گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - هنگام نهضت عباس‌شاه غازی طاب‌ثراه از خراسان و ماندن محمدشاه غازی نورالله مرقده فرماید

آنچه من بینم به بیداری نبیندکس به خواب
زانکه در یکحال هم در راحتم هم در عذاب
گاه‌گریم چون صراحی‌گاه خندم چون قدح
گاه بالم چون صنوبرگاه نالم‌چون رباب
بر به حال من یکی بنگر به چشم اعتبار
تا شوی آگه‌که ضد از ضد ندارد اجتناب
گریم و درگریهٔ من خنده‌ها بینی نهان
خندم و بر خندهٔ من‌گریها یابی حجاب
زان همی‌گریم‌که جان ازکام دل شد ناامید
زان همی خندم‌که دل برکام جان شدکامیاب
موکب عباس شاهی شد بری از خاوران
شد محمد شه مهین فرزند او نایب مناب
آن سریر مجد و شوکت را همایون شهریار
این سپهر قدر و مکنت را فروزان ماهتاب
مر مرا از طلعت این ماه در دل خرمی
مرمرا از هجرت آن شاه در جان پیچ و تاب
آن پدر از سهم تیرش تیر بدکیشان بکیش
این پسر ازبیم تیغش تیغ شاهان درقراب
آن‌پدرجمشیدتخت واین پسرخورشید بخت
آن‌پدرکاموس تاب واین پسرکاووس آب
آن پدر با موکبش فتح و سعادت همعنان
این پسر باکوکبش فر و جلالت همرکاب
آن ولیعهد شهنشه این ولیعهد پدر
آن‌چوگل‌زاد ازگلستان این زگل‌همچون‌گلاب
چون پدر اینک به‌گیتی ملک‌بخش و ملک‌گیر
چون پدر اکنون به‌گیهان رنج بین وگنج یاب
زرفشاند سر ستاند برنماید برخورد
رنج بیند بی‌شمر تاگنج یابد بی‌حساب
درگه‌کوشش هژبر است ار زره پوشد هژبر
درگه‌بخشش سحابست ارسخن گویدسحاب
قدر اوکوهیست‌کاو راکهکشانستی‌کمر
جود او بحریست‌کاو را آسمانستی حباب
سیر خنگش سیرگردون را همی ماندکزان
روزکین در عرصهٔ‌گیتی درافتد انقلاب
جود او بارنده ابر و خشم او درنده ببر
خنگ او غران هژبر و تیر او پران عقاب
گر نسیم خلق او درکام ضیغم بگذرد
نشنوی ازکام ضیغم جز شمیم مشک ناب
طفل را با سطوت او رنج ایام مشیب
پیر را با رأفت او عیش هنگام شباب
آسمان فتح را نعل سمند او هلال
نوعروس ملک راگرد سپاه او نقاب
لطف او از وادی بطحا برویاند سمن
قهر او از چشمهٔ‌کوثر برانگیزد سراب
لب‌ببندد از سخن‌سحبان چو اوگوید سخن
کانچه‌اوگوید خطاهست‌آنچه‌این‌گوید صواب
سبعهٔ وارونه را برکعبه بربنددکسی
کش نباشد آگهی از رتبهٔ ام الکتاب
روز هیجاکز مسیر توسن‌گردان شود
گرد ره‌گردون‌گرا تر از دعای مستجاب
دشت‌کین‌از جوشن‌جیش‌وجنبش یکران‌شود
تنگ‌چون چشم خروس و تیره چون پر غراب
خار صحرا چون سنان‌گردد مهیای طعان
سنگ هامون چون حسام آید پذیرای ضراب
از زمین بر چرخ‌گردان هر زمان بارد خدنگ
آنچنان‌کز چرخ‌گردان بر زمین بارد شهاب
تیغ‌گرددکژدمی‌کش زهر صدکژدم به‌نیش
رمح‌گردد افعیی‌کش سهم صد افعی به ناب
گنبد خضرا ز بانگ‌گاودم در ارتعاش
تودهٔ غبرا زگرد باد پا در احتجاب
تن جدا از روح چونان دست مظلوم از علاج
سر تهی از مغز چونان جام مسکین از شراب
چون تو از مکمن برون آیی به عزم رزم خصم
