قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - در مدح حاجی میرزا آقاسی فرماید
دو قلاع کفرند با هم مصاحب
یکی تیغ خسرو یکیکلک صاحب
یکی خرمن ظلم را برق خاطف
یکیکشتهٔ عدل را مزن ساکب
یکی ضبط ملک عجم را مزاول
یکی ربط دین عرب را مواظب
یکی ماشطهٔ چهر ملک از مساعی
یکی واسطهٔ رزق خلق از مواهب
یکی حل و عقد اجل را ممارس
یکی رتق و فتق امل را مراقب
یکی زاهن و خود آهن دلان را
چو آهنربا روز پیکار جاذب
یکی ملک اجلال را جم عادل
یکی قلک اقبال را یم واهب
یکی ابر باذل یکی ببر با دل
یکی غیث وابل یکی لیث ساغب
یکی رافع فاقه ازکفکافی
یکی دافع فتنه از سهم صائب
هرآنچ اینکند با مخالف ز خامه
هرآنچ آنکند با معاند ز قاضب
نه باگله ذئبانکنند از براثن
نه با صعوه عقبانکنند از مخالب
یکی رایت مجد را چیست رافع
یکی آیت نجد راکیست ناصب
یکی با خطابش ثعالب ضیاغم
یکی با عتابش ضیاغم ثعالب
دوگوییست قاآنیا از دو بینی
یکیگوکه نبود دوگویی مناسب
زهی ز اهتزاز صبای قبولت
چه صابی صبی صاحب رای صائب
ز تاثیر تریاق لطفت عجب نی
که جدوار روید ز نیش عقارب
بکاخت ز آمد شد اهل حاجت
نبیندکسی چین در ابروی حاجب
شکال از قبولت به هرماس چیره
حمام از خطابت به سیمرغ غالب
پلنگان به صحرا نهنگان به دریا
ز خشم تو خائف ز قهر تو هارب
به توکج رود هرکه چون خط ترسا
بسوزاد قلبش چو قندیل راهب
به تن باز ناید ز انفاس عیسی
روانیکه از رحمتتگشته خائب
ز مکتوبهیی دادهکلکت جهان را
نظامیکه شاهان دهند ازکتائب
بر رفته سقف سرای جلالت
فلک چیست دانی نسیج العناکب
کنی آنچه با نامهیی در معارک
کنی آنچه با خامهیی در محارب
نه ترکان تورانکنند از عوالی
نهگردان ایرانکنند از قواضب
به تعجیل مضراب در چنگ چنگی
بجنبد قلمگر به دست محاسب
محاسب نه یک تن همه اهلگیتی
نه یک روز تا روز محشر مواظب
مداد آنچه نقش نوشتن پذیرد
اگر ماء جاری اگر طین لازب
قلم هرچه در دست بتوانگرفتن
ورق هرچه بهر نوشتن مناسب
به دیوان فضلت نیارندکردن
نه حصر محامد نه حد مناقب
زهی امر و نهی تو اندر ممالک
نفاذی که ارواح را در قوالب
در این مهکه باشد عمل پارسا را
کهی لف شارهگهی قص شارب
ز اندیشهٔ صوم و تشویش سرما
گروهی ز می برخی از توبه تائب
چنان سردگیتیکه با سیف قاطع
نگردد ز مرکب جدا پای راکب
چو موییکه در میفتد جرعهکش را
به خون سرشک اندران جسم ذائب
گرانگشته بیبادهٔ صاف ساغر
بر آنسانکه بیجان فرخنده قالب
چنان لعل دلبر بخندد صواعق
چنان چشم عاشق بگرید سحائب
کند ابر هاطل ز تقطیر ژاله
زمن را چوگردون پر از نجم ثاقب
همی هردم از برف زال زمانه
به عارض پریشانکند شعر شائب
مرا هست بیمهر ماهیکه بر من
بود مهر آن ماه چون روزه واجب
دو چشمش تعالی دو جادوی لاهی
دو زلفش تبارک دو هندوی لاعب
به ایوان خرامد غزالی غزلخوان
به میدان شتابد پلنگی مغاضب
عذار فروزانش در فرع فاحم
سهیل یمانیست در لیل ضارب
به خون تن من خضیبش انامل
ز دود دل من وسیمش حواجب
غزلخوان غزالیستکزگرگ غمزه
کند صید غژمان هژبر محارب
