گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۲ - در ستایش امیرالامراء العظام حسین خان نظام الدوله گوید

بیا و ساغر می‌ کن ز باده مالامال
که ماه روزه به حسرت ‌گذشت نالانال
بباید از غم و انده ‌گریخت میلامیل
می دو ساله به پیمانه ریخت مالامال
بنوش باده و نوشان به یاد رحمت حق
که فضل بار خدا شاملست در همه حال
به آب باده غبار دل از پیاله بشوی
که هست در دلت اندک ز روزه گرد ملال
مرا ز عید خوش آمد که هست روزه حرام
نه‌ بلکه خوشترم از آنکه هست بوسه حلال
کنون به بدرقهٔ روزه باده باید خورد
به عذر آنکه نکردیمش از چه استقبال
همیشه باده‌ گوارا و دلپذیر بود
خصوص آخر شعبان و غُرهٔ شوال
مرا ز روزه جز این دل‌خوشی نبد که به عید
کنم معانقه با آن غزل‌ سرای غزال
مرا به طبع خوش آید ز روز عید که عید
بهانه‌ایست نکو بهر بوسهٔ اطفال
چه مایه طفل سمنبر که با هزار حیل
خیال بوسهٔ او مر مرا نمود محال
کنون خود آید و لب بهر بوسه باز کند
چو سایلی‌ که‌ گشاید کف از برای سؤال
خصوص ترک من آن ساده‌لوح سیمین‌بر
که وقف بوسه نمود دست روی زهره‌ مثال
ز پای تا به سرش هر کجا که می‌بینی
گمان بری که بدانجا نزول کرده جمال
ز بسکه‌بوسه‌ز دستم‌به‌هر دو عارض او
ز نقش بوسه رخش‌ گشته پر وهاد و تلال
به احتیاط چنان بوسمش دو تُنگ شکر
که بر زمین نچکد زان دو تنگ یک مثقال
درون مشت چو گیرم سرین سیمینش
گمان‌ کند که بپا اندرش کنم خلخال
مرا از آن بت شیرین حکایتیست عجیب
بیا و بشنو و عبرت بگیر ازین تمثال
ز من چو آهوی رم‌دیده پار وحشی بود
به زهد و زرق و ریا رام‌ کردمش امسال
بساط زهد و ریا را چنان بگستردم
که هر که دید مرا خیره ماند از آن احوال
به جبهه داغ نهادم چو زاهد سالوس
به دست سبحه‌ گرفتم چو واعظ محتال
حکایتم همه از فضل زهد بود و ورع
روایتم همه از علم فقه بود و رجال
گهی حدیث ‌کرامات ‌گفتم و معجز
گهی بیان احادیث کردم و اقوال
پی مراقبه گه سر نهاده بر زانو
پی مکاشفه‌ گه پشت ‌کرده بر دیوال
گهی صحیفه و زادالمعاد اندر پیش
که جز دعا نگشایم‌ زبان به هیچ مقال
نموده‌ گه به تلاوت قرات قرآن
شمرده‌ گه به فصاحت فضیلت ابدال
گمان نموده پس از چند روز دلبر من
که مر مرا به ورع در زمانه نیست همال
بسان سایه مر آن ترک آفتاب جبین
به هرکجاکه شدم می‌دویدم از دنبال
به صبح عید صیام از پی مبارکباد
دوان به‌سوی من آمد چو مه به برج و بال
بغل گشودم و از روی مکر و شید و حیل
بر او به لحن عرب بانگ برزدم‌ که تعال
دوید و آمد و بنشست و دست من بوسید
عنان صبر من از دست برد شوق وصال
به برکشیدم و چندان لبش ببوسیدم
که خیره در رخ من دید وگفت‌کیف‌الحال
نه آن سعادت زهد و صلاح عام و ورع
نه این‌ شقاوت فسق و فجور و کفر و ضلال
چنان ز سایهٔ مژگان او هراسیدم
که اشکبوس‌ کشانی ز تیر رستم زال
چو بوهریره احادیث چندکردم جعل
به فضل بوسه و خواندم بر او به استعجال
ز سادگی بپذیرفت و وقف عام نمود
از آن ‌سپس ‌لب ‌و رخسار گردن‌ و خط ‌و خال
کنون به هر که رسد صدهزار بوسه دهد
گمان برد که بود بوسه افضل‌الاعمال
به‌گاه بوسه لبش آنچنان شکر ریزد
