قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۰ - در ستایش نواب فریدون میرزا طاب ثراه گوید
ای فال سعید و بخت مقبل
وی زهرهٔ بزم و ماه محفل
تو قلبی و دلبران قوالب
تو روحی وگلرخان هیاکل
برگرد مه شمایل تو
زلفین تو عنبرین سلاسل
دلها به سلاسل تو مشتاق
جانها به شمایل تو مایل
خون خوردنم از غم تو آسان
جان بردنم ازکف تو مشکل
چهر تو درون جعد مشکین
زیر دو غراب یک حواصل
گویی رویت به سنبل زلف
در سنبله ماه کرده منزل
چشمم فلکست وچهر تو مهر
مهری که نگشته هیچ زایل
جز زلف تو از قفای رخسار
ای آتشخوی و آهنیندل
خورشید سپیده دم ندیدم
کاورا ز قفا همی رود ظل
این زلف تو هست کز بناگوش
زی چاه ذقن شدست مایل
یا نی به سپیدهدم فتاده
هاروت نگون به چاه بابل
زلفین تو بر رخ از چپ و راست
آویخته روز و شب مقابل
مانند دوکفهٔ ترازو
در وزن به یکدگر معادل
روی تو ز شب برآورد روز
چون رای خدایگان عادل
فخر الاقبال والاساطین
ذخر الاقران و الاماثل
فرمانفرما که دست رادش
بحر خِضَمّست و ابر هاطل
در دشت نضال لیث غالب
بر دست نوال غیث وابل
عاجز شدهاند در ممالک
از حمل نوافلش قوافل
ای مدح تو زیور مجالس
وی وصف تو زینت محافل
گر نافله فرض نیست از چه
بر جود تو فرض شد نوافل
آواز اجابت سخایت
سبقتگیرد به صوت سائل
ز انسان که سبق برد مجلی
هنگام دویدن از مُؤمّل
الفاظ بدیعت از بداعت
ضربالمثل است در قبایل
در نیمشبان ز دور پیداست
آثار جمیلت از شمایل
در چشم بصیرت تو اجسام
بر سر قلوب نیست حایل
هر نقص که دهر داشت کردند
از پرتو هستی تو کامل
چون ماحصل جهان تو بودی
شد نظم جهان پس از تو حاصل
آری به وجود گشت موجود
ماهیت نی به جعل جاعل
از خشک لبیّ و خاکساری
دریا به وجود تست ساحل
دستت به سخا حیات جاوید
تیغت به وغا قضای عاجل
من سیبک تنجح الامانی
من سیفک تفتح المعاقل
با آنکه وجود بعد موهوم
امریست محال نزد عاقل
حزم تو سه بعد را تواند
مشغولکند به هیچ شاغل
آرای تو در شبان تاریک
رخشندهترست از مشاعل
در هیچ زمان ز کسب دانش
مشغول نداردت مشاغل
با منع تو قهقرا رود باز
زین چرخ برین قضای نازل
پیوسته شود چو پوست با گوشت
از عدل تو در بدن مفاصل
در وقف پی تمیز آیات
گر فرض نمیشدی فواصل
پیوستگی نظام عدلت
برداشتی از میانه فاصل
نادانی خود کند مسجّل
با بخت تو هرکه شد مساجل
جسم است جهان و اندر او تو
چون روح نه خارجی نه داخل
چون جان با جسم و روح با تن
با ذات تو خلق شد فضایل
دست و دل و نطق و خامه ی تو
زی جود تو بهترین وسایل
از تیغ که اژدر است آونگ
یا تیغ تو بر کَتَف حمایل
با نظم تو گفتهٔ نوابغ
با شعر تو چامه ی اخاطل
یکسر همه ناقصست و هذیان
یکجا همه مهملست و باطل
با یاری وسعت صمیرت
تدویر شود محیط حایل
آن روز که در هزاهز رزم
در چرخ و زمین فِتد زلازل
از سهم عقاب تیر در چرخ
نسرین فلک شوند بسمل
االبیض علی الرؤس تغلی
بالبیض کانها مراجل
تهتزٌ اسنٌهٔ العوالی
بالجوّ کانها سنابل
الوحش ینحن کالنوائح
والطیر یصحن کالثواکل
الرمح حشا الرجال یفری
باطعن کالسن العواذل
من صوت سنابک المذاکی
من وقع حوافر الهیاکل
ترتح علی الثری الصیاصی
تنحط علی الربی الجنادل
الرمح تمد کالافاعی
والقوس ترنّ کالهوابل
فی راس عدوک المنازع
فیکف حسودک المناصل
تبیّض لبأسک المفارق
تصفّر لبطشک الانامل
بندی سر دشمنان به فتراک
