گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۷ - در ستایش امیرالامراء العظام مبرزا نبی خان رحمه الله فرماید

محمود ماه من‌که غلامش بود ایاز
دیشب دعای میر بدینگونه‌کرد ساز
بر کف‌ گرفت زلف ‌که یارب به موی من
عمر امیر کن چو سر زلف من دراز
خشمش چو هجر طلعت من باد دلشکن
مهرش چو ماه عارض من باد دلنواز
در مال کس چو خواجه ی من باد بی‌طمع
درکار دین چو عاشق من باد پاکباز
خصمش چو زلف تیرهٔ من باد سرنگون
بختش چو سرو قامت من باد سرفراز
گیتی چو من به‌ حضرت جاهش برد سجود
گردون چو من به درگه قدرش برد نماز
در کار خصم و چهر حسودش زند سپهر
هر عقده‌ای‌ که من کنم از زلف خویش باز
اخلاق او چو موی من از طبع مشک‌بیز
اقبال او چو حسن من از وصف بی‌نیاز
خصم وی و دهان من این هر دو بی‌نشان
خشم وی و فراق من این هر دو جانگداز
در تیر او چو مژهٔ باد تعبیه
دندان شیر شرزه و چنگال شاهباز
در چنگ او چو طرهٔ من خام شصت خم
در دست او چو قامت من رُمح هشت‌باز
آوازهٔ جلال وی و صیت حسن من
باد از عراق رفته همه روز تا حجاز
گنجش چوگنج فکر تو لبریز ازگهر
ملکش چو ملک حسن من ایمن زترکتاز
پرورده همچو طبع تو اندر وفا و مهر
آسوده همچو شخص من اندر نعیم و ناز
ممتاز باد شخص وی از والیان عصر
چونان‌که من ز خیل بتان دارم امتیاز
پیدا بر او چو نقش جمالم وجود جود
پنهان بر او چو سرّ دهانم نشان آز
محمود باد عاقبت او چو نام من
با طالعی خجسته‌تر از طلعت ایاز
وآخر چه‌گفت‌گفت‌که قاآنیا. چو شمع
در عشق من بسوز و به سودای من بساز
تا خواجهٔ منستی در بندگی بکوش
تا بندهٔ امیری بر خواجگان بناز