مرا چون پری دیده دیوانه سازد
چوگردد پریوارم از دیده غایب
پریدوش چون مهرهٔ اختران را
برون ریخت از حقه چرخ ملاعب
چو از قعر وارون چهی سنگ ریزه
ز چرخ معلق عیان شدکواکب
فروزنده دری در آن لیل اللیل
چو آویزهٔ در ز جعدکواعب
درآمد ز در آن بت مهر چهرم
پراکنده بر ماه مشک از دو جانب
خرامان و سرمست و مخمور و بیخود
شکستهکله تاب داده ذوائب
چو بنشست برخاستم از سر جان
سرودمکه ای جان به وصل تو راغب
دراین فصلواین ماهو این وقتو اینشب
من و وصل تو زهزه از این عجایب
فوالله ماکان من قبل هذا
فؤادی خبیراً بتلک الغرائب
لقد اسعف الدهرکل المقاصد
لقد انجح الجد جل المطالب
المت بنا نعمه الله بالحق
و همت و تمت علینا الرغائب
من الله مالت الینا الموائد
منالحق عالت علینا المواهب
تو وکوی من بخ بخ ای بخت مقبل
من و روی تو خهخهای دهر خاطب
شب و آفتاب آنگهیکوی مسکین
بیابان و آب آنگهیکام لائب
ز رویت چو روز است روشنکه امشب
پس از صبح صادق دمد صبحکاذب
مراد من ایدون چه باشد مرادت
بگو ای مراد ترا طبع طالب
بگفتا یکی چامه خواهم ملفق
به وصف زمستان و تعریف صاحب
به دستم شد آن شوشتر خامه جنبان
چو در دست بربط نوازان مضارب
به امداد آمه به نامه ز خامه
رقمکردم این چامهٔ نغز راتب
همی بارد از ابر بارنده راضب
چو از دست دستور واهب مواهب
فرو ریزد از این بخار مصاعد
لآلی چو ازکف رادش رغایب
بر اغبر هجوم آرد از ابر باران
چوگرد سرایشگه سان مواکب
سیه ابر برخیرهگردید گریان
چو بدخواه جاهش ز فرطکرائب
هوا سرد شد چون دم خصم جاهش
که درگرم دوزخ بماناد واصب
خنکگشت عالم چو جسم خلیلش
کهگلشن براو باد نار نوائب
شمر در بر آورد پولاد جوشن
چو برکین حضمان جاهش رکائب
چو جان بداندیش او در معارک
تن بینوایان نوان در مصاطب
شخ و تلگرنمایه آمد ز ژاله
چو از دست خدامش دامانکاسب
چو خون دل از دیدهٔ بد سگالش
همی آب باران روان از مثاعب
درخشان بهگردون ز هر سو بوارق
چو در بارگاهش عذارکواعب
خروشان همی رعد آمد پیاپی
چو در موکب اوکبوسکتائب
ز صرصر غصونگشت بیبرگ چونان
که خصمش ز پرخاش جویان ناهب
چو دندان زیبا و شاقان بزمش
شب و روز باران تگرگ از سحایب
چو خصمش درختان بر افسرده چونان
که هنگام سختی ابی روح قالب
همی تا فلک را چو یاران مخلص
بود امتثال اوامرش واجب
وثاقش بود از وشاقان مهرو
مزین چو گردون به شام از کواکب
الا تاکه هرساله آید زمستان
ز مستان بزمش بلا باد هارب
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - در منقبت علیبن ابیطالب صلواتلله علیه فرماید: دوشم مگر چه بودکه هیچم نبرد خوابقصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - هنگام نهضت عباسشاه غازی طابثراه از خراسان و ماندن محمدشاه غازی نورالله مرقده فرماید: آنچه من بینم به بیداری نبیندکس به خواب
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دو قلاع کفرند با هم مصاحب
یکی تیغ خسرو یکیکلک صاحب
هوش مصنوعی: دو قلعهی کفر در کنار هم هستند: یکی با شمشیر خسرو و دیگری با قلم صاحب.