چون رشته به فلکهٔ مغازل
بازوی نزار ملک و دین را
فربه سازی به سیف ناحل
ای عمّ شهنشه مکرّم
ای بأس تو همچو مرگ هایل
گر فیض قبول خاطرت را
حالی شود این قصیده قابل
شاید که به مدحتش سرایند
لم یأت بمثلها الاوایل
وز فضل تو اهل عصر خوانند
قاآنی را ابوالفضایل
تا چاره مطلقات را نیست
بعد از سه طلاق از محلّل
از حلیهٔ بخت تو مبادا
یک لحظه عروس ملک عاطل
تا منطقه در دو نقطه دارد
پیوسته تماس با معدّل
از منطقهٔ جلالت تو
خورشید شرف مباد مایل
تا حشر رسد خطابت از عرش
ای فال سعید و بخت مقبل
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۹ - در ستایش پادشاه اسلامپناه ناصرالدین شاه غازی: ای زلف تو پیچیدهتر از خط ترسلقصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۱ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه گوید: ای رخش رهنورد من ای مرغ تیزبال
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای فال سعید و بخت مقبل
وی زهرهٔ بزم و ماه محفل
هوش مصنوعی: ای نیکو بخت و خوشحالی که به تو روی آورده است، تو در میهمانی همچون ستاره درخشان و ماهی در جمع خودنمایی میکنی.
تو قلبی و دلبران قوالب
تو روحی وگلرخان هیاکل
هوش مصنوعی: تو مانند قلبی هستی و معشوقان تو به مانند اشکالی هستند که تو را در خود جای دادهاند. تو مانند روحی هستی و زیبایانت مانند پیکرهایی هستند که این روح را در بر گرفتهاند.
برگرد مه شمایل تو
زلفین تو عنبرین سلاسل
هوش مصنوعی: به عقب برگرد، ای زیباروی، که موهای پرچین و دلربایت همچون زنجیرهای خوشبوست.
دلها به سلاسل تو مشتاق
جانها به شمایل تو مایل
هوش مصنوعی: دلها به زنجیرهای عشق تو درشت و تمایلات جانها به شکل و شمایل تو کشش دارد.
خون خوردنم از غم تو آسان
جان بردنم ازکف تو مشکل
هوش مصنوعی: غم تو برایم به اندازهای عمیق است که تحمل دردش برایم ساده شده، اما آسیبهایی که از تو میبینم، دلم را به شدت میشکند و از دست دادن جان به خاطر این درد، کار سختی است.
چهر تو درون جعد مشکین
زیر دو غراب یک حواصل
هوش مصنوعی: چهره تو درون موهای مشکیات در زیر دو کبوتر سیاه قرار دارد.
گویی رویت به سنبل زلف
در سنبله ماه کرده منزل
هوش مصنوعی: گویی چهرهات همانند گلی است که در میان خوشههای گندم، درخششی زیبا دارد.
چشمم فلکست وچهر تو مهر
مهری که نگشته هیچ زایل
هوش مصنوعی: چشمم همچون آسمان است و چهرهات مانند ماه، که هیچگاه زیباییاش کاهش نمییابد.
جز زلف تو از قفای رخسار
ای آتشخوی و آهنیندل
هوش مصنوعی: به جز موهای تو که بر پشت چهرهات ریخته، هیچ چیز دیگر در دل من نمیسوزد و نمیتواند آنچنان حس عمیقی را برانگیزد.
خورشید سپیده دم ندیدم
کاورا ز قفا همی رود ظل
هوش مصنوعی: من تاکنون صبح را به شوق دیدن خورشید ندیدهام، زیرا سایهاش از پشت به طرف من میآید.
این زلف تو هست کز بناگوش
زی چاه ذقن شدست مایل
هوش مصنوعی: زلف توست که از کنار گوشها به سمت چانهات متمایل شده است.
یا نی به سپیدهدم فتاده
هاروت نگون به چاه بابل
هوش مصنوعی: در سپیدهدم، نی مانند هاروت، به زمین افتاده و در چاه بابل گیر کرده است.
زلفین تو بر رخ از چپ و راست
آویخته روز و شب مقابل
هوش مصنوعی: زلفهای تو از دو طرف بر روی صورتت آویخته و هر روز و شب در مقابل من قرار دارد.