که ‌کلک خواجهٔ نیکو نهاد نیک خصال
غلام شاه عجم حکمران‌کشور جم
خدایگان امم آسمان جاه و جلال
سپهر مجد و علا صاحب اختیار که هست
دلش جهان کفایت کفش محیط نوال
ز بس به خاک زمین سیم و زر فشانده ‌کَفَش
به رهروان جهان تنگ کرده است مجال
چو بندگانش دوان دولت از یسار و یمین
چو خادمانش‌ روان‌شوکت از یمین و شمال
زهی دلت به هنر کارنامهٔ دانش
خهی ‌کفت به کرم بارنامهٔ اقبال
غلام خسرو جم‌صولتی زهی دولت
مطیع خواجهٔ دریادلی خهی اجلال
به بزم و رزم نظیرت ندیده است جهان
که هم مخالفِ مالیّ و هم مخالف مال
مگر که عرصهٔ جاه ترا ندیده حکیم
که بر تناهی ابعاد داند استدلال
دلیل صدق تناسخ بس اینکه در صف رزم
پلنگ پیش تو روبه شود هژبر شکال
جهنده تیر تو بازیست آهنین مخلب
برنده تیغ تو مرگیست آتشین چنگال
وجود از سخطت ملتجی شود به عدم
پلنگ با غضب التجا برد به غزال
فنا به قهر تو مضمر چو تلخی اندر زهر
گهر به ‌کلک تو مضمون چو شکّر اندر نال
جهان بود به مثل خانه و تو خانه خدای
سخا و جود ترا کسب و کاینات عیال
سمند رهسپرت چارپایهٔ نصرت
کمان جانشکرت چله‌خانهٔ آجال
کفت به ‌گاه سخا گفته بُخل را که بمیر
دلت به ‌گاه عطا گفته جود را که ببال
نه جیش فتح را حایل آتشین باره
نه تیغ تیز ترا مانع آهنین سربال
زه‌ کمان تو زهدان بچهٔ نصرت
سر سنان تو پستان‌ کودک اقبال
خیال بزم تو همچون امل نشاط‌انگیز
هوای رزم تو همچون اجل روان آغال
نه چرخ را بر قدر تو سنگ یک خردل
نه‌کوه را بر حلم تو وزن یک مثقال
اگر به‌ کوه نگارند نقش مرکب تو
بسان مرغ هماندم برآورد پر و بال
زه ‌کمان تو بازوی فتح را تعویذ
خم‌کمند تو ساق زمانه را خلخال
به یاد جود تو گر کوزه‌گر سفال پزد
ز کوره جام‌جم آرد برون به جای سفال
تبارک‌الله ازین رخش‌ کوه‌ کوههٔ تو
که وقت حمله به ‌کوه اندر افکند زلزال
درازگردن و لاغر میان وکوچک‌سر
بزرگ‌هیکل و فربه‌سرین و ضغیم‌یال
رونده‌تر ز یقین و دونده‌تر ز گمان
پرنده‌تر ز عقاب و جهنده‌تر ز شمال
ز غرب راکب او گر خیال شرق ‌کند
به شرق شیهه‌زنان زودتر رسد ز خیال
تلال زیر سمش پست‌تر شود ز وهاد
وهاد زیر پیش نرم‌تر شود ز رمال
زمانه‌گر زبر پشت او سوار شود
به یک‌نفس گذرد هر چه در جهان‌ مه و سال
گهی چو ناقهٔ صالح برون دود ازکوه
گهی چو چشمهٔ موسی روان جهد ز جبال
به سنگ خاره چو در کوه سم فرو کوبد
گمان بری به دهل چوب می‌زند طبال
زمین معرکه را پر هلال و بدر کند
پیش ز نقش حوافر سمش ز نقش نعال
به زرق تا نتوان بست باد در چنبر
به مکر تا نتوان داشت آب در غربال
چهار چیز تو خالی ز چار چیز مباد
که تا جهان به تو می‌بگذرد بدین منوال
روان ز طاعت یزدان دل از اطاعت شاه
دفاین از در و گوهر، خزاین از زر و مال
به چاه ویل بود سرنگون مخالف تو
بدان مثابه‌ که در چاه اصفهان دجال
همیشه یار تو یار نشاط در هر وقت
هماره خصم تو یار کلال در هرحال

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا و ساغر می‌ کن ز باده مالامال
که ماه روزه به حسرت ‌گذشت نالانال
هوش مصنوعی: بیا و لیوان شراب را پر کن، چرا که ماه رمضان گذشته و دل‌ها هنوز در حسرت آن هستند.
بباید از غم و انده ‌گریخت میلامیل
می دو ساله به پیمانه ریخت مالامال
هوش مصنوعی: باید از غم و اندوه فرار کرد، زندگی شبیه سرازیر شدن شراب در پیمانه است که پُر از شادی و خوشی می‌شود.
بنوش باده و نوشان به یاد رحمت حق
که فضل بار خدا شاملست در همه حال
هوش مصنوعی: باده بنوش و لذت ببر، و این کار را به یاد لطف و رحمت الهی انجام بده، زیرا نعمت‌های خداوند همیشه شامل حال مردم است.
به آب باده غبار دل از پیاله بشوی
که هست در دلت اندک ز روزه گرد ملال
هوش مصنوعی: با نوشیدن شراب، غم‌ها و کدورت‌های دل را از دل خود پاک کن، زیرا در دل تو هنوز کمی از روزهای غمگین باقی مانده است.
مرا ز عید خوش آمد که هست روزه حرام
نه‌ بلکه خوشترم از آنکه هست بوسه حلال
هوش مصنوعی: امروز روزی است که روزه‌اش حرام نیست و این برای من خوشایند است، اما چیزی که بیشتر مرا خوشحال می‌کند این است که کس دیگری می‌تواند بدون هیچ منع اخلاقی مرا بوسه بزند.
کنون به بدرقهٔ روزه باده باید خورد
به عذر آنکه نکردیمش از چه استقبال
هوش مصنوعی: اکنون باید به مناسبت روزه، نوشیدنی بنوشیم، به این دلیل که نتوانستیم به درستی از این روز استقبال کنیم.
همیشه باده‌ گوارا و دلپذیر بود
خصوص آخر شعبان و غُرهٔ شوال
هوش مصنوعی: در هر زمان، نوشیدنی خوشمزه و دلخواه بوده است، به‌ویژه در آخر ماه شعبان و آغاز ماه شوال.
مرا ز روزه جز این دل‌خوشی نبد که به عید
کنم معانقه با آن غزل‌ سرای غزال
هوش مصنوعی: من از روزه فقط این خوشبختی را داشتم که در روز عید با شاعر آن غزل دلنشین دیدار و خوش‌وبش کنم.
مرا به طبع خوش آید ز روز عید که عید
بهانه‌ایست نکو بهر بوسهٔ اطفال
هوش مصنوعی: روز عید برای من خوشایند است، زیرا این روز بهانه‌ای است زیبا برای بوسیدن کودکان.
چه مایه طفل سمنبر که با هزار حیل
خیال بوسهٔ او مر مرا نمود محال
هوش مصنوعی: این بیت به بیان حسرت و آرزوی عشق می‌پردازد. گوینده به تخیلی اشاره می‌کند که در آن، بوسه‌ی محبوبش را آرزو می‌کند، اما به دلیل دشواری‌ها و پیچیدگی‌های عشق، این آرزو برای او غیرممکن به نظر می‌رسد. این احساس ناامیدی از دست نیافتن به خواسته‌اش، حس عمیقی از longing را به تصویر می‌کشد.
کنون خود آید و لب بهر بوسه باز کند
چو سایلی‌ که‌ گشاید کف از برای سؤال
هوش مصنوعی: اکنون خود می‌آید و دهانش را برای بوسه باز می‌کند، مثل کسی که دستش را برای درخواست سوال باز می‌گذارد.
خصوص ترک من آن ساده‌لوح سیمین‌بر
که وقف بوسه نمود دست روی زهره‌ مثال
هوش مصنوعی: در مورد آن دختر بی‌خبر و ساده‌دل که به خاطر بوسه‌ای، دستش را به زهره تشبیه کرده‌اند و به وضوح عشق و علاقه‌اش را نشان می‌دهد، سخن می‌گوید.
ز پای تا به سرش هر کجا که می‌بینی
گمان بری که بدانجا نزول کرده جمال
هوش مصنوعی: از پا تا سر او، هر جا که نگاه کنی، فکر می‌کنی که زیبایی در آنجا فرود آمده است.
ز بسکه‌بوسه‌ز دستم‌به‌هر دو عارض او
ز نقش بوسه رخش‌ گشته پر وهاد و تلال
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیادی بوسه‌ای که از دستانم به روی هر دو گونه‌اش زده‌ام، چهره‌اش مانند نقش بوسه‌ها پر از رنگ و جلوه شده است.
به احتیاط چنان بوسمش دو تُنگ شکر
که بر زمین نچکد زان دو تنگ یک مثقال
هوش مصنوعی: من به‌گونه‌ای او را می‌بوسم که مثل دو تنگ شکر، حتی یک دانه‌اش هم بر زمین نریزد.
درون مشت چو گیرم سرین سیمینش
گمان‌ کند که بپا اندرش کنم خلخال
هوش مصنوعی: اگر درون مشت من، این گوشواره نقره‌ای را بگیرم، او گمان می‌کند که می‌خواهم آن را به پا کنم و به او زینت ببخشم.
مرا از آن بت شیرین حکایتیست عجیب
بیا و بشنو و عبرت بگیر ازین تمثال
هوش مصنوعی: من داستان عجیبی از آن معشوق دلربا دارم، بیایید بشنوید و از این تصویر عبرت بگیرید.
ز من چو آهوی رم‌دیده پار وحشی بود
به زهد و زرق و ریا رام‌ کردمش امسال
هوش مصنوعی: من مانند آهویی وحشی و وحشت‌زده، به خاطر زهد و تظاهر دیگران آرامش یافتم و امسال توانستم آن را رام کنم.
بساط زهد و ریا را چنان بگستردم
که هر که دید مرا خیره ماند از آن احوال
هوش مصنوعی: من آن‌چنان به نمایش زهد و پرهیزگاری پرداختم که هر کسی مرا دید، متعجب و شگفت‌زده ماند از وضعیتی که داشتم.
به جبهه داغ نهادم چو زاهد سالوس
به دست سبحه‌ گرفتم چو واعظ محتال
هوش مصنوعی: در جبهه جنگ به شدت درگیر شدم، مانند کسی که خود را زاهد و پارسا نشان می‌دهد، و در دستانم تسبیح گرفتم، مانند واعظی که مردم را فریب می‌دهد.
حکایتم همه از فضل زهد بود و ورع
روایتم همه از علم فقه بود و رجال
هوش مصنوعی: داستان من تماماً درباره‌ی فضیلت زهد و پرهیزکاری است و روایت‌هایم هم از علم فقه و شناخت شخصیت‌ها نشأت گرفته‌اند.
گهی حدیث ‌کرامات ‌گفتم و معجز
گهی بیان احادیث کردم و اقوال
هوش مصنوعی: گاهی از کارهای شگفت‌انگیز سخن گفتم و گاهی به نقل گفتارها و احادیث پرداختم.
پی مراقبه گه سر نهاده بر زانو
پی مکاشفه‌ گه پشت ‌کرده بر دیوال
هوش مصنوعی: گاهی در حال تفکر و مراقبه هستم و گاهی به جستجوی درونی و مکاشفه می‌پردازم.
گهی صحیفه و زادالمعاد اندر پیش
که جز دعا نگشایم‌ زبان به هیچ مقال
هوش مصنوعی: گاهی کتابی از روزهای وقوع و زندگی آینده در پیش من است که جز دعا، زبانم به هیچ سخنی باز نمی‌شود.
نموده‌ گه به تلاوت قرات قرآن
شمرده‌ گه به فصاحت فضیلت ابدال
هوش مصنوعی: در برخی مواقع به خواندن قرآن مشغول شده‌ام و در زمانی دیگر به بیان شیوا و فصیح، برتری‌های گروهی از افراد را نمایش داده‌ام.