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

محمود ماه من‌که غلامش بود ایاز
دیشب دعای میر بدینگونه‌کرد ساز
هوش مصنوعی: محمود، ماه من که ایاز (غلام او) بود، دیشب به منظور دعای میرداد، چنین دعایی را ترتیب داد.
بر کف‌ گرفت زلف ‌که یارب به موی من
عمر امیر کن چو سر زلف من دراز
هوش مصنوعی: به خاطر زلف زیبایش، از خدا می‌خواهد که مانند موهایش، عمرش را هم طولانی کند. او آرزو دارد که زیبایی زلفش دراز و زندگی‌اش پایدار باشد.
خشمش چو هجر طلعت من باد دلشکن
مهرش چو ماه عارض من باد دلنواز
هوش مصنوعی: خشم او به اندازه جدایی از چهره زیبا و دلنشین من است، در حالی که محبتش همچون ماهی است که به چهره من می‌تابد و دل‌ها را نوازش می‌کند.
در مال کس چو خواجه ی من باد بی‌طمع
درکار دین چو عاشق من باد پاکباز
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند خواجه من، به مال دیگران وابسته نباشد، در امور دین مانند عاشق من خالص و بی‌ریا باشد.
خصمش چو زلف تیرهٔ من باد سرنگون
بختش چو سرو قامت من باد سرفراز
هوش مصنوعی: دشمنش مانند موی سیاه من، آشفته و پریشان است، اما بخت بدش مانند قامت بلند من، سرفراز و با وقار نیست.
گیتی چو من به‌ حضرت جاهش برد سجود
گردون چو من به درگه قدرش برد نماز
هوش مصنوعی: دنیا به اندازه من به جایگاهش سجده می‌کند و آسمان هم به اندازه من در برابر مقام او نماز می‌گذارد.
در کار خصم و چهر حسودش زند سپهر
هر عقده‌ای‌ که من کنم از زلف خویش باز
هوش مصنوعی: در کار دشمن و چهره حسودش، هر مشکلی که من از زلف خودم باز کنم، آسمان (سرنوشت) دخالت می‌کند.
اخلاق او چو موی من از طبع مشک‌بیز
اقبال او چو حسن من از وصف بی‌نیاز
هوش مصنوعی: اخلاق او مانند موی من است که از طبیعتی خوبی و لطافت برخوردار است. همچنین اقبال و شانس او به زیبایی من می‌ماند که نیازی به توصیف ندارد.
خصم وی و دهان من این هر دو بی‌نشان
خشم وی و فراق من این هر دو جانگداز
هوش مصنوعی: اینجا به نوعی بیانگر خشم و جدایی است. شخص با اشاره به خصم (دشمن) و دهان خود، نشان می‌دهد که هر دو در برابر یکدیگر محبوبیتی ندارند و این احساسات آزاردهنده‌ای را برای او به همراه دارد. خشم دشمن و درد جدایی، هر دو باعث زجر و رنج عمیق او می‌شود.
در تیر او چو مژهٔ باد تعبیه
دندان شیر شرزه و چنگال شاهباز
هوش مصنوعی: تیر او مانند مژه‌ای است که در باد قرار گرفته و دندان‌های شیر و چنگال‌های شاهباز را به همراه دارد.
در چنگ او چو طرهٔ من خام شصت خم
در دست او چو قامت من رُمح هشت‌باز
هوش مصنوعی: در دستان او، مانند موهای فر من که تازه و نازک است، نرم و لطیف هستم. شمایل من نیز در دست او مانند نیزه‌ای با هشت قسمت باریک و بلند است.
آوازهٔ جلال وی و صیت حسن من
باد از عراق رفته همه روز تا حجاز
هوش مصنوعی: نام و آوازهٔ عظمت او و زیبایی‌های من، مانند بادی است که از عراق وزیده می‌شود و هر روز به سرزمین حجاز می‌رسد.
گنجش چوگنج فکر تو لبریز ازگهر
ملکش چو ملک حسن من ایمن زترکتاز
هوش مصنوعی: گنجشک که نماد فکر و خیال توست، پر از گنجینه‌های ارزشمند است؛ مانند ملک من که با زیبایی‌اش از هر آسیبی در امان است.
پرورده همچو طبع تو اندر وفا و مهر
آسوده همچو شخص من اندر نعیم و ناز
هوش مصنوعی: تو از وفا و محبت پرورش یافته‌ای، و من هم در آرامش و لذت زندگی‌ام.
ممتاز باد شخص وی از والیان عصر
چونان‌که من ز خیل بتان دارم امتیاز
هوش مصنوعی: شخصیت او در بین حاکمان زمانش برتر است، همانطور که من در میان بت‌ها ویژگی خاص و ممتاز دارم.
پیدا بر او چو نقش جمالم وجود جود
پنهان بر او چو سرّ دهانم نشان آز
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی‌های من آشکار می‌شود، وجود بخشش من نیز در پس‌زمینه‌اش پنهان است، مانند رازی که در دل نهفته است.
محمود باد عاقبت او چو نام من
با طالعی خجسته‌تر از طلعت ایاز
هوش مصنوعی: محمود، پایان کار او مثل نام من خواهد بود و سرنوشتش بهتر از سرنوشت ایاز خواهد بود.
وآخر چه‌گفت‌گفت‌که قاآنیا. چو شمع
در عشق من بسوز و به سودای من بساز
هوش مصنوعی: به آخرین حرفش گفت که ای قانیا! مانند شمعی در عشق من بسوز و با آرزوی من زندگی کن.
تا خواجهٔ منستی در بندگی بکوش
تا بندهٔ امیری بر خواجگان بناز
هوش مصنوعی: هر چه در تلاش و خدمت به آقایت کوشا باشی، باعث می‌شود که در میان دیگران به مقام والایی برسید و مورد احترام قرار بگری.