مانند دوکفهٔ ترازو
در وزن به یکدگر معادل
هوش مصنوعی: مانند دو سمت یک ترازوی دقیق که با هم در تعادل هستند و هر کدام وزن دیگری را جبران میکند.
روی تو ز شب برآورد روز
چون رای خدایگان عادل
هوش مصنوعی: چهره تو مانند صبحی است که شب را کنار میزند، همانطور که تصمیمات خداوند عادلی در روز روشن میشود.
فخر الاقبال والاساطین
ذخر الاقران و الاماثل
هوش مصنوعی: افتخار دوران و بزرگان، سرمایهای برای نسلها و الگوهای بینظیر است.
فرمانفرما که دست رادش
بحر خِضَمّست و ابر هاطل
هوش مصنوعی: آن فرمانروا که در دستش دریایی از جوانی و شادابی وجود دارد و ابرهایش بارانهای پر برکت میبارند.
در دشت نضال لیث غالب
بر دست نوال غیث وابل
هوش مصنوعی: در دشت جنگ، شیر پیروز بر دست باران رحمت و نعمت قرار دارد.
عاجز شدهاند در ممالک
از حمل نوافلش قوافل
هوش مصنوعی: در کشورها در حمل و نقل و جابجایی کارهای اضافی و نفل ناتوان شدهاند.
ای مدح تو زیور مجالس
وی وصف تو زینت محافل
هوش مصنوعی: مدح و توصیف تو مانند زینت بخشیدن به مجالس و محافل است.
گر نافله فرض نیست از چه
بر جود تو فرض شد نوافل
هوش مصنوعی: اگر فرادی مثل نفل واجب نیست، پس چرا از کرم و بخشش تو، نفلها واجب شدهاند؟
آواز اجابت سخایت
سبقتگیرد به صوت سائل
هوش مصنوعی: صدا و درخواست تو به قدری دلنشین و قابل توجه است که میتواند پیشی بگیرد بر صدای درخواستکنندگان دیگر.
ز انسان که سبق برد مجلی
هنگام دویدن از مُؤمّل
هوش مصنوعی: انسانی که در وقت دویدن، درخشش و زیبایی را به نمایش میگذارد و از آنچه در سر دارد، جلو میزند.
الفاظ بدیعت از بداعت
ضربالمثل است در قبایل
هوش مصنوعی: عبارت بالا به این معناست که واژهها و عبارات جدید و مبتکرانه، به نوعی خود نشاندهندهی برخورداری از نوآوری و خلاقیت هستند و در میان قومها و گروهها به عنوان یک نماد شناخته میشوند. این نشاندهندهی اهمیت زبان و اصطلاحات در فرهنگ و هویت اجتماعی است.
در نیمشبان ز دور پیداست
آثار جمیلت از شمایل
هوش مصنوعی: در نیمه شب از دور، نشانههای زیباییات مشخص است و به خوبی نمایان میشود.
در چشم بصیرت تو اجسام
بر سر قلوب نیست حایل
هوش مصنوعی: در نظر تو، جسمها مانع دید و درک عمیق قلبها نیستند.
هر نقص که دهر داشت کردند
از پرتو هستی تو کامل
هوش مصنوعی: هر کمبودی که در زندگی وجود داشت، به خاطر وجود تو و روشنیات برطرف شده است و همه چیز کامل شده است.
چون ماحصل جهان تو بودی
شد نظم جهان پس از تو حاصل
هوش مصنوعی: چون تو نتیجه و حاصل این جهان بودی، پس نظم و ترتیب جهان بعد از تو نیز به وجود آمد.
آری به وجود گشت موجود
ماهیت نی به جعل جاعل
هوش مصنوعی: بله، وجود پیدا کردن یک موجود به خاطر وجود خود اوست و نه به خاطر تأثیر یک سازنده.
از خشک لبیّ و خاکساری
دریا به وجود تست ساحل
هوش مصنوعی: وجود تو همچون دریاست که از خشکی و خاکساری به ساحل میرسد.
دستت به سخا حیات جاوید
تیغت به وغا قضای عاجل
هوش مصنوعی: با دست generosity، زندگی جاودان را به دست میآوری و با شمشیر قدرت، قضاوت سریع را رقم میزنی.
من سیبک تنجح الامانی
من سیفک تفتح المعاقل
هوش مصنوعی: من با سیبک خود، آرزوهایم را محقق میکنم و با شمشیرت، دژها را تسخیر مینمایم.