گمان نموده پس از چند روز دلبر من
که مر مرا به ورع در زمانه نیست همال
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که پس از مدتی، محبوب من فکر کرده است که دیگر هیچ چیز نمی‌تواند مرا از راه درست منحرف کند.
بسان سایه مر آن ترک آفتاب جبین
به هرکجاکه شدم می‌دویدم از دنبال
هوش مصنوعی: مثل سایه‌ای، آن جوان زیبای با جبین درخشان، هر جا که می‌رفتم او هم بی‌وقفه دنبالم می‌دوید.
به صبح عید صیام از پی مبارکباد
دوان به‌سوی من آمد چو مه به برج و بال
هوش مصنوعی: در صبح عید رمضان، به دنبال تبریک و شادباش، همچون ماهی که به برج آسمان می‌آید، به سوی من آمد.
بغل گشودم و از روی مکر و شید و حیل
بر او به لحن عرب بانگ برزدم‌ که تعال
هوش مصنوعی: من آغوشم را باز کردم و با ناز و تزویر به او ندا زدم که بیا.
دوید و آمد و بنشست و دست من بوسید
عنان صبر من از دست برد شوق وصال
هوش مصنوعی: او به سرعت آمد و نشست و دست من را بوسید. آن لحظه، شوق دیدار او باعث شد که صبر من از دست برود.
به برکشیدم و چندان لبش ببوسیدم
که خیره در رخ من دید وگفت‌کیف‌الحال
هوش مصنوعی: لبش را بوسیدم و به حدی که متوجه چهره‌ام شد و پرسید حال شما چطور است؟
نه آن سعادت زهد و صلاح عام و ورع
نه این‌ شقاوت فسق و فجور و کفر و ضلال
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که نه تنها زندگی پرهیزگارانه و درستکاری باعث سعادت می‌شود و نه زندگی پر از فساد و بی‌دینی موجب شقاوت می‌گردد. به عبارت دیگر، سعادت و شقاوت تنها به این دو حالت محدود نمی‌شود و باید دیدگاه وسیع‌تری به زندگی داشت.
چنان ز سایهٔ مژگان او هراسیدم
که اشکبوس‌ کشانی ز تیر رستم زال
هوش مصنوعی: من از سایهٔ مژگان او آن‌قدر ترسیدم که مانند کسانی که تیرهای رستم زال را می‌کشیدند، غمگین و ناامید شدم.
چو بوهریره احادیث چندکردم جعل
به فضل بوسه و خواندم بر او به استعجال
هوش مصنوعی: وقتی که از بوهریره صحبت کردم، با شوق و محبت به او چند حدیث جعل کرده و سریعاً آن‌ها را برایش خواندم.
ز سادگی بپذیرفت و وقف عام نمود
از آن ‌سپس ‌لب ‌و رخسار گردن‌ و خط ‌و خال
هوش مصنوعی: از روی سادگی، او را پذیرفت و تصمیم گرفت از آن به نفع عموم استفاده کند. بعد از آن، لب و صورت، گردن و نشانه‌هایش را تغییر داد.
کنون به هر که رسد صدهزار بوسه دهد
گمان برد که بود بوسه افضل‌الاعمال
هوش مصنوعی: اکنون هر کسی را که می‌بینی، به او صد هزار بوسه می‌دهد، گویی که بوسه بهترین عمل‌هاست.
به‌گاه بوسه لبش آنچنان شکر ریزد
که ‌کلک خواجهٔ نیکو نهاد نیک خصال
هوش مصنوعی: زمانی که لبان او را می‌بوسم، آن‌قدر شیرینی و لطافت دارد که مانند هنرمندی با کمال و نیکوکار، زیبایی را به شکل هنرمندانه‌ای به نمایش می‌گذارد.
غلام شاه عجم حکمران‌کشور جم
خدایگان امم آسمان جاه و جلال
هوش مصنوعی: من خدمتگزار شاه ایرانی هستم که بر سرزمین جم فرمانروایی می‌کند. او خدایان را در آسمان‌ها نیز عظیم و با جلال و جبروت می‌داند.