یکی خرمن ظلم را برق خاطف
یکیکشتهٔ عدل را مزن ساکب
هوش مصنوعی: یکی از تندبادهای ناگهانی، خرمن ظلم را نابود میکند و کسی که قهر عدالت را به انتقام میگیرد، بر کسی که در برابر ظلم ایستاده است، ضربهای نزن.
یکی ضبط ملک عجم را مزاول
یکی ربط دین عرب را مواظب
هوش مصنوعی: شخصی کار ضبط و ثبت سرزمینهای عجم را بر عهده دارد، در حالی که فرد دیگری نیز مسئول حفظ و نگهداری ارتباطات مذهبی عربها است.
یکی ماشطهٔ چهر ملک از مساعی
یکی واسطهٔ رزق خلق از مواهب
هوش مصنوعی: یک آرایشگر زیبایی چهرهی پادشاهی است و یکی هم واسطهای برای تأمین رزق مردم از نعمتها.
یکی حل و عقد اجل را ممارس
یکی رتق و فتق امل را مراقب
هوش مصنوعی: یک نفر به شکل مستمر و مداوم در حال پیگیری سرنوشت و تقدیر خود است، و نفر دیگر نیز مراقب است تا امور و آرزوهایش به خوبی پیش برود.
یکی زاهن و خود آهن دلان را
چو آهنربا روز پیکار جاذب
هوش مصنوعی: یک نفر از دلهای آهنی، مانند آهنربا در روز جنگ، دیگران را به خود جذب میکند.
یکی ملک اجلال را جم عادل
یکی قلک اقبال را یم واهب
هوش مصنوعی: جم عادل همیشه در عرش والایی و قدرت است، در حالی که اقبال و خوشبختی به مانند یک قلک در دست دیگران قرار دارد. اقبال، حالتی از نعمت و بخشش است که به انسانها داده میشود.
یکی ابر باذل یکی ببر با دل
یکی غیث وابل یکی لیث ساغب
هوش مصنوعی: یکی ابر بخشنده است، یکی شیر دلی دارد، یکی باران نیکو و رحمت است، و یکی نیز شیر نجیب و قوی است.
یکی رافع فاقه ازکفکافی
یکی دافع فتنه از سهم صائب
هوش مصنوعی: کسی وجود دارد که نیازها را برطرف میکند و در عین حال مانع از بروز مشکلات و فتنهها میشود.
هرآنچ اینکند با مخالف ز خامه
هرآنچ آنکند با معاند ز قاضب
هوش مصنوعی: هر چیزی که یکی در برابر دشمنش انجام میدهد، همان چیزی است که دیگری در برابر دوستش از دل و جان انجام میدهد.
نه باگله ذئبانکنند از براثن
نه با صعوه عقبانکنند از مخالب
هوش مصنوعی: نه دیوانهها از برهها چیزی میسازند و نه پرندگان از ماکن.
یکی رایت مجد را چیست رافع
یکی آیت نجد راکیست ناصب
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصیتی اشاره شده که دستکم نشانههایی از عظمت و شکوه را به دوش میکشد و به نوعی پیامآور چیزی بزرگتر از خود است. او در واقعیت نمادین پشتوانهای برای تأسیس و تأکید بر مفاهیمی است که به معنای پیشرفت و اعتلای معنوی میباشد.
یکی با خطابش ثعالب ضیاغم
یکی با عتابش ضیاغم ثعالب
هوش مصنوعی: در اینجا به دو نوع ارتباط و رفتار اشاره شده است. یکی از افراد با نرمی و محبت با دیگران صحبت میکند و بهنوعی با کلمات دلنشین و دوستانه رفتار میکند، در حالی که دیگری با تندخویی و عتاب و لحن قاطع به دیگران برخورد میکند. این تفاوت در شیوههای ارتباطی میتواند تأثیرات مختلفی بر روی افراد و محیط ایجاد کند.