با آنکه وجود بعد موهوم
امریست محال نزد عاقل
هوش مصنوعی: با اینکه وجود چیزی که وجودش صرفاً خیالی است، از نظر افراد دانا غیرممکن به نظر میرسد.
حزم تو سه بعد را تواند
مشغولکند به هیچ شاغل
هوش مصنوعی: حزم و احتیاط تو میتواند به راحتی تمام تمرکز و انرژیات را از هر کار دیگری بگیرد و تو را مشغول خود کند.
آرای تو در شبان تاریک
رخشندهترست از مشاعل
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوهی تو در شب تاریک، از چراغها و مشعلها بیشتر میدرخشد.
در هیچ زمان ز کسب دانش
مشغول نداردت مشاغل
هوش مصنوعی: در هیچ زمانی نباید مشغولیتهایت تو را از یادگیری و کسب دانش دور کند.
با منع تو قهقرا رود باز
زین چرخ برین قضای نازل
هوش مصنوعی: با نهی تو، این سرنوشت به عقب برمیگردد و از این دایره، این تقدیر نازل شده، دور میشود.
پیوسته شود چو پوست با گوشت
از عدل تو در بدن مفاصل
هوش مصنوعی: همواره مانند پیوندی میان پوست و گوشت، به خاطر عدل تو، اعضای بدن با یکدیگر متصل میشوند.
در وقف پی تمیز آیات
گر فرض نمیشدی فواصل
هوش مصنوعی: اگر در بررسی و تفکیک آیات در قرآن، فواصل و وقفههایی وجود نداشت، ممکن بود برای درک بهتر و تمیز معناها دچار مشکل شویم.
پیوستگی نظام عدلت
برداشتی از میانه فاصل
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تداوم و نظم عدالت به صورت متوازن و بدون فاصلهای میان اجزای مختلف آن حفظ میشود. در واقع، همه بخشها به هم مرتبط هستند و این ارتباط باعث ثبات و پایداری نظام عدالت میشود.
نادانی خود کند مسجّل
با بخت تو هرکه شد مساجل
هوش مصنوعی: هر کسی که نادان است، به شانس و اقبال خود آسیب میزند و این نادانی باعث میشود تا نتواند به درستی از فرصتها استفاده کند.
جسم است جهان و اندر او تو
چون روح نه خارجی نه داخل
هوش مصنوعی: جهان مانند یک جسم است و تو در آن همچون روحی هستی؛ نه اینکه خارج از آن باشی و نه اینکه به طور کامل در آن محصور باشی.
چون جان با جسم و روح با تن
با ذات تو خلق شد فضایل
هوش مصنوعی: فضیلتها و خوبیها به خاطر نزدیکی و ارتباط عمیق روح با جسم و وجود تو به وجود آمدهاند.
دست و دل و نطق و خامه ی تو
زی جود تو بهترین وسایل
هوش مصنوعی: دست، دل، گفتار و قلم تو از generosity و بخشش تو بهترین ابزارها هستند.
از تیغ که اژدر است آونگ
یا تیغ تو بر کَتَف حمایل
هوش مصنوعی: از شمشیری که به شکل اژدها ساخته شده، همواره بایستی با احتیاط و احتیاط استفاده کرد؛ یا اینکه شمشیر تو را بر دوش خود به دوش میکشی.
با نظم تو گفتهٔ نوابغ
با شعر تو چامه ی اخاطل
هوش مصنوعی: با هنر و زیبایی که تو داری، شاعران بزرگ میتوانند آثار تازهای خلق کنند و شعر تو میتواند الهام بخش آنها باشد.
یکسر همه ناقصست و هذیان
یکجا همه مهملست و باطل
هوش مصنوعی: تمام چیزها ناپخته و بیمعنی هستند و هرچه در کنار هم قرار بگیرد، بیارزش و بیمحتواست.
با یاری وسعت صمیرت
تدویر شود محیط حایل
هوش مصنوعی: با گسترش و عمق فکر تو، دنیای اطرافت شکل خواهد گرفت و محدودیتها کنار خواهند رفت.
آن روز که در هزاهز رزم
در چرخ و زمین فِتد زلازل
هوش مصنوعی: در روزی که در میادین جنگ زلزلهها در آسمان و زمین به وقوع بپیوندد.