سپهر مجد و علا صاحب اختیار که هست
دلش جهان کفایت کفش محیط نوال
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی بزرگ و برجسته می‌پردازد که در دنیای خود سلطان و صاحب اختیار است. او دارای دل و ذهنی وسعت‌دار و غنی است که می‌تواند از تمامی نعمت‌ها و خوبی‌های زندگی بهره‌مند شود. به بیان دیگر، این فرد در زندگی خود به حدی از کمال و موفقیت رسیده که همگان از وجود او بهره‌مند می‌شوند و او را الگوی خود قرار می‌دهند.
ز بس به خاک زمین سیم و زر فشانده ‌کَفَش
به رهروان جهان تنگ کرده است مجال
هوش مصنوعی: به دلیل زیاد بودن طلا و نقره‌ای که در زمین پاشیده شده، زندگی و پیشرفت برای افرادی که در جهان راه را می‌پیمایند، دشوار شده است.
چو بندگانش دوان دولت از یسار و یمین
چو خادمانش‌ روان‌شوکت از یمین و شمال
هوش مصنوعی: زمانی که بندگان خدا در حال رهایی از سختی‌ها و توانمندی‌های زندگی هستند، مانند خادمان او که از سمت راست و چپ در حرکتند، شکوه و عظمت او در هر چهار طرف احساس می‌شود.
زهی دلت به هنر کارنامهٔ دانش
خهی ‌کفت به کرم بارنامهٔ اقبال
هوش مصنوعی: ای خوشا دلت که با هنر و دانش آراسته است، چون آنچه در کارنامه‌ات می‌نویسی با لطف و generosity به تو برکت می‌دهد و به تو نیکی می‌بخشد.
غلام خسرو جم‌صولتی زهی دولت
مطیع خواجهٔ دریادلی خهی اجلال
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید از غلامی می‌پردازد که به خدمتی باعظمت مشغول است و از وفاداری و اطاعت خود نسبت به آقای دلیر و بزرگش خبر می‌دهد. او به خاطر ارتباطش با این سردار و پیروی از دستورات او، احساس افتخار و خوشبختی می‌کند.
به بزم و رزم نظیرت ندیده است جهان
که هم مخالفِ مالیّ و هم مخالف مال
هوش مصنوعی: در هیچ جا، کسی مانند تو را که هم در خوشی و هم در جنگ است، ندیده‌ام؛ تو همواره با دشمنی که به خاطر مال است، و با کسی که به خاطر روحیاتش به تو حمله می‌کند، برخورد می‌کنی.
مگر که عرصهٔ جاه ترا ندیده حکیم
که بر تناهی ابعاد داند استدلال
هوش مصنوعی: آیا حکیم به ابعاد محدودیت تو توجه نکرده که بتواند بر اساس آن استدلال کند؟
دلیل صدق تناسخ بس اینکه در صف رزم
پلنگ پیش تو روبه شود هژبر شکال
هوش مصنوعی: دلیل واقعی تناسخ این است که در میدان جنگ، پلنگ در برابر تو به شکل روباه در می‌آید و این تغییر ماهیت را نشان می‌دهد.
جهنده تیر تو بازیست آهنین مخلب
برنده تیغ تو مرگیست آتشین چنگال
هوش مصنوعی: تیر تو مانند یک بازی است که به سرعت پرتاب می‌شود، و تیغ تو همچون چنگالی است که با شدت مرگبارش می‌تواند وحشت ایجاد کند.
وجود از سخطت ملتجی شود به عدم
پلنگ با غضب التجا برد به غزال
هوش مصنوعی: وقتی وجود با خشم تو مواجه می‌شود، به عدم پناه می‌برد، مانند پلنگی که در حالت غضب به سمت غزال پناه می‌برد.
فنا به قهر تو مضمر چو تلخی اندر زهر
گهر به ‌کلک تو مضمون چو شکّر اندر نال
هوش مصنوعی: خشم تو مانند زهر تلخ است که در آن چیزی از فنا نهفته است. نوشته‌هایت مانند شیرینی هستند که در ناله‌ها و زاری‌ها نهفته‌اند.
