قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۷ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده شجاعالسلطنه حسنعلی میرزا طابثراه
چیست آن اژدها نهاد نهنگ
که ز پیریش چهره پر آژنگ
هم ازو در ایاق دوست شراب
هم ازو در مذاق خصم شرنگ
هم به کابل ازو نهیب و خروش
هم به زابل ازو غریو و غرنگ
هم ازو ویله در اراضی روم
هم ازو مویه در نواحی زنگ
هم ولاول ازو به خلخ و چین
هم زلازل ازو به تبت و تنگ
گاه آردگذر به تارک شیر
گاه سازد مقر بهکام پلنگ
رنگ مرآتگون او به مصاف
جز به خون عدو نگیرد زنگ
گردن شیر تابد از پیکار
ز نخ دیو پیچد از نیرنگ
گر به خرچنگ دیدهیی مه نو
در مه نو نظاره کن خرچنگ
حامی دین چنانکه یارد ساخت
کعبه را درکلیسیای فرنگ
کسوت جان نگیرد از دشمن
تا نگردد برهنه در صف جنگ
از شررباریش گریزانست
پیل از میل و شیر از فرسنگ
جان شیرین ز خصمگیرد از آن
فوج موران درو زنند کُرنگ
مسکنش دست خسروست آری
بحر زیبد قرارگاه نهنگ
خسرو راستین حسنشه راد
که خرد را ز رای او فرهنگ
آنکه از فرط عدل او شاهین
لب پر از شکوه دارد از تو رنگ
شیر عزمش به چرخ داده شتاب
وقر حزمش بهخاک داده درنگ
فرق ناکرده بزم را از رزم
میندانسته جشن را از جنگ
نال نایش بهگوش نالهٔ نای
شور شورش به مغر نغمهٔ چنگ
سطوت او کند ثریا را
بس پراکندهتر ز هفت اورنگ
داده جودش حشیش بُخل بر آب
زده عدلش زجاج فتنه به سنگ
چون برد دست بر به گرز گران
چون زند شست بر به تیر خدنگ
تن بشوید به آب مرگ فرود
رخ بپوشد به خاک تیره پشنگ
مدحت آرد به محرمان دارا
بذلهگوید به پیلتن ارژنگ
خسروا ای ز یمن معدلتت
رویگیتی سراچهٔ ارژنگ
مُلک را از نگار رأفت تو
طعنها بر نگارخانهٔگنگ
با توان تو دست دوران شل
با سمند تو پای گردون لنگ
چون نهیپای، در چه در میدان
چون کنی جای،بر چه بر اورنگ
بر یکی اشقری دو صد کاموس
بر یکی مسندی دوصد هوشنگ
روزکینکز خروش شندف و نای
کر شود گوش روزگار از عنگ
نه به سرها ز ترس ماند هوش
نه به تنها ز بیم ماند هنگ
هر هژبری عیان بهکوههٔ دیو
هر نهنگی نهان به چرم پلنگ
چون تو بیرون خرامی از مکمن
شیرسان بر نشسته بر شبرنگ
سفته یاقوت را به مروارید
تیغ الماس گون گرفته به چنگ
در زمین وغا ز خون یلان
رود نیل آوری به یک آهنگ
خاک را لعل سازی از الماس
چرخ را پر وزن کنی ز پرنگ
خسروا ایکه زهره در بزمت
به نوای طرب زند آهنگ
عقل اگر با تو لاف فهم زند
کودکانش همی زنند به سنگ
شاهی اندر قفای تو پویان
ورنه شخص ترا ز شاهی ننگ
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۶ - مطلع ثانی: که فر خجسته بماناد شاه جم اورنگقصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۸ - در ستایش امیرالامراء العظام میرزانبی خان گوید: دلکی داری ای شوخ چو یک پارچه سنگ
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چیست آن اژدها نهاد نهنگ
که ز پیریش چهره پر آژنگ
هوش مصنوعی: چه موجودی مانند اژدهایی بزرگ و نیرومند است که به خاطر پیریاش، ظاهری پر از جلال و شکوه دارد؟
هم ازو در ایاق دوست شراب
هم ازو در مذاق خصم شرنگ
هوش مصنوعی: از دوست باده نوشین به دست میآید و از دشمن، تلخی و زهر.
هم به کابل ازو نهیب و خروش
هم به زابل ازو غریو و غرنگ
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که صدای رسای او نه تنها در کابل شنیده میشود، بلکه در زابل نیز طنینانداز است. به عبارت دیگر، قدرت و تأثیر او به قدری زیاد است که در مناطق مختلف پژواک مییابد و همه جا را در بر میگیرد.
هم ازو ویله در اراضی روم
هم ازو مویه در نواحی زنگ
هوش مصنوعی: در سرزمین روم صدای شادی و خوشحالی به گوش میرسد و در نواحی زنگ نیز ناله و غم و اندوه حس میشود.
هم ولاول ازو به خلخ و چین
هم زلازل ازو به تبت و تنگ
هوش مصنوعی: از اوست که عمدهی جنبشها و تحولات در سرزمینهای دور همچون خلخ و چین و همینطور زلزلهها در تبت و مناطق دیگر به وجود میآید.
گاه آردگذر به تارک شیر
گاه سازد مقر بهکام پلنگ
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به بالای سر شیر میرسد، و گاهی هم به خواستهی پلنگ تبدیل میشود.
رنگ مرآتگون او به مصاف
جز به خون عدو نگیرد زنگ
هوش مصنوعی: رنگ چهره او مانند آینه است و فقط به وسیله خون دشمن تغییر نمیکند.
گردن شیر تابد از پیکار
ز نخ دیو پیچد از نیرنگ
هوش مصنوعی: گردن شیر در مبارزه میدرخشد و از کلاهبرداریهای دیو مانند و فریبنده دوری میکند.
گر به خرچنگ دیدهیی مه نو
در مه نو نظاره کن خرچنگ
هوش مصنوعی: اگر به خرچنگ نگاه کنی، میتوانی زیبایی ماه نو را در آن ببینی.
حامی دین چنانکه یارد ساخت
کعبه را درکلیسیای فرنگ
هوش مصنوعی: حامی دین به شکلی است که مانند یادی که از ساخت کعبه در کلیسای غربی میشود، مورد توجه قرار میگیرد.
کسوت جان نگیرد از دشمن
تا نگردد برهنه در صف جنگ
هوش مصنوعی: انسان نباید از دشمن خود ویژگیهای منفی بیاموزد، زیرا در غیر این صورت در میدان نبرد آسیبپذیر و بیدفاع خواهد شد.
از شررباریش گریزانست
پیل از میل و شیر از فرسنگ
هوش مصنوعی: فیل از باران داغ و آتشین دوری میکند و شیر هم از فاصلههای دور پرهیز دارد.
جان شیرین ز خصمگیرد از آن
فوج موران درو زنند کُرنگ
هوش مصنوعی: جان شیرین از دشمن دور میماند، چون آن فوج موران یکدیگر را نیش میزنند.
مسکنش دست خسروست آری
بحر زیبد قرارگاه نهنگ
هوش مصنوعی: کجاگاهی برای سکونت او، در دستان خسرو است، و حقیقتاً دریا میتواند آرامگاه نهنگ باشد.
خسرو راستین حسنشه راد
که خرد را ز رای او فرهنگ
هوش مصنوعی: خسرو حقیقی، زیبایی را در او پیدا کرده است و دانش و فرهنگ را از اندیشه او دریافت کرده است.
آنکه از فرط عدل او شاهین
لب پر از شکوه دارد از تو رنگ
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عدالت بینظیرش، شاهینی با زیبایی و پر از شکوه را به خود جذب کرده است، از زیبایی تو نیز تاثیر خواهد گرفت.
شیر عزمش به چرخ داده شتاب
وقر حزمش بهخاک داده درنگ
هوش مصنوعی: شیر با اراده و قدرت خود به سمت آسمان حرکت میکند، اما احتیاط و تدبیر او او را وادار به توقف در زمین کرده است.
فرق ناکرده بزم را از رزم
میندانسته جشن را از جنگ
هوش مصنوعی: او نمیدانسته که بزم و شادی از رزم و جنگ متفاوت است و نمیتواند تفاوت جشن و درگیری را تشخیص دهد.
نال نایش بهگوش نالهٔ نای
شور شورش به مغر نغمهٔ چنگ
هوش مصنوعی: صدای نای در حال ناله کردن به گوش میرسد و این ناله، شوری عمیق را به وجود میآورد که بر دل مینشیند، مانند نغمهای لطیف که از چنگ به گوش میرسد.
سطوت او کند ثریا را
بس پراکندهتر ز هفت اورنگ
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت او باعث میشود که ستارهها و آسمان نیز از جای خود تکان بخورند و به هم بریزند، بهگونهای که از آسمانهای هفتگانه نیز فراتر میرویم.
داده جودش حشیش بُخل بر آب
زده عدلش زجاج فتنه به سنگ
هوش مصنوعی: خداوند با generosity و سخاوت خود، بخل را به مانند حشیشی که بر آب شناور است، از بین میبرد. همچنین، عدالت او به عنوان یک سنگ محکم، باعث میشود که فتنه و آشفتگیها به زجاج (یا شیشه) تبدیل شوند و در برابر آن شکننده و بیاثر شوند.
چون برد دست بر به گرز گران
چون زند شست بر به تیر خدنگ
هوش مصنوعی: وقتی که دستش را بر روی گرز سنگین میبرد، مانند این است که با دستش بر روی تیر پرتابی فشار میآورد.
تن بشوید به آب مرگ فرود
رخ بپوشد به خاک تیره پشنگ
هوش مصنوعی: تن پس از مرگ با آب شسته میشود و چهره در خاک تیره پنهان میشود.
مدحت آرد به محرمان دارا
بذلهگوید به پیلتن ارژنگ
هوش مصنوعی: مدح و ستایش افراد ثروتمند و صاحب قدرت را مینویسد، اما با افراد قوی و دلاور به شوخی و لطیفه سخن میگوید.
خسروا ای ز یمن معدلتت
رویگیتی سراچهٔ ارژنگ
هوش مصنوعی: ای خسرو، سایهات بر این جهان، مانند رنگینکمان است که زیبایی و نعمت را به ارمغان میآورد.
مُلک را از نگار رأفت تو
طعنها بر نگارخانهٔگنگ
هوش مصنوعی: دولت و سلطنت را از لطف و مهربانی تو میتوان به زشتیهای آنچه در گوشه و کنار دیده میشود اشاره کرد.
با توان تو دست دوران شل
با سمند تو پای گردون لنگ
هوش مصنوعی: با قدرت تو، زمان ناتوان میشود و اسب تو توانایی حرکت در آسمان را دارد.
چون نهیپای، در چه در میدان
چون کنی جای،بر چه بر اورنگ
هوش مصنوعی: وقتی که نمیتوانی در میدان جنگ استوار بایستی، پس چرا به زین و تخت سلطنت فکر میکنی؟
بر یکی اشقری دو صد کاموس
بر یکی مسندی دوصد هوشنگ
هوش مصنوعی: بر روی یکی شتر سرخرنگ، دوصد چیز خوب قرار دارد و بر روی یکی تخت، دوصد شاهزاده هوشنگ نشسته است.
روزکینکز خروش شندف و نای
کر شود گوش روزگار از عنگ
هوش مصنوعی: روزی که صدا و نوا از زندگی خاموش شود، گوش روزگار از شدت غم و اندوه کر خواهد شد.
نه به سرها ز ترس ماند هوش
نه به تنها ز بیم ماند هنگ
هوش مصنوعی: نه از ترس به سرها توجهی مانده و نه از تنهایی به بیم.
هر هژبری عیان بهکوههٔ دیو
هر نهنگی نهان به چرم پلنگ
هوش مصنوعی: هر موجود قوی و بزرگ، مانند هژبر و کوههای دیو، در خود نشانههای قدرت و شکست ناپذیری دارد. به همین ترتیب، هر موجودی که به ظاهر ساده یا پنهان به نظر میرسد، مانند نهنگ یا پوست پلنگ، ویژگیهای خاص و توانمندیهای خود را در دل خود دارد که آنها را از دیگران متمایز میکند.
چون تو بیرون خرامی از مکمن
شیرسان بر نشسته بر شبرنگ
هوش مصنوعی: وقتی تو از جای امن و آرام بیرون میآیی، همانند شیرانی که بر اسب قوی نشستهاند، به زیبایی و شکوه حرکت میکنی.
سفته یاقوت را به مروارید
تیغ الماس گون گرفته به چنگ
هوش مصنوعی: یاقوت را در دست گرفتهای که با تیغی شبیه الماس محافظت میشود.
در زمین وغا ز خون یلان
رود نیل آوری به یک آهنگ
هوش مصنوعی: در سرزمین جنگ، خون شیران به رود نیل سرازیر میشود و همه چیز به یک کار مشترک شکل میگیرد.
خاک را لعل سازی از الماس
چرخ را پر وزن کنی ز پرنگ
هوش مصنوعی: خاک را به گوهر تبدیل کن و آسمان را با سنگینی خود پر از قدرت و شکوه کن.
خسروا ایکه زهره در بزمت
به نوای طرب زند آهنگ
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، تو که در محفل خوشی به آواز دلنشین میرقصی و شادی را در دنیا پخش میکنی، در واقع درخشندگی و زیبایی را به جمع میآوری.
عقل اگر با تو لاف فهم زند
کودکانش همی زنند به سنگ
هوش مصنوعی: اگر عقل بخواهد به خود ببالد و از هوش خود حرف بزند، حتی کودکان هم او را به تمسخر خواهند گرفت و به او سنگ پرتاب میکنند.
شاهی اندر قفای تو پویان
ورنه شخص ترا ز شاهی ننگ
هوش مصنوعی: اگر کسی در پی تو باشد و به دنبال تو حرکت کند، بدان که تو به عنوان یک شاه مورد توجه هستی، وگرنه هیچ ارزشی از نظر شاهی نداری.