از سهم عقاب تیر در چرخ
نسرین فلک شوند بسمل
هوش مصنوعی: از تیرِ عقاب، سهمی به گردونه نسرینفلک میرسد و آنقدر آسیبزننده و مهلک است که جان را به خطر میاندازد.
االبیض علی الرؤس تغلی
بالبیض کانها مراجل
هوش مصنوعی: سفیدها بر سرها میدرخشند، گویا که زینتهایی برای سران است.
تهتزٌ اسنٌهٔ العوالی
بالجوّ کانها سنابل
هوش مصنوعی: دستیابی به اوج و بلندیها در دل آسمان، مانند محصولی است که درخشش و زیبایی دارد.
الوحش ینحن کالنوائح
والطیر یصحن کالثواکل
هوش مصنوعی: حیوانات به حالت غم و اندوه خم شدهاند و پرندگان به شکل ناله و فریاد درمیآیند.
الرمح حشا الرجال یفری
باطعن کالسن العواذل
هوش مصنوعی: شمشیر مانند زبانی تند و گزنده است که مردان را هدف قرار داده و زخم میزند.
من صوت سنابک المذاکی
من وقع حوافر الهیاکل
هوش مصنوعی: صدای سمهای اسبها را میشنوم که بر زمین میکوبند.
ترتح علی الثری الصیاصی
تنحط علی الربی الجنادل
هوش مصنوعی: خود را بر خاک فرود میآوری، در حالی که سنگها بر بلندیها میافتم.
الرمح تمد کالافاعی
والقوس ترنّ کالهوابل
هوش مصنوعی: چوب نیزه همچون یک مار دراز میشود و کمان شبیه به باران رعد و برق صدا میکند.
فی راس عدوک المنازع
فیکف حسودک المناصل
هوش مصنوعی: در سر دشمن تو، رقیب حسود تو در دست است.
تبیّض لبأسک المفارق
تصفّر لبطشک الانامل
هوش مصنوعی: لباس تو که نشاندهندهٔ شجاعت و قدرت توست، رنگی مانند صفرا دارد و انگشتان تو به خاطر قدرت و قوتی که در آنها نهفته است، نشان از تواناییهای تو میدهند.
بندی سر دشمنان به فتراک
چون رشته به فلکهٔ مغازل
هوش مصنوعی: دشمنان مانند رشتهای هستند که به دام افتادهاند و به سادگی در چنگال ما گرفتار میشوند.
بازوی نزار ملک و دین را
فربه سازی به سیف ناحل
هوش مصنوعی: بازوی ضعیف و ناتوان را با شمشیر نیرومند پرورش ده.
ای عمّ شهنشه مکرّم
ای بأس تو همچو مرگ هایل
هوش مصنوعی: ای عمّ محترم، قدرت تو مانند مرگ هولناک است.
گر فیض قبول خاطرت را
حالی شود این قصیده قابل
هوش مصنوعی: اگر توفیق دقت و توجه داشته باشی، این شعر میتواند برایت قابل اهمیت و ارزشمند باشد.
شاید که به مدحتش سرایند
لم یأت بمثلها الاوایل
هوش مصنوعی: شاید مردم درباره او مدح و ستایش بسرایند و بگویند که در ستایش او هیچ کس مانند او در گذشته نیامده است.
وز فضل تو اهل عصر خوانند
قاآنی را ابوالفضایل
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و رحمت تو، مردم زمانه قاآنی را به نام ابوالفضایل خطاب میکنند.
تا چاره مطلقات را نیست
بعد از سه طلاق از محلّل
هوش مصنوعی: تا زمانی که بعد از سه طلاق، راهی برای حل و فصل مشکل وجود ندارد، باید به محلل توجه کرد.
از حلیهٔ بخت تو مبادا
یک لحظه عروس ملک عاطل
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که زیبایی بختت لحظهای از تو دور شود و تو را بیدست و پا کند.
تا منطقه در دو نقطه دارد
پیوسته تماس با معدّل
هوش مصنوعی: تا جایی که یک منطقه، در دو نقطه با میانگین خود در تماس است، به شکل مداوم ارتباط دارد.
از منطقهٔ جلالت تو
خورشید شرف مباد مایل
هوش مصنوعی: تو آنقدر با عظمت و با شکوه هستی که خورشید هم به سایهٔ تو تمایل ندارد.
تا حشر رسد خطابت از عرش
ای فال سعید و بخت مقبل
هوش مصنوعی: تا روز قیامت، سخن تو از عرش خواهد رسید، ای فال نیکو و بخت خوش.