جهان بود به مثل خانه و تو خانه خدای
سخا و جود ترا کسب و کاینات عیال
هوش مصنوعی: جهان مانند یک خانه است و تو، خانه‌ خداوندی هستی که بخشش و سخاوتش ستودنی است. تو به سادگی با وجود خود، بر تمام مخلوقات و جهان شامل آنها سرپرستی می‌کنی.
سمند رهسپرت چارپایهٔ نصرت
کمان جانشکرت چله‌خانهٔ آجال
هوش مصنوعی: اسب تو در راه حضور، به منزله‌ی پایگاهی از نصرت و پیروزی است، همچون کمان جانفرسا که در چله‌خانه‌ای از پروژه‌های زندگی قرار دارد.
کفت به ‌گاه سخا گفته بُخل را که بمیر
دلت به ‌گاه عطا گفته جود را که ببال
هوش مصنوعی: در زمان بخشندگی، بخیل را سرزنش می‌کند و می‌گوید که باید از خساست بمیرد، اما در زمان بخشش، فرد با دست سخاوتمند را تشویق می‌کند که آینده‌اش را صعودی ببیند.
نه جیش فتح را حایل آتشین باره
نه تیغ تیز ترا مانع آهنین سربال
هوش مصنوعی: نه آتش بار فتح را می‌تواند متوقف کند و نه تیغ تیز تو مانع پیشرفت تو خواهد شد.
زه‌ کمان تو زهدان بچهٔ نصرت
سر سنان تو پستان‌ کودک اقبال
هوش مصنوعی: تو مانند کمان هستی که از آن نوزاد نصرت و پیروزی می‌زاید؛ همچون پستانی که شیر کودک اقبال و کامیابی را فراهم می‌کند.
خیال بزم تو همچون امل نشاط‌انگیز
هوای رزم تو همچون اجل روان آغال
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویر زیبایی از دو حالت مختلف ارائه شده است. خیال و آرزوی جشن و مهمانی تو، شبیه به یک امید تازه و شاداب کننده است. در مقابل، فضای جنگ و نبرد تو، مانند سرنوشت و عمر انسان، سریع و گزنده است. این دو چهره متضاد، نشان‌دهنده تنوع احساسات و تجارب انسانی است.
نه چرخ را بر قدر تو سنگ یک خردل
نه‌کوه را بر حلم تو وزن یک مثقال
هوش مصنوعی: نه چرخ زمان ارزش تو را دارد و نه کوه عظمت و بزرگواری تو را می‌تواند اندازه‌گیری کند.
اگر به‌ کوه نگارند نقش مرکب تو
بسان مرغ هماندم برآورد پر و بال
هوش مصنوعی: اگر به کوه نقش تو را بزنند، همچون مرغی که در همان لحظه بال و پر خود را می‌گشاید.
زه ‌کمان تو بازوی فتح را تعویذ
خم‌کمند تو ساق زمانه را خلخال
هوش مصنوعی: از کمان تو، پیروزی به دست می‌آید و کمند تو، مانند زنجیری بر پای زمان است.
به یاد جود تو گر کوزه‌گر سفال پزد
ز کوره جام‌جم آرد برون به جای سفال
هوش مصنوعی: اگر سازنده‌ سفال، از جود و بخشش تو به یاد آورد، حتی از کوره‌ای که سفال را می‌پزد، می‌تواند جامی از جنس جهان را بیرون بیاورد، به جای سفال.
تبارک‌الله ازین رخش‌ کوه‌ کوههٔ تو
که وقت حمله به ‌کوه اندر افکند زلزال
هوش مصنوعی: خداوند متعال را شُکر که از زیبایی‌های تو این کوه است، که در زمان حمله، به کوه زلزله می‌اندازد.
درازگردن و لاغر میان وکوچک‌سر
بزرگ‌هیکل و فربه‌سرین و ضغیم‌یال
هوش مصنوعی: شخصی با گردن بلند و بدن لاغر است که سر کوچکی دارد، در حالی که فردی دیگر با هیکل بزرگ و چاقی، سر بزرگی دارد و یالش هم کوچک است.