دوگوییست قاآنیا از دو بینی
یکیگوکه نبود دوگویی مناسب
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت همسو و هماهنگ بودن در گفتار و عمل اشاره دارد. به این معنا که اگر کسی دچار تناقض و دوگانگی در حرفهایش باشد، نشاندهنده نداشتن صداقت و اصالت است و بهتر است که فرد تنها یک نظر واحد و پایدار داشته باشد.
زهی ز اهتزاز صبای قبولت
چه صابی صبی صاحب رای صائب
هوش مصنوعی: چه خوشبختی است که نسیم قبولی تو در حال وزیدن است، چه انسانی با ذکاوت و باهوش به نظر میرسد!
ز تاثیر تریاق لطفت عجب نی
که جدوار روید ز نیش عقارب
هوش مصنوعی: تأثیر داروی محبت تو بسیار عمیق است، بنابراین تعجبی ندارد اگر زیبایی و طراوت از زهر عقربها نیز به وجود آید.
بکاخت ز آمد شد اهل حاجت
نبیندکسی چین در ابروی حاجب
هوش مصنوعی: بکاخت به خاطر ورودش، اهل نیاز چیزی نمیبینند و کسی چین در ابروی او را نمیبیند.
شکال از قبولت به هرماس چیره
حمام از خطابت به سیمرغ غالب
هوش مصنوعی: انتقاد و قضاوت دیگران نسبت به تو تأثیری بر رویان ندارد و کلام تو هم قدرتی دارد که بر هر مشکلی فائق میآید.
پلنگان به صحرا نهنگان به دریا
ز خشم تو خائف ز قهر تو هارب
هوش مصنوعی: پلنگها از ترس تو به دشتها فرار میکنند و نهنگها از خشم تو در دریا به پنهان میروند.
به توکج رود هرکه چون خط ترسا
بسوزاد قلبش چو قندیل راهب
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند یک خط باطل برود، قلبش همچون یک چراغ روغنی خواهد سوخت.
به تن باز ناید ز انفاس عیسی
روانیکه از رحمتتگشته خائب
هوش مصنوعی: تن انسان نمیتواند از نفسهای روحانی عیسی زنده شود، چرا که آن روح از رحمت تو به دور مانده است.
ز مکتوبهیی دادهکلکت جهان را
نظامیکه شاهان دهند ازکتائب
هوش مصنوعی: از نوشتهای که در آن همه چیز به نظم آمده، جهانی که شاهان از کتابها میآموزند.
بر رفته سقف سرای جلالت
فلک چیست دانی نسیج العناکب
هوش مصنوعی: آیا میدانی که چه عامل یا نیرویی موجب عروج و بلندی سقف عظمت و شکوه آسمانها شده است؟
کنی آنچه با نامهیی در معارک
کنی آنچه با خامهیی در محارب
هوش مصنوعی: هر کاری که با یک نامه در میدان جنگ انجام دهی، میتوانی با یک قلم در میدان ادب و هنر نیز انجام دهی.
نه ترکان تورانکنند از عوالی
نهگردان ایرانکنند از قواضب
هوش مصنوعی: ترکان نمیتوانند به نیابت از سرزمینهای دیگر برآیند و همچنین از قدرت و نفوذ ایران نمیتوانند بکاهند.
به تعجیل مضراب در چنگ چنگی
بجنبد قلمگر به دست محاسب
هوش مصنوعی: با سرعت و شتاب، انگشتان نوازنده در حال حرکتاند و هنرمند با دقت و حساب، قلم را در دست دارد.
محاسب نه یک تن همه اهلگیتی
نه یک روز تا روز محشر مواظب
هوش مصنوعی: مراقب باش که حساب تو تنها مربوط به یک فرد نیست، بلکه تمامی مردم جهان را شامل میشود و این محاسبات تا روز قیامت ادامه دارد.
مداد آنچه نقش نوشتن پذیرد
اگر ماء جاری اگر طین لازب
هوش مصنوعی: مداد چیزی است که میتواند بر روی آن نوشت. این امکان وجود دارد که این نوشته بر روی آبی روان یا دوغابی از گل صورت بگیرد.