باتنی چون آسمان و بارخی چون آفتاب
بر یکی توسن عیان بینند صد اسفندیار
در یکی جوشن نهان یابند صدافراسیاب
خونفشان‌گردد چنان تیغت‌که‌گر تا روز حشر
خاک راکاوی نیابی هیچ جز لعل مذاب
خنجرت چون‌نوعروسان در شبستان خلق را
هرنفس‌ناخن‌کند از خون‌بدخواهان خضاب
گر همه البرزکوه از آتش شمشیر تو
پیکرش‌گوگردسان فانی شود از التهاب
خسروا طبع‌کریمت‌کوه را ماند از آنک
هر سؤالی را دهد از لطف بی‌منت جواب
باسحاب‌رحمتت‌جیحون شوددریای خشک
با شرار خنجرت هامون شود دریای آب
تا بیاساید زمین مانند حزمت از درنگ
تا نیارامد فلک مانند عزمت از شتاب
هر تنی‌کاو در خلافت پای بر جا چون ستون
همچو میخ خرگهش اندرگلو بادا طناب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنچه من بینم به بیداری نبیندکس به خواب
زانکه در یکحال هم در راحتم هم در عذاب
هوش مصنوعی: آنچه من می‌بینم در حال بیداری هیچ‌کس نمی‌تواند در خواب ببیند، زیرا من هم در آرامش هستم و هم در عذاب.
گاه‌گریم چون صراحی‌گاه خندم چون قدح
گاه بالم چون صنوبرگاه نالم‌چون رباب
هوش مصنوعی: گاهی به حالت گریه هستم مانند یک شیشه‌ای که پر از شراب است، گاهی می‌خندم مانند یک جام، گاهی ایستاده‌ام مانند درخت صنوبر، و گاهی ناله می‌کنم مانند صدای رباب.
بر به حال من یکی بنگر به چشم اعتبار
تا شوی آگه‌که ضد از ضد ندارد اجتناب
هوش مصنوعی: بنظرم به حال من یک نظر بیفکن و با دقت نگاه کن تا متوجه شوی که هیچ چیزی نمی‌تواند از ویژگی‌های متضاد خود دور شود و از آن‌ها فرار کند.
گریم و درگریهٔ من خنده‌ها بینی نهان
خندم و بر خندهٔ من‌گریها یابی حجاب
هوش مصنوعی: در حالی که من در حال گریه هستم، ممکن است در چهره‌ام نشانه‌هایی از خنده را ببینی. و زمانی که می‌خندم، در واقع می‌توانی اشک‌هایم را پنهان کرده ببینی.
زان همی‌گریم‌که جان ازکام دل شد ناامید
زان همی خندم‌که دل برکام جان شدکامیاب
هوش مصنوعی: از این می‌گریم که روح از آرزوهای دل ناامید شده است، و از آن سو می‌خندم که دل به آرزوهای روح رسیده و موفق شده است.
موکب عباس شاهی شد بری از خاوران
شد محمد شه مهین فرزند او نایب مناب
هوش مصنوعی: کاروانسرا و جایگاه عباس به مقام سلطنت رسید و آنجا به برتری و عظمت دست یافت، همچنین محمد، فرزند او، که خود جلال و اعتبار فراوانی دارد، به عنوان نایب او شناخته می‌شود.
آن سریر مجد و شوکت را همایون شهریار
این سپهر قدر و مکنت را فروزان ماهتاب
هوش مصنوعی: آن تخت سلطنت و عظمت را، پادشاه بزرگ این آسمان درخشان با قدرت و توانایی خود، مانند ماه در شب روشن می‌سازد.
مر مرا از طلعت این ماه در دل خرمی
مرمرا از هجرت آن شاه در جان پیچ و تاب
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره این ماه در دل خوشحالی‌ام لذت می‌برم و از دوری آن پادشاه در وجودم دلهره و اضطراب حس می‌کنم.
آن پدر از سهم تیرش تیر بدکیشان بکیش
این پسر ازبیم تیغش تیغ شاهان درقراب
هوش مصنوعی: آن پدر به خاطر تیرهایش به پسرش منتقل می‌کند که از تیغ بدکاران برحذر باشد و این پسر از ترس تیغ شاهان به نوعی آماده است.
آن‌پدرجمشیدتخت واین پسرخورشید بخت
آن‌پدرکاموس تاب واین پسرکاووس آب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های دو شخصیت بزرگ و مهم در تاریخ و فرهنگ ایران می‌پردازد. پدر به عنوان شخصیتی برجسته و با قدرت معرفی می‌شود که به مانند جم‌شید دارای تخت و سلطنت است. او نماد قدرت و شکوه است. در مقابل، پسر به عنوان کسی که از خورشید بخت برخوردار است، نمایان‌گر روشنایی و خوش‌شانسی است. همچنین اشاره به دیگر پدر و پسر دارد که پدر به مانند کاموس، زیبایی و نور دارد و پسر همچون کاووس، آب و حیات را نمایندگی می‌کند. در مجموع، این دو نسبت به هم تکیه‌گاه و نماد صفات نیک و زندگی‌اند.
آن پدر با موکبش فتح و سعادت همعنان
این پسر باکوکبش فر و جلالت همرکاب
هوش مصنوعی: پدر با عظمت و شکوه خود، نشان از پیروزی و سعادت دارد و این پسر نیز با ستاره‌اش، نماد بزرگی و شرف است.
آن ولیعهد شهنشه این ولیعهد پدر
آن‌چوگل‌زاد ازگلستان این زگل‌همچون‌گلاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های یک ولیعهد می‌پردازد. ولیعهد شبیه به پدر خود است، و مانند گلی که از بوستان برداشت شده، درخشان و خوشبو می‌باشد. او به زیبایی و لطافت گل‌ها شباهت دارد و این صفات او را از دیگران متمایز می‌سازد.
چون پدر اینک به‌گیتی ملک‌بخش و ملک‌گیر
چون پدر اکنون به‌گیهان رنج بین وگنج یاب
هوش مصنوعی: چون پدر، هم‌اکنون در دنیا پادشاهی می‌کند و زمین را در اختیار دارد، همچنین اکنون در جهان، زحمت بکش و گنجی بیاب.
زرفشاند سر ستاند برنماید برخورد
رنج بیند بی‌شمر تاگنج یابد بی‌حساب
هوش مصنوعی: از دلایل و سختی‌ها عبور خواهی کرد و در نهایت، اگر از زحمت و مشکلات نترسی، به پاداش و نتیجه‌ای ارزشمند دست خواهی یافت. این مسیر، بدون شمارش رنج‌ها و سختی‌ها، تو را به گنجی بی‌حساب و باارزش می‌رساند.
درگه‌کوشش هژبر است ار زره پوشد هژبر
درگه‌بخشش سحابست ارسخن گویدسحاب
هوش مصنوعی: درگاه تلاش و کوشش مانند شیر جنگی است، حتی اگر شیر زره‌ای بر تن کند. اما درگاه بخشش مانند ابر بارانی است که به راحتی سخن می‌گوید و برکاتش را نثار می‌کند.
قدر اوکوهیست‌کاو راکهکشانستی‌کمر
جود او بحریست‌کاو را آسمانستی حباب
هوش مصنوعی: قدر و ارزش او مانند کهکشان است، که انبوهی از نیکی‌ها و بخشش‌ها دارد، و دریایی از خوبی‌ها را در بر می‌گیرد، چون آسمانی پر از حباب.
سیر خنگش سیرگردون را همی ماندکزان
روزکین در عرصهٔ‌گیتی درافتد انقلاب
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که تغییرات و تحولات بزرگ در زندگی انسان‌ها مانند گردش یک سیارۀ بزرگ است. به عبارتی، تحولات ناگهانی و مهم در دنیای ما به صورت طبیعی و در زمان‌های مشخصی رخ می‌دهند.
جود او بارنده ابر و خشم او درنده ببر
خنگ او غران هژبر و تیر او پران عقاب
هوش مصنوعی: بخشی از ویژگی‌های خداوند را توصیف می‌کند: بخشندگی او همچون بارانی است که زمین را سیراب می‌کند، خشم او به مانند ببر درنده‌ای است که به سرعت حمله‌ور می‌شود، نغمه و صدای عظمت او مانند رعدی مهیب است، و تیرهایش به تیزی عقابی است که با دقت و سرعت به سوی هدف خود می‌زند.