رونده‌تر ز یقین و دونده‌تر ز گمان
پرنده‌تر ز عقاب و جهنده‌تر ز شمال
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف ویژگی‌هایی می‌پردازد که در مورد چیزی یا کسی بیان شده است. به نوعی اشاره دارد به اینکه آن شخص از یقین پیشرفت بیشتری دارد و از گمان سریع‌تر عمل می‌کند. همچنین، به پرنده‌ای اشاره می‌کند که از عقاب توانمند‌تر و از بادهای شمالی تندتر است. به طور کلی، این متن نشان‌دهنده قابلیت‌های ویژه و توانمندی‌های بالا است.
ز غرب راکب او گر خیال شرق ‌کند
به شرق شیهه‌زنان زودتر رسد ز خیال
هوش مصنوعی: اگر سوارکار از سمت غرب به سمت شرق فکر کند، با شیهه زدن زودتر به مقصد شرق خواهد رسید تا اینکه فقط در خیال سفر کند.
تلال زیر سمش پست‌تر شود ز وهاد
وهاد زیر پیش نرم‌تر شود ز رمال
هوش مصنوعی: در هنگام قدم زدن اسب، خاک زیر سم‌هایش بیشتر از قبل متلاطم می‌شود، و در مقابل، حالتی آرام‌تر و نرم‌تر به خود می‌گیرد.
زمانه‌گر زبر پشت او سوار شود
به یک‌نفس گذرد هر چه در جهان‌ مه و سال
هوش مصنوعی: اگر زمانه بر او سوار شود و به پیش برود، می‌تواند با یک نفس هرچه در این دنیا وجود دارد را پشت سر بگذارد، چه در مه و چه در سال.
گهی چو ناقهٔ صالح برون دود ازکوه
گهی چو چشمهٔ موسی روان جهد ز جبال
هوش مصنوعی: گاه به مانند ناقهٔ صالح که از کوه دود برمی‌خیزد، و گاه به مانند چشمهٔ موسی که از کوه‌ها به جریان می‌افتد.
به سنگ خاره چو در کوه سم فرو کوبد
گمان بری به دهل چوب می‌زند طبال
هوش مصنوعی: وقتی که سنگ سخت به کوه ضربه می‌زند، نباید فکر کنی که صدای دهل شنیده می‌شود، چرا که این فقط صدای ضربه‌ای است که به علت سختی سنگ ایجاد می‌شود.
زمین معرکه را پر هلال و بدر کند
پیش ز نقش حوافر سمش ز نقش نعال
هوش مصنوعی: زمین در زمان جنگ و نبرد، مملو از نشانه‌های هلال و ماه کامل می‌شود و در برابر ردپای سم ستوران، آثار نعل اسب‌ها را به نمایش می‌گذارد.
به زرق تا نتوان بست باد در چنبر
به مکر تا نتوان داشت آب در غربال
هوش مصنوعی: تا زمانی که با ترفندهای فریبنده نتوان گرداب را کنترل کرد و با حیله نتوان آب را در غربال نگه داشت.
چهار چیز تو خالی ز چار چیز مباد
که تا جهان به تو می‌بگذرد بدین منوال
هوش مصنوعی: هرگز خالی از چهار چیز نباش؛ چرا که در گذراندن زندگی، این چهار چیز کمک شایانی به تو خواهند کرد.
روان ز طاعت یزدان دل از اطاعت شاه
دفاین از در و گوهر، خزاین از زر و مال
هوش مصنوعی: روح و جان انسان به بندگی و اطاعت از خداوند زنده است، در حالی که دل از فرمان‌برداری از پادشاهان و ثروتمندان خالی است. ثروت‌ها و گنجینه‌ها از طلا و مال در پشت درها و از دید پنهان است.
به چاه ویل بود سرنگون مخالف تو
بدان مثابه‌ که در چاه اصفهان دجال
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که اگر کسی به مخالفت با تو برآید، مانند این است که در چاه اصفهان افتاده و به شدت دچار مشکل و ناتوانی خواهد شد.
همیشه یار تو یار نشاط در هر وقت
هماره خصم تو یار کلال در هرحال
هوش مصنوعی: در هر زمان، دوست تو همیشه شاداب و خوشحال است و در هر حال، دشمن تو باعث خستگی و دلزدگی است.