قلم هرچه در دست بتوانگرفتن
ورق هرچه بهر نوشتن مناسب
هوش مصنوعی: هرچیزی که در دست میگیری، قلمی است که میتواند بر روی ورق خوب بنویسد.
به دیوان فضلت نیارندکردن
نه حصر محامد نه حد مناقب
هوش مصنوعی: اگر تو به دیوان و کتاب فضایل و خوبیها نگری، نه تنها فضایل و حسنات تو را محدود نمیکنند، بلکه ارزشهای تو و ویژگیهای admirable تو هم قابل شمارش نیستند.
زهی امر و نهی تو اندر ممالک
نفاذی که ارواح را در قوالب
هوش مصنوعی: بسیار زیباست فرمان و نهی تو که در سرزمینها تأثیرگذار است و جانها را در قالبها قرار میدهد.
در این مهکه باشد عمل پارسا را
کهی لف شارهگهی قص شارب
هوش مصنوعی: در این مه، چه زمانی میتوان به کار نیکو و پارسا پرداخت، وقتی که در کارها شتاب و بیفکری حاکم باشد؟
ز اندیشهٔ صوم و تشویش سرما
گروهی ز می برخی از توبه تائب
هوش مصنوعی: گروهی به خاطر نگرانی از روزه و سردی هوا، از شراب نوشیدن دست کشیدهاند و به توبه روی آوردهاند.
چنان سردگیتیکه با سیف قاطع
نگردد ز مرکب جدا پای راکب
هوش مصنوعی: دنیا به قدری سرد و بیروح است که حتی با یک شمشیر تیز هم نمیتوان پا را از مرکب جدا کرد.
چو موییکه در میفتد جرعهکش را
به خون سرشک اندران جسم ذائب
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی میپردازد که قطرهای از شراب، مانند مویی در میافتد و باعث میشود که خاطرات یا احساسات عمیق در دل فردی که در حال نوشیدن است، به وجود بیاید. در این حالت، غم یا شادی در وجود او به گونهای ذوب میشود و احساساتی غنی و شاعرانه را در او بیدار میکند.
گرانگشته بیبادهٔ صاف ساغر
بر آنسانکه بیجان فرخنده قالب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی میپردازد که فرد به شدت تحت تأثیر احساسات و تجربیات زندگی قرار گرفته است. زمانی که زندگی و شادی از فرد گرفته میشود، مانند کسی که بدون نوشیدنی خالص و لذتبخش، دچار بیحالی و کسالت شده است. در این حالت، او احساس زندگی را از دست داده و به نوعی مرده به نظر میآید، هرچند که ظاهراً زنده است.
چنان لعل دلبر بخندد صواعق
چنان چشم عاشق بگرید سحائب
هوش مصنوعی: دلبر چنان با لبخندش میدرخشد که برق و صاعقه را به یاد میآورد و چشمان عاشق به گونهای میبارند که گویی ابرها در حال بارش هستند.
کند ابر هاطل ز تقطیر ژاله
زمن را چوگردون پر از نجم ثاقب
هوش مصنوعی: ابرها با بارش خنک شبنم، مرا از زمین برمیدارند و به آسمان میفرستند، جایی که مانند ستارههای درخشان پر از نور و زیبایی است.
همی هردم از برف زال زمانه
به عارض پریشانکند شعر شائب
هوش مصنوعی: هر لحظه از برف سفید زمانه، بر چهره شعر من آثار ناآرامی مینشیند.
مرا هست بیمهر ماهیکه بر من
بود مهر آن ماه چون روزه واجب
هوش مصنوعی: من عشق و محبت آن ماهی را دارم که در گذشته بر من جاری بود، و این عشق برایم همچون روزهای واجب و ضروری است.
دو چشمش تعالی دو جادوی لاهی
دو زلفش تبارک دو هندوی لاعب
هوش مصنوعی: چشمان او مانند دو جادوگر بالا و زیبا هستند و زلفهایش همچون مرواریدهای پرشکوه و ناگاهاند.
به ایوان خرامد غزالی غزلخوان
به میدان شتابد پلنگی مغاضب
هوش مصنوعی: یک غزال با حرکت نرم و دلنشین به ایوان میآید و در عین حال، یک پلنگ خشمگین در میدان آماده ی حمله و نبرد است.
عذار فروزانش در فرع فاحم
سهیل یمانیست در لیل ضارب
هوش مصنوعی: چهره درخشان او مانند ستاره سهیل در شب تاریک میدرخشد.
به خون تن من خضیبش انامل
ز دود دل من وسیمش حواجب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی عاطفی و احساسی میپردازد. شاعر از خون و درد خود صحبت میکند و اشاره میکند که احساساتش به اندازهای عمیق و شدید است که مانند خضاب، رنگی مشخص پیدا کردهاند. همچنین، دودی که از دلش برمیخیزد، حالتی از غم و اندوه را به تصویر میکشد که به ویژگیهایی ظاهری مانند حواجب و حالت چهرهاش اثر گذاشته است. به طور کلی، این بیت حس و حال غم و اندوه شاعر را به تصویر میکشد و نشاندهندهی تأثیرات عاطفی بر وجود اوست.
غزلخوان غزالیستکزگرگ غمزه
کند صید غژمان هژبر محارب
هوش مصنوعی: غزلخوان، پیامآور عشق و زیبایی است که نظیر غزالی است که با ناز و جست و خیز خود، شکارچی را فریب میدهد. در اینجا، غمزه و ناز او به گونهای است که مانند یک جنگجو، سختیها و چالشهای زندگی را به مبارزه میطلبد.
مرا چون پری دیده دیوانه سازد
چوگردد پریوارم از دیده غایب
هوش مصنوعی: چون از نظر پنهان میشوم، مانند پری دیوانهای میشوم که دیدن آن مرا مجنون میکند.
پریدوش چون مهرهٔ اختران را
برون ریخت از حقه چرخ ملاعب
هوش مصنوعی: پرندهی خوش-bه دل، چون ستارهها را از دامن آسمان به بیرون میریزد.
چو از قعر وارون چهی سنگ ریزه
ز چرخ معلق عیان شدکواکب
هوش مصنوعی: زمانی که از عمق آب سنگریزههای کوچک به سطح آب پرتاب میشود، ستارهها به وضوح در آسمان نمایان میشوند.
فروزنده دری در آن لیل اللیل
چو آویزهٔ در ز جعدکواعب
هوش مصنوعی: در دل شب تار و تاریک، درخششی شگرف وجود دارد که مانند خوشهای معلق از زیباییهای تو میدرخشد و توجه را به خود جلب میکند.
درآمد ز در آن بت مهر چهرم
پراکنده بر ماه مشک از دو جانب
هوش مصنوعی: آن بت زیبا با چهره دلنشینش از در وارد شد و زیباییاش مانند نوری بر ماه درخشان است که از هر دو طرف میتابد.
خرامان و سرمست و مخمور و بیخود
شکستهکله تاب داده ذوائب
هوش مصنوعی: با آرامش و شوق، سرمست و بیخبر از خود، در حال قدم زدن و لذت بردن از زندگی هستم.
چو بنشست برخاستم از سر جان
سرودمکه ای جان به وصل تو راغب
هوش مصنوعی: وقتی نشستم، از عمق وجودم شعری سرودم که ای جان، من به رسیدن و پیوستن به تو علاقهمندم.
دراین فصلواین ماهو این وقتو اینشب
من و وصل تو زهزه از این عجایب
هوش مصنوعی: در این فصل، این ماه، این زمان و این شب، من و پیوند تو هنوز از این شگفتیها عجیبتر هستیم.
فوالله ماکان من قبل هذا
فؤادی خبیراً بتلک الغرائب
هوش مصنوعی: به خدا قسم، دل من پیش از این هیچ آگاهی از آن عجایب نداشت.
لقد اسعف الدهرکل المقاصد
لقد انجح الجد جل المطالب
هوش مصنوعی: زمانه به تمامی آرزوها کمک کرده و تلاش و جدیت، همه خواستهها را میسر ساخته است.
المت بنا نعمه الله بالحق
و همت و تمت علینا الرغائب
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیان میکند که نعمتهای خداوند بر ما بر اساس حقیقت و تلاش ما استوار شده و آرزوها و خواستههای ما به درستی و به نحو احسن تحقق مییابند.
من الله مالت الینا الموائد
منالحق عالت علینا المواهب
هوش مصنوعی: از سوی خداوند، سفرههای نعمت به سمت ما گسترده شده و رحمتهای او بر ما سرازیر گشته است.
تو وکوی من بخ بخ ای بخت مقبل
من و روی تو خهخهای دهر خاطب
هوش مصنوعی: تو در کوچه من خوش خوشحال هستی، ای بخت نیکو که به تو مینگرم، و زیبایی تو دنیای مرا تحت تأثیر قرار داده است.
شب و آفتاب آنگهیکوی مسکین
بیابان و آب آنگهیکام لائب
هوش مصنوعی: در اینجا شب و روز در تضاد همدیگر قرار گرفتهاند و به جایی اشاره میشود که فقیران در بیابان زندگی میکنند و به آب نیاز دارند. در این حال، نیازهای انسانها و شرایط زندگی آنها در این طبیعت بکر مورد توجه قرار گرفته است.
ز رویت چو روز است روشنکه امشب
پس از صبح صادق دمد صبحکاذب
هوش مصنوعی: چهرهات آنقدر زیبا و درخشان است که مانند روز روشن به نظر میرسد؛ اما امشب پس از صبح کاملاً روشنی که به نام صبح صادق میشناسند، روشنایی ناپایداری نیز دیده میشود.
مراد من ایدون چه باشد مرادت
بگو ای مراد ترا طبع طالب
هوش مصنوعی: من منظورم از این عشق چه چیزی است، ای محبوب! بگو که خواستهات چیست تا من هم بتوانم به دنبالت بیفتم.
بگفتا یکی چامه خواهم ملفق
به وصف زمستان و تعریف صاحب
هوش مصنوعی: شخصی گفت که میخواهم شعری بگویم تا زمستان را توصیف کنم و از صاحب این فصل تعریف کنم.
به دستم شد آن شوشتر خامه جنبان
چو در دست بربط نوازان مضارب
هوش مصنوعی: در دستان من قلمی است که مانند نوازندگان عود، حرکت میکند و میرقصد.
به امداد آمه به نامه ز خامه
رقمکردم این چامهٔ نغز راتب
هوش مصنوعی: به کمک شما، با قلم خود این شعر زیبا را نوشتم.
همی بارد از ابر بارنده راضب
چو از دست دستور واهب مواهب
هوش مصنوعی: باران به طور مداوم از ابرهای پربار میریزد، همانطور که نعمتها از دست خداوند بخشنده و فیضدهنده به انسانها میرسد.
فرو ریزد از این بخار مصاعد
لآلی چو ازکف رادش رغایب
هوش مصنوعی: از این بخار، جواهراتی همچون مروارید به زمین میافتند، مانند اینکه آرزوهای برآورده نشده از دست میروند.
بر اغبر هجوم آرد از ابر باران
چوگرد سرایشگه سان مواکب
هوش مصنوعی: از ابر باران به زمین میبارد و مانند قافلههایی که به سمت یک مکان در حال حرکتند، به سمت جایی میآید که زندگی و رشد در آنجا اتفاق میافتد.
سیه ابر برخیرهگردید گریان
چو بدخواه جاهش ز فرطکرائب
هوش مصنوعی: ابر سیاه مانند کسی که غمگین و ناراحت است، شروع به باریدن کرد، چون کسی که در فراق و دلتنگی به سر میبرد و به شدت اشک میریزد.
هوا سرد شد چون دم خصم جاهش
که درگرم دوزخ بماناد واصب
هوش مصنوعی: هوا به شدت سرد شده است، مانند حالتی که دشمن در دمای گرم جهنم باقی بماند و احساس سرما کند.
خنکگشت عالم چو جسم خلیلش
کهگلشن براو باد نار نوائب
هوش مصنوعی: جهان زمانی که جسم ابراهیم خلیل آزاد شد، خنک و خوشبو گردید، همچون باغی که در بادهای تازه و خوش معطر میوزد.
شمر در بر آورد پولاد جوشن
چو برکین حضمان جاهش رکائب
هوش مصنوعی: شمر در حالی که زرهی فولادی را به دوش میاندازد، مانند کسی است که سوار بر اسبهای جنگی است.
چو جان بداندیش او در معارک
تن بینوایان نوان در مصاطب
هوش مصنوعی: وقتی که روح بداندیش او در جنگها و مبارزات جسم ناتوانان به تماشا مینشینه، نهایت اندوه و تاثر را تجربه میکند.
شخ و تلگرنمایه آمد ز ژاله
چو از دست خدامش دامانکاسب
هوش مصنوعی: باران به شدت میبارید و لطافتی که از آن برمیخاست، همچون جزئی از خدمتگزارانش بود که در حال حاضر در دسترس نبودند.
چو خون دل از دیدهٔ بد سگالش
همی آب باران روان از مثاعب
هوش مصنوعی: چنانکه اشک دل مانند آب باران از چشمانم میریزد و این احساس عمیق را از دل بر میانگیزد.
درخشان بهگردون ز هر سو بوارق
چو در بارگاهش عذارکواعب
هوش مصنوعی: در آسمان، از هر طرف ستارههایی درخشان مانند زیباییهای یک قصر به چشم میخورند.
خروشان همی رعد آمد پیاپی
چو در موکب اوکبوسکتائب
هوش مصنوعی: رعدی پی در پی و پر صدا میآید، مانند هنگامهای که در اطراف یک پادشاه یا فرمانده بزرگ برپا میشود.
ز صرصر غصونگشت بیبرگ چونان
که خصمش ز پرخاش جویان ناهب
هوش مصنوعی: از شدت سرما، درختان بیبرگ شدهاند، مانند اینکه دشمنش به خاطر درگیریهای بیپایه و نادرست، درخت را از بیحالی و ناتوانی به این حال و وضعیت کشانده است.
چو دندان زیبا و شاقان بزمش
شب و روز باران تگرگ از سحایب
هوش مصنوعی: چهرهاش همچون دندانی زیباست و در کنار او، روز و شب مانند باران و تگرگ میبارد.
چو خصمش درختان بر افسرده چونان
که هنگام سختی ابی روح قالب
هوش مصنوعی: وقتی دشمنش درختان را افسرده میکند، به گونهای که در زمان مشکلات، روح شخص به حالت بیحالی میرود.
همی تا فلک را چو یاران مخلص
بود امتثال اوامرش واجب
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان دوستان واقعی و وفادار داشته باشد، اطاعت از دستوراتش بر همه لازم است.
وثاقش بود از وشاقان مهرو
مزین چو گردون به شام از کواکب
هوش مصنوعی: پیوند او مانند پیوند ستارهها به ماه، زیبا و محکم است، مثل آسمان شام که پر از ستارههاست.
الا تاکه هرساله آید زمستان
ز مستان بزمش بلا باد هارب
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که هر سال زمستان باید بیاید، و در این مدت خوشی و سرور مستان به بلا تبدیل میشود.
حاشیه ها
1393/11/16 19:02
علی زاهد پور
«یکی قلک اقبال را یم واهب». درست: «یکی فلک ...».
1393/11/16 19:02
علی زاهد پور
«فروزنده دری در آن لیل اللیل» درست: «ألیل». کلمة «ألیَل» در عربی صفت «لیل» است.
1393/11/16 19:02
علی زاهد پور
«المت بنا نعمه الله بالحق» درست: «ألمت بنا نعمة الله بالحق».
1393/11/16 19:02
علی زاهد پور
«عصر او قصریتدر ویخفتهیککشوربهناز» درست: «قصریست».
1393/11/16 19:02
علی زاهد پور
«گر سخنگویدکسیکاو معجز استو سر و وحی» درست: «سحر و وحی».