیر خورده غزال
هوش مصنوعی: چشمان و مژه‌های او را چنان می‌دانید که مانند غزالی است که به تیر خورده است.
خلقی از فکر موی او شب و روز
خیلی از یاد خال او مه و سال
هوش مصنوعی: جمعی در تمام طول روز و شب، به یاد خال و زیبایی او مشغول فکر کردن هستند و این زیبایی همیشه در ذهنشان نقش بسته است.
با تنی همچو موی مویاموی
با قدی همچو نال نالانال
هوش مصنوعی: دارم بدنی نرم و لطیف مثل مو و قدی بلند و باریک مانند چنگال.
خال در طاق ابرویش ‌گویی
جا به محراب ‌کعبه‌ کرده بلال
هوش مصنوعی: خال در بالای ابرویش به گونه‌ای است که انگار در محل مقدس کعبه قرار گرفته است.
عقل گفت از خیال او بگذر
تا نگردی اسیر خیل خیال
هوش مصنوعی: عقل به تو می‌گوید از خیال او فاصله بگیر تا گرفتار اوهام و خیالات نشوی.
عشق‌گفتا زهی فراست عقل
که تصورکند خیال محال
هوش مصنوعی: عشق گفت: چه روشن‌بینی است عقل که می‌تواند چیزهای غیرممکن را در ذهن مجسم کند.
روی او کرده مر مرا حیران
بر چه بر صنع قادر متعال
هوش مصنوعی: بر چهره او نگاهی انداخته‌ام و در حیرت مانده‌ام که چگونه این زیبایی از دست خداوند قادر و توانا خلق شده است.
ورنه یکتا خدای داند و بس
که نیم پای‌بست طره و خال
هوش مصنوعی: تنها خداوند است که همه چیز را می‌داند، و هیچ چیز دیگری به اندازه‌ی زیبایی و جذابیت موی بافته و خال صورت نمی‌تواند انسان را تحت تاثیر قرار دهد.
به خدایی‌که صبح و شام‌کنند
شکر آلای او نساء و رجال
هوش مصنوعی: به خدایی که صبح و شب برای نعمت‌هایش سپاسگزاری می‌کنند، مردان و زنان.
به کریمی که گسترد شب و روز
بر سیاه و سفید خوان نوال
هوش مصنوعی: به بخشندگی‌ای که روز و شب را بر همه افراد، چه سفید و چه سیاه، به公平 و فراوانی می‌دهد.
که بود مر مرا ز پاکی اصل
پاس شرع رسول در همه حال
هوش مصنوعی: کیست که به خاطر خلوص نیت و پاکی ریشه‌اش، همواره به قوانین و دستورات پیامبر احترام بگذارد؟
هست القصه زان سهی بالا
مر مرا از بلا فراغت بال
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، آن موجود بلند قامت باعث نجات من از مشکلات و رنج‌ها شده است.
من و او هر دو بیهمالستیم
او به حسن و جمال و من به ‌کمال
هوش مصنوعی: من و او هر دو از یک جنسیم؛ او زیبا و با جذبه است و من نیز در کمال و رشد شخصی خودم پیشرفت کرده‌ام.
شَعر او مشک و شِعر من شکر
آن مبرا ز مثل و این ز مثال
هوش مصنوعی: شعر او مانند مشک خوشبو و شعر من مانند شکر شیرین است؛ شعر او بی‌نظیر و خاص است و شعر من، قابل مقایسه با دیگران نیست.
شَعر او بر بنای شرع ‌کمند
شعر من بر به ‌پای عقل عقال
هوش مصنوعی: شعر او بر اساس قوانین و اخلاقیات دینی ساخته شده است، اما شعر من بر اساس تفکر و عقل استوار است.
او چو برقع ز رخ براندازد
تا که بفریبدم به غنج و دلال
هوش مصنوعی: او وقتی که چادر از روی صورتش کنار بزند، می‌خواهد با ناز و عشوه‌اش مرا فریب دهد.
من چنان ساز شعر ساز کنم
که دگرگون شود ورا احوال
هوش مصنوعی: من شعری می‌سازم که به گونه‌ای باشد که اوضاع و احوال مخاطب را تغییر دهد.
تنگ بر خدمتم میان بسته
چون به قصر تو قیصر و چیپال
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و محدودیت‌ها، احساس می‌کنم که به همان اندازه‌ای که تو در قصر خود می‌درخشی، من هم به نوعی در کنار تو هستم.
من نخواهم ز بخت الا او
او نخواهد ز شاه الا شال
هوش مصنوعی: من از سرنوشت چیزی جز او نمی‌خواهم، و او هم از پادشاهی چیزی جز شال نمی‌خواهد.