گر نسیم خلق او درکام ضیغم بگذرد
نشنوی ازکام ضیغم جز شمیم مشک ناب
هوش مصنوعی: اگر نسیم لطیف وجود او از دندان‌های شیر بگذرد، جز بوی خوش مشک خالص از او چیزی نمی‌شنوی.
طفل را با سطوت او رنج ایام مشیب
پیر را با رأفت او عیش هنگام شباب
هوش مصنوعی: کودک را با قدرت و سلطه‌اش دچار سختی‌های زندگی می‌کند، اما پیرمرد را با مهربانی و لطفش در دوران جوانی شاد می‌کند.
آسمان فتح را نعل سمند او هلال
نوعروس ملک راگرد سپاه او نقاب
هوش مصنوعی: آسمان با ورود او به پیروزی می‌رسد و سمندش چون اسبی شجاع در میدان جنگ می‌داند. تاج و بارگاه سلطنت در اطراف او قرار دارد و سپاهش تحت فرمان اوست.
لطف او از وادی بطحا برویاند سمن
قهر او از چشمهٔ‌کوثر برانگیزد سراب
هوش مصنوعی: لطف و رحمت او باعث رشد و شکفتن گل‌های خوشبو در مکان‌هایی کم آب می‌شود و خشم و قهر او مانند سرابی است که از چشمه‌ای زلال و مقدس بر می‌خیزد.
لب‌ببندد از سخن‌سحبان چو اوگوید سخن
کانچه‌اوگوید خطاهست‌آنچه‌این‌گوید صواب
هوش مصنوعی: اگر لب‌هایت را از سخن بهنجار ببندی، وقتی او سخن می‌گوید، بدان که آنچه او می‌گوید اشتباه است و آنچه تو می‌گویی درست می‌باشد.
سبعهٔ وارونه را برکعبه بربنددکسی
کش نباشد آگهی از رتبهٔ ام الکتاب
هوش مصنوعی: اگر کسی از مقام و مرتبه حقیقت آگاه نباشد، نمی‌تواند آنچه را که در کعبه و عالم وجود نادرست و معکوس است، اصلاح کند و به درستی درآورد.
روز هیجاکز مسیر توسن‌گردان شود
گرد ره‌گردون‌گرا تر از دعای مستجاب
هوش مصنوعی: در یک روز خاص، هیچ کس نمی‌تواند ره‌توشان را عوض کند، حتی در برابر دعاهایی که به براورده شدن نزدیک‌تر هستند.
دشت‌کین‌از جوشن‌جیش‌وجنبش یکران‌شود
تنگ‌چون چشم خروس و تیره چون پر غراب
هوش مصنوعی: دشت‌های پر از کینه مانند زره‌ای تنگ و فشرده می‌شوند، مانند چشمان یک خروس که تنگ و نامشخص است و نیز تیره و سیاه مانند پرهای کلاغ.
خار صحرا چون سنان‌گردد مهیای طعان
سنگ هامون چون حسام آید پذیرای ضراب
هوش مصنوعی: خارهای بیابان مانند نیزه‌ها آماده برای حمله می‌شوند و سنگ‌های هامون نیز مانند شمشیر آماده دفاع هستند.
از زمین بر چرخ‌گردان هر زمان بارد خدنگ
آنچنان‌کز چرخ‌گردان بر زمین بارد شهاب
هوش مصنوعی: هر لحظه از زمین بر روی چرخ‌گردان، تیرهایی نازل می‌شود که به اندازه‌ی شهاب‌هایی که از آسمان بر زمین فرود می‌آیند، تاثیرگذار و قوی هستند.
تیغ‌گرددکژدمی‌کش زهر صدکژدم به‌نیش
رمح‌گردد افعیی‌کش سهم صد افعی به ناب
هوش مصنوعی: اگر کژدمی بسازد تیغی، زهرش به قدر صد کژدم خواهد بود. و اگر افعی‌ای را به نیش گیرد، سهم زهرش برابر با صد افعی خواهد بود.
گنبد خضرا ز بانگ‌گاودم در ارتعاش
تودهٔ غبرا زگرد باد پا در احتجاب
هوش مصنوعی: گنبد سبز از صدای زنگ در حال لرزش است و توده‌ای از غبار که ناشی از حرکت باد است، در حال پنهان شدن و مخفی شدن است.
تن جدا از روح چونان دست مظلوم از علاج
سر تهی از مغز چونان جام مسکین از شراب
هوش مصنوعی: بدن بدون روح مانند دستی است که از درمان بی‌بهره مانده و تهی از مغز. همچنین، مانند جامی است که از شراب خالی است.
چون تو از مکمن برون آیی به عزم رزم خصم
باتنی چون آسمان و بارخی چون آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی تو از محل پنهانت بیرون بیایی با نیت مبارزه، بدنت بزرگ و باعظمت همچون آسمان و روح و نفست روشن مانند خورشید خواهد بود.
بر یکی توسن عیان بینند صد اسفندیار
در یکی جوشن نهان یابند صدافراسیاب
هوش مصنوعی: در این بیت به دو شخصیت مهم و افسانه‌ای از داستان‌های شاهنامه اشاره شده است. در یک طرف، چهره‌ای قهرمانانه و شجاع را می‌بینیم که به وضوح قابل مشاهده است، و در طرف دیگر شخصیتی حیله‌گر و پنهان که توانایی‌هایش در زیر ظاهری دیگر نهفته است. به طور کلی، این بیت نماد تضاد میان قدرت و شجاعت آشکار و همچنین زیرکی و فریبندگی است.
خونفشان‌گردد چنان تیغت‌که‌گر تا روز حشر
خاک راکاوی نیابی هیچ جز لعل مذاب
هوش مصنوعی: تیغ تو چنان برنده و کشنده است که اگر تا روز قیامت خاک را بیابی، چیزی جز گوی‌های داغ و خونین نخواهی دید.
خنجرت چون‌نوعروسان در شبستان خلق را
هرنفس‌ناخن‌کند از خون‌بدخواهان خضاب
هوش مصنوعی: خنجر تو مانند خانمی تازه عروسی است که در شب زفاف، هر لحظه بر تن مخالفان می‌زند و آنها را به خون آغشته می‌کند.
گر همه البرزکوه از آتش شمشیر تو
پیکرش‌گوگردسان فانی شود از التهاب
هوش مصنوعی: اگر همه البرز کوه به خاطر آتش شمشیر تو نابود شود، مثل گوگرد در آتش از شدت حرارت از بین خواهد رفت.
خسروا طبع‌کریمت‌کوه را ماند از آنک
هر سؤالی را دهد از لطف بی‌منت جواب
هوش مصنوعی: خسرو، طبیعت بلند و عزیز کوه را یادآوری می‌کند، زیرا او نیز مانند کوه به هر سوالی با لطف و بدون انتظار جواب می‌دهد.
باسحاب‌رحمتت‌جیحون شوددریای خشک
با شرار خنجرت هامون شود دریای آب
هوش مصنوعی: با صدای رحمت تو، دریاهای خشک به جیحون تبدیل می‌شوند و با تیزی خنجر تو، زمین بی‌آب به دریاهای پُرآب تبدیل می‌شود.
تا بیاساید زمین مانند حزمت از درنگ
تا نیارامد فلک مانند عزمت از شتاب
هوش مصنوعی: تا زمین برای تو آرام شود، مانند به تأخیر افتادن تو در انجام کارها، و تا آسمان به آرامش نمی‌رسد، مانند شتاب و سرعت تو در کارها.
هر تنی‌کاو در خلافت پای بر جا چون ستون
همچو میخ خرگهش اندرگلو بادا طناب
هوش مصنوعی: هر کسی که در مقام خلافت ثابت و استوار بایستد، مانند ستونی محکم است و همانند میخی که در جای خود قرار دارد، حتی اگر بر او فشار بیاید یا شرایط سختی پیش بیاید، نمی‌تواند او را از جایش حرکت دهد.