گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - د‌ر مدح میرزا نبی‌خان

همی به‌ چشم‌ من آید که سوی حضرت میر
رسولی آید از ملک ری بشیر و نذیر
به دستی اندر تیغ و به دستی اندر جام
مر آن‌ یک‌ از پی ‌خصم ‌و مر این یک از پی میر
به میر گوید کاین جام را بگیر و بنوش
که با تو خاطر شه را عنایتیست خطیر
به خصم گوید کاین تیغ را ببین و بنال
که‌ بر تو خشم ملک ‌شعله‌ می‌کشد چو سعیر
سخن دراز چه رانی که کردگار جهان
به‌کار رفته و آینده حاکمست و خبیر
بزرگوار امیرا یکی به عیش بکوش
که با مراد تو هم دوش می‌رود تقدیر
عنان ‌کار به تقدیر کردگار سپار
که بدسگال تو بیهوده می‌کند تدبیر
دهان شیشه‌گشای و لب پیاله ببوس
عنان چاره رها کن رکاب باده بگیر
پی ملاعبه در ساق دلبری زن چنگ
که در سرینش ناخن فرو رود چو خمیر
خمیر مایه‌ گر اینست بدسگال ترا
بگو که نان نتوان پخت از این خمیر فطیر
چه غم خوری ز سخنهای تلخ باده بخور
تو آب نوش ‌که بیهوده می‌زنند صفیر
تو راه راست رو و ازکژی عدو مهراس
بهل ‌که ‌گندم و جو را عیان شود تسعیر
تو هرچه ‌کاشته‌یی در جهان همان دروی
گمان مبر که‌ کند حکم نیک و بد تغییر
یکی به کوه سخن ران که‌ گرچه هست جماد
ز زشت زشت دهد پاسخ از خجیر خجیر
نقود مردم اگر رایج است اگر کاسد
به ‌کردگار رها کن ‌که ناقدی است بصیر
چو کردگار تواند هر آنچه داند کرد
رضا به دادهٔ او ده‌ که عالم است و قدیر
به خلق هرچه تو دادی خدا هما‌ن دهدَت
و لیک مصلحتی را همی ‌کند تأخیر
اگر مقدمهٔ کار کاسد است مرنج
نه خون حیضست اول ‌که ‌گردد آخر شیر
به مرد دهقان بنگر که تخم را در خاک
به ماه بهمن باشد که بر دهد مه تیر
بزرگوارا دانی‌ که طبع موزون را
ز معنی خوش و مضمون تازه نیست‌ گزیر
نخست عذر من‌ از نکتهای من بنیوش
اگرچه عفو تو ناگفته هست عذر پذیر
شنیده‌ام‌ که پرندوش از سیاست تو
کشیده راوی اشعار من به چرخ نفیر
ز زهر قهر تو رنجور گشته‌ گنجورت
زهی سیاست بی‌جرم و خشم بی تقصیر
کس این‌ کند که تطاول‌ کند به منظوری
که هیچ ناظرش اندر جهان ندیده نظیر
کس این کند که سیاست کند به معشوقی
که حسن او چو هنرهای توست عالمگیر
نه این همان ملکست آنکه بر شمایل او
ز بام عرش سرافیل می‌زند تکبیر
نه این همان قمرست آنکه پیش طلعت او
سجود می‌برد از چرخ آفتاب منیر
نه این همان صنم است آن که آیت رخ او
ز نور سورهٔ والشمس می‌کند تفسیر
گمان مبر که جلال تو زو زیادتر است
اگرچه مایهٔ تعظیم توست این تحقیر
تو را به ملک بود فخر و فخر اوست به تو
تو خود بگو که ‌نه‌ با شخص تست‌ ملک‌ حقیر
تورا سر ار به فلک رفته از جلال مناز
که پای او به فلک رفت حبذا توفیر
اگر تو کشور گیری به روز فخر مبال
که او گرفته‌ کسی را که هست‌ کشورگیر
تو گر امیری و خلقی اسیر حکم تواند
اسیر اوست امیری‌ که خلق‌ کرده اسیر
به خود مناز که نخجیر تست شیر ژیان
چه جای شیرکه او می‌کند نخجیر
مگو که شد چو سلیمان پری مسخر من
پری نگر که سلیمان همی‌ کند تسخیر
ریاست تو اگر موجب سیاست اوست
به جان او که برو ترک این ریاست گیر
به دوست بیم رسد از تو و به دشم سیم
به‌جای خصمی خیر به جای دوست شریر
بترس از آنکه‌ کشد ابرویش به روی تو تیغ
بترس از آنکه زند مژه‌اش به جان تو تیر
در انگبین لب ار سرکه ریزد از دشنام
ز بهر چارهٔ صفرای تست ازو بپذیر
به وقت صفرا بی‌سرکه انگبین ندهند
حکیم حاذق بیجا نمی‌کند تقریر
ستم به راوی اشعار من ستوده نبود
اگر چه شعر مرا کس نمی‌خرد به شعیر
گمان مبر که نوازی به شال‌ کشمیرش
که یک نگاه وی ارزد به هرچه در کشمیر
مگو لباس حریرش دهم‌ که فخر کند
که فخر از تن او می‌کند لباس حریر
مگو ز مهر بسایم عبیر بر زلفش
که زلف او را ساید همی به خویش عبیر
علاج قلب نوان ‌کن به وصل یار جوان
که هر دو کون نیرزد به یک نصیحت پیر
تو نیز خازن میرای به چهره خالق ماه
از این مرنج‌ که میرت‌ کشیده در زنجیر
چو بود قصر وجودت ز خلق بد ویران
خراب‌ کرد ترا تا ز نوکند تعمیر
چو یافت زلف تو دزد دلست بندش ‌کرد
که در شریعت فرض ‌است دزد را تعزیر
خمیروار بمالید از آن تو را در چنگ
که نان بختت برناید از تنور فطیر
ممود پای ترا در فلک‌که تا زین پس
زنی به همت او پشت پا به چرخ اثیر
وجود تست ‌چو می روح بخش و بر می ناب
هر آنچه بیش زنی لت فزون دهد تأثیر
مگر ندیدی نار را که بر سر چوب
هزار تیشه زند تا شود به شکل سریر
دوهفته پیش به‌خواب‌آمدم‌شبی‌که‌ز خشم
گرفته مار سیاهی به چنگ میر کبیر
به وقت خشم چو زلف ترا بنافت‌ به چنگ
یقین شدم‌ که همین بود خواب را تعبیر
زهی سخنور ساحر حکیم قاآنی
که آفتاب و مه استش نهان به جیب و ضمیر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همی به‌ چشم‌ من آید که سوی حضرت میر
رسولی آید از ملک ری بشیر و نذیر
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در نگاه من، کسی از سرزمین ری به سوی پیامبر می‌آید تا بشارتی را به او بدهد و نیز او را از چیزی نگران کند.
به دستی اندر تیغ و به دستی اندر جام
مر آن‌ یک‌ از پی ‌خصم ‌و مر این یک از پی میر
هوش مصنوعی: با یک دست شمشیر را در دست داری و با دست دیگر جام شراب را؛ یک دست برای نبرد با دشمن و دست دیگر برای لذت و شادی.
به میر گوید کاین جام را بگیر و بنوش
که با تو خاطر شه را عنایتیست خطیر
هوش مصنوعی: به میر می‌گوید این جام را بگیر و بنوش زیرا که دل شاه به تو توجه ویژه‌ای دارد.
به خصم گوید کاین تیغ را ببین و بنال
که‌ بر تو خشم ملک ‌شعله‌ می‌کشد چو سعیر
هوش مصنوعی: به دشمن بگو که این تیغ را ببین و از خود صدا بلند کن، چرا که خشم پادشاه مانند شعلۀ آتش بر تو می‌تازد.
سخن دراز چه رانی که کردگار جهان
به‌کار رفته و آینده حاکمست و خبیر
هوش مصنوعی: به چه سبب سخن را طولانی می‌کنی، در حالی که خداوند جهان در کار است و آینده از آن اوست و دانای مطلق است؟
بزرگوار امیرا یکی به عیش بکوش
که با مراد تو هم دوش می‌رود تقدیر
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، ای امیر! سعی کن که از زندگی لذت ببری، زیرا سرنوشت تو در کنار آرزوهایت در حرکت است.
عنان ‌کار به تقدیر کردگار سپار
که بدسگال تو بیهوده می‌کند تدبیر
هوش مصنوعی: پیچ و مهره کارها را به تقدیر خدا بسپار، زیرا دشمن تو بی‌فایده نقشه‌کشی می‌کند.
دهان شیشه‌گشای و لب پیاله ببوس
عنان چاره رها کن رکاب باده بگیر
هوش مصنوعی: دهان تو مثل شیشه‌ای است که رازها را باز می‌کند و لب‌هایت مانند پیاله‌ای هستند که باید بوسید. دیگر به فکر چاره نباش، افسار را رها کن و به باده‌نوشی بپرداز.
پی ملاعبه در ساق دلبری زن چنگ
که در سرینش ناخن فرو رود چو خمیر
هوش مصنوعی: در جستجوی بازیگوشی در قامت دلربای زن، چون در گوشتان ناخن کند، مانند خمیر نرم و لطیف است.
خمیر مایه‌ گر اینست بدسگال ترا
بگو که نان نتوان پخت از این خمیر فطیر
هوش مصنوعی: اگر خمیر مایه این است که تو را بدشگون می‌کند، به او بگو که نمی‌توان با این خمیر نانی خوب و خوشمزه پخت.
چه غم خوری ز سخنهای تلخ باده بخور
تو آب نوش ‌که بیهوده می‌زنند صفیر
هوش مصنوعی: نگران حرف‌های ناخوشایند نباش، تو باده بنوش و آبی بیاشام که این سخنان بی‌فایده هستند.
تو راه راست رو و ازکژی عدو مهراس
بهل ‌که ‌گندم و جو را عیان شود تسعیر
هوش مصنوعی: به راه درست ادامه بده و از تجاوز دشمن نترس، چرا که در نهایت، حقایق و واقعیات خود را ظاهر خواهند کرد.
تو هرچه ‌کاشته‌یی در جهان همان دروی
گمان مبر که‌ کند حکم نیک و بد تغییر
هوش مصنوعی: هرچه در این دنیا کاشته‌ای، نتیجه‌اش همان را درو می‌کنی. پس خیال نکن که حوادث و سرنوشت، قضا و قدر را تغییر می‌دهند.
یکی به کوه سخن ران که‌ گرچه هست جماد
ز زشت زشت دهد پاسخ از خجیر خجیر
هوش مصنوعی: کسی در کوه صحبت کند که حتی اگر اجسام بی‌جان هم باشند، از شرم و در حضور انسان‌ها، پاسخ زشتی می‌دهند.
نقود مردم اگر رایج است اگر کاسد
به ‌کردگار رها کن ‌که ناقدی است بصیر
هوش مصنوعی: اگر پول و سرمایه‌ای که در دست مردم است، رونق دارد و به خوبی جریان دارد، یا اگر در رکود و کسادی به سر می‌برد، به خداوند توکل کن و رها کن این مسائل را، زیرا او ناظر و بیناست و تمامی وضعیت‌ها را می‌بیند.
چو کردگار تواند هر آنچه داند کرد
رضا به دادهٔ او ