گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۶ - مطلع ثانی

که فر خجسته بماناد شاه جم اورنگ
خدیو ملک‌ستان شهریار بافرهنگ
جهان‌گشای ابوالنصر ناصر‌الدین شاه
که ساخت‌کوسش ‌گوش سهر پر ز غرنگ
امان عالم و حرز جهان و جوشن جان
مثال قدرت و تمثال هوش و معنی هنگ
سریر دولت و اکلیل مجد و تاج سخا
پناه دین‌کنف عدل افسر اورنگ
بُرندهٔ رگ شریان فتنه درگهِ صلح
درندهٔ دل شیران شرزه در صف جنگ
به تارکش عوض مغز عقل و دانش‌ و هوش
به‌پیکرش بَدل پوست فرّ و شوکت و سنگ
به فرق او ز شعف رقص می‌کند افسر
به پای او ز شرف بوسه می‌زند اورنگ
ز استقامت عدلش شگفت نی‌کز بیم
فروکشد به شکم چنگهای خود خرچنگ
اگرنه از پی تعظیم جاه او بودی
چو حوت‌ راست ‌نمودی ‌بر آسمان ‌خرچنگ
کمال فضل و هنر را کلام او برهان
لغات دانش و دین رابیان او فرهنگ
گر آب و آینه از رایش آفریده شدی
نه آن ز لای مکدر شدی نه این‌ از زنگ
زهی دو بازوی بخت ترا خرد تعویذ
زهی ترازوی عمر ترا ابد پاسنگ
کست به وهم نگنجد از آنکه ممکن نیست
که‌کوه قاف بگنجد به‌کفهٔ نارنگ
نه یک نهال چو قدر تو رسته در فردوس
نه یک‌مثال‌چو روی تو بوده در ارژنگ
ز سهم تیر تو ارغنده شیر خون ‌گرید
به‌بعشه‌که از آن‌بیشه‌رسته‌چوب خدنگ
چو قلب منبع روحی چو روح مظهر عقل
چو عقل‌ مصدر هوشی ‌چو هوش جوهر هنگ
ز شرم روی تو در آسمان نتابد ماه
ز باس عدل تو در کاروان ننالد زنگ
ز پاس عدل تو شاهین به ظهر گرم تموز
ز پرّ خویش‌کند سایبان به فرق‌کلنگ
شب سیاه به شبرنگ اگر سوار شوی
ز عکس روی تو گلگون شود همی شبرنگ
چو آفتاب شهاب افکنی بر اوج سپهر
به ‌خصم ‌چون ‌که ‌خدنگ ‌افکنی ز پشت هدنگ
ز موی شهپر جبریل خامه‌اش باید
مصوّری‌ که زند صورت ترا بیرنگ
ز نعل اسبان هامون وکوه آهن‌پوش
ز گَرد گردان خورشید و ماه آهن‌رنگ
ز خون و زهره ی گردان ‌که بر زمین پاشد
گمان بری بهم آمیختند باده و بنگ
ز زخم تیر شود طاس چرخ پالاون
به یال مرگ نهد خم خام پالاهنگ
شها ز سهم وزیر تو پیل رخ تابد
بتازی اسب نگیرد سبق پیادهٔ لنگ
بر اسب چوبین ‌گوبی سوار مومین است
اگر عدوی تو اکوان بود اگر ارچنگ
چو تیغ برکف بر رخش برشوی‌گویی
نشسته شیری بر اژدها نهنگ به چنگ
رخ ستاره مجدّر کنی ز نوک سهام
دل زمانه مشبک‌کنی ز نیش پرنگ
زنقش نعل سم اسب پیل‌پیکر تو
زمین رزم شود خانه خانه چون شترنگ
مخمر از می و مشکت‌دو رخ‌ز خشم‌و غبار
مشمّر از پی رزمت دو دست تا آرنگ
شها به آذربایجان تو تاکشیدی رخت
چو دود آذرپیچان شدم ز محنت و رنگ
تو ماه چارده بودی و شانزده ماهست
که بی‌تو چون مه سی روزه قامتم شده چنگ
کنون که آمدی و آمدم به حضرت تو
به بزم عشرت من زهره برکشد آهنگ
چو نعمت تو قوافی از آن مکرر شد
که بی‌حضور توام بُد دلی چو قافیه تنگ
هماره تا نبودگوشه‌گیر در پی نام
همیشه تا نبود باده‌خوار طالب ننگ
ز آستان جلال تو هرکه‌گوشه‌گرفت
چه باد باد دو چشمش ز خون عقیقی رنگ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که فر خجسته بماناد شاه جم اورنگ
خدیو ملک‌ستان شهریار بافرهنگ
هوش مصنوعی: فر و آبروی پادشاهی که شکوهمند و بزرگ است، همچنان باقی بماند و او همچون شاه جم، حاکم با فرهنگ و قدرتمند بر زمین باشد.
جهان‌گشای ابوالنصر ناصر‌الدین شاه
که ساخت‌کوسش ‌گوش سهر پر ز غرنگ
هوش مصنوعی: ابوالنصر ناصرالدین شاه، کسی است که جهان را زیر سلطه خود درآورده و صدای کارهای او به قدری بلند و رسا است که حتی سهراب، قهرمان افسانه‌ای، از آن آگاه می‌شود.
امان عالم و حرز جهان و جوشن جان
مثال قدرت و تمثال هوش و معنی هنگ
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصیتی اشاره شده که نماد حفاظت و قدرت است. او مانند یک سپر در برابر خطرات جهان عمل می‌کند و به عنوان نمونه‌ای از هوش و عمق معنا شناخته می‌شود. این فرد به نوعی نمایانگر توانایی‌های فوق‌العاده و درک عمیق از جهان است.
سریر دولت و اکلیل مجد و تاج سخا
پناه دین‌کنف عدل افسر اورنگ
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف جایگاه و مقام بلند فردی اشاره دارد که دارای قدرت و ثروت است. او به عنوان پشتیبان دین و عدالت، در رأس امور قرار دارد و با لباس و زینتی که بر تن دارد، نماد عظمت و بخشندگی است. در واقع، همه‌ی این ویژگی‌ها نشان از توانمندی و رهبری او در جامعه دارد.
بُرندهٔ رگ شریان فتنه درگهِ صلح
درندهٔ دل شیران شرزه در صف جنگ
هوش مصنوعی: فتنه‌ای که مانند تیغی بر رگ‌های صلح می‌برد، قلب شیران شجاع را در صف جنگ خنثی می‌کند.
به تارکش عوض مغز عقل و دانش‌ و هوش
به‌پیکرش بَدل پوست فرّ و شوکت و سنگ
هوش مصنوعی: به جای اینکه عقل و دانش و هوش را در دست داشته باشد، بر روی تنش فقط ظاهری از قدرت و شوکت و سختی قرار گرفته است.
به فرق او ز شعف رقص می‌کند افسر
به پای او ز شرف بوسه می‌زند اورنگ
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و شادی او، تاج بر سرش به رقص درمی‌آید و به خاطر مقام او، رنگارنگی در زیر پایش به بوسه می‌افتد.
ز استقامت عدلش شگفت نی‌کز بیم
فروکشد به شکم چنگهای خود خرچنگ
هوش مصنوعی: از استقامت و پایداری عدل او شگفت‌زده نمی‌شویم، زیرا از ترس، چنگ‌های خود را مانند خرچنگ در شکم پنهان می‌کند.
اگرنه از پی تعظیم جاه او بودی
چو حوت‌ راست ‌نمودی ‌بر آسمان ‌خرچنگ
هوش مصنوعی: اگر به خاطر احترام و بزرگی او نبود، درست مانند ماهی، در آسمان به شکل خرچنگ نمایش داده می‌شد.
کمال فضل و هنر را کلام او برهان
لغات دانش و دین رابیان او فرهنگ
هوش مصنوعی: سخن او بهترین نشانه نیکی و هنر است و واژه‌هایش نمایانگر دانش و دین را به شکلی زیبا بیان می‌کند.
گر آب و آینه از رایش آفریده شدی
نه آن ز لای مکدر شدی نه این‌ از زنگ
هوش مصنوعی: اگر آب و آینه از وجود تو خلق شده‌اند، نه آن به کدورت و آلودگی دچار شده است و نه این از زنگار و کهنگی.
زهی دو بازوی بخت ترا خرد تعویذ
زهی ترازوی عمر ترا ابد پاسنگ
هوش مصنوعی: به چه خوبی تو دو بازوی بخت داری؛ فریب و زاینده‌ی خوبی. و چه متعادل و سنجیده عمری داری که مانند سنگی پایدار و ابدی است.
کست به وهم نگنجد از آنکه ممکن نیست
که‌کوه قاف بگنجد به‌کفهٔ نارنگ
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند درک کند که چیزی مانند کوه قاف نمی‌تواند در کفه یک نارنگی جا بگیرد.
نه یک نهال چو قدر تو رسته در فردوس
نه یک‌مثال‌چو روی تو بوده در ارژنگ
هوش مصنوعی: در این دنیا، نه تنها یک درخت به زیبایی و ارزش تو در بهشت رشد کرده و نه مثال دیگری مانند چهره تو در عالم وجود دارد.
ز سهم تیر تو ارغنده شیر خون ‌گرید
به‌بعشه‌که از آن‌بیشه‌رسته‌چوب خدنگ
هوش مصنوعی: اگر تیر تو به هدف بخورد، حتی شیر خونین هم در بیابان خواهد گریست، چون از گزند تو، آنجایی که در آن زندگی می‌کرده، به شدت آسیب دیده است.
چو قلب منبع روحی چو روح مظهر عقل
چو عقل‌ مصدر هوشی ‌چو هوش جوهر هنگ
هوش مصنوعی: قلب، منبع حیات و انرژی است، روح نمایانگر عقل و آگاهی است، و عقل منبعی برای هوش و درک است. هوش به عنوان جوهری باارزش و بنیادی به شمار می‌آید.
ز شرم روی تو در آسمان نتابد ماه
ز باس عدل تو در کاروان ننالد زنگ
هوش مصنوعی: از شرم زیبایی تو، ماه دیگر در آسمان نمی‌تابد و از برکت عدالت تو، زنگی در کاروان شکایت نمی‌کند.
ز پاس عدل تو شاهین به ظهر گرم تموز
ز پرّ خویش‌کند سایبان به فرق‌کلنگ
هوش مصنوعی: به خاطر عدالت تو، پرنده‌ای چون شاهین در گرمای ظهر تابستان، با بال‌های خود سایه‌ای بر سر کلنگ می‌اندازد.
شب سیاه به شبرنگ اگر سوار شوی
ز عکس روی تو گلگون شود همی شبرنگ
هوش مصنوعی: اگر بر روی شبرنگی در شب تاریک سوار شوی، چهره‌ات به خاطر نور و رنگی که منعکس می‌کند، سرخ و گلگون خواهد شد.
چو آفتاب شهاب افکنی بر اوج سپهر
به ‌خصم ‌چون ‌که ‌خدنگ ‌افکنی ز پشت هدنگ
هوش مصنوعی: وقتی که مانند آفتاب در بالای آسمان می‌درخشی و دشمنان را از دور می‌نگری، مانند یک تیر پرقدرت که از عقب پرتاب می‌شود، به آن‌ها ضربه می‌زنی.
ز موی شهپر جبریل خامه‌اش باید
مصوّری‌ که زند صورت ترا بیرنگ
هوش مصنوعی: از موی پر جبریل، قلمی باید ساخت که بتواند تصویر تو را بدون رنگ ترسیم کند.
ز نعل اسبان هامون وکوه آهن‌پوش
ز گَرد گردان خورشید و ماه آهن‌رنگ
هوش مصنوعی: از نشانه‌های حضور و حرکت اسب‌ها در هامون و کوه‌های آهنین، و از غبار درخشان خورشید و ماه که به رنگ آهن درآمده‌اند.
ز خون و زهره ی گردان ‌که بر زمین پاشد
گمان بری بهم آمیختند باده و بنگ
هوش مصنوعی: از خون و اشک و نگرانی گردانندگان که بر زمین ریخته شد، گمان کردند که شراب و مواد مخدر با هم آمیخته شده‌اند.
ز زخم تیر شود طاس چرخ پالاون
به یال مرگ نهد خم خام پالاهنگ
هوش مصنوعی: از تیر زخم، دست تقدیر سر طاس زندگی را خالی می‌کند و سرنوشت، بر دوشی که یال مرگ بر آن است، به زحمت و محنت خم می‌شود.
شها ز سهم وزیر تو پیل رخ تابد
بتازی اسب نگیرد سبق پیادهٔ لنگ
هوش مصنوعی: ای کاش که وزیر تو مانند فیل با قدرت و شکوه باشد که در میدان بروز کند، نه آنکه مانند اسب تند و پر سرعتی باشد که از پیاده‌ای لنگ نتواند پیشی بگیرد.
بر اسب چوبین ‌گوبی سوار مومین است
اگر عدوی تو اکوان بود اگر ارچنگ
هوش مصنوعی: شخصی که بر اسب چوبی نشسته، حالا بر آن سوی میدان می‌رود، مومن است. حتی اگر دشمنان او بسیار قدرتمند و مستحکم باشند، او همچنان بر پافشاری خود ادامه می‌دهد.
چو تیغ برکف بر رخش برشوی‌گویی
نشسته شیری بر اژدها نهنگ به چنگ
هوش مصنوعی: وقتی که نیرویی مانند شمشیری بر دستانت قرار دارد و بر اسبت سوار می‌شوی، انگار که شیری بر دوش اژدهایی نشسته است و نهنگی را در چنگال دارد.
رخ ستاره مجدّر کنی ز نوک سهام
دل زمانه مشبک‌کنی ز نیش پرنگ
هوش مصنوعی: چهره‌ای درخشان و زیبا به مانند ستاره‌ها می‌سازید و با تیرهای عشق و وسوسه‌های زندگی، قلب زمان را پر از زیبایی و نقش و نگار می‌کنید.
زنقش نعل سم اسب پیل‌پیکر تو
زمین رزم شود خانه خانه چون شترنگ
هوش مصنوعی: زن نقش نعل سم فیل را بر زمین جنگ به تصویر می‌کشد؛ این در حالی است که هر خانه‌ای به مانند شترنگی است که در آن مبارزات و درگیری‌ها انجام می‌شود.
مخمر از می و مشکت‌دو رخ‌ز خشم‌و غبار
مشمّر از پی رزمت دو دست تا آرنگ
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به جوش و خروش و زیبایی مشروبات، که در آن اشاره به خشم و شور نشست و برخاست وجود دارد. همچنین به رنگ و لعاب و جلوه‌های زیبایی دست‌ها و در واقع دقت و توجه به جزئیات در هنر یا عشق نیز پرداخته می‌شود. به طور کلی، مضامین عشق و خشم و زیبایی در این بیت به طور خاصی پیوند خورده‌اند.
شها به آذربایجان تو تاکشیدی رخت
چو دود آذرپیچان شدم ز محنت و رنگ
هوش مصنوعی: ای زیبا، تو با چادر زیبایت آذربایجان را زینت بخشیدی، من به مانند دودی پیچیده در آتش، از اندوه و غم رنگ باختم.
تو ماه چارده بودی و شانزده ماهست
که بی‌تو چون مه سی روزه قامتم شده چنگ
هوش مصنوعی: تو مانند ماه چهارده بودی و حالا که شانزده روز از دوریت می‌گذرد، من چون ماه سی روزه لاغر و زرد شده‌ام.
کنون که آمدی و آمدم به حضرت تو
به بزم عشرت من زهره برکشد آهنگ
هوش مصنوعی: حال که تو به حضور من آمدی و من نیز به محفل شادی تو حضور دارم، زهره (ستاره) آهنگ آغاز می‌کند.
چو نعمت تو قوافی از آن مکرر شد
که بی‌حضور توام بُد دلی چو قافیه تنگ
هوش مصنوعی: زمانی که نعمت‌های تو به وفور یافت می‌شود، من دلی پر از درد و تنگی دارم، گویی در غیاب تو به سر می‌برم.
هماره تا نبودگوشه‌گیر در پی نام
همیشه تا نبود باده‌خوار طالب ننگ
هوش مصنوعی: همیشه کسانی که به دنبال شهرت و نام هستند، در جستجوی محبوبیت و دیده شدن، عموماً به حیا و آبروی خود اهمیت نمی‌دهند و ممکن است با رفتارهای ناپسند، خود را در معرض سرزنش و ننگ قرار دهند.
ز آستان جلال تو هرکه‌گوشه‌گرفت
چه باد باد دو چشمش ز خون عقیقی رنگ
هوش مصنوعی: هر کسی که به درگاه عظمت تو پناه می‌آورد، چشمانش مانند سنگ عقیق، سرخ و پر از اشک می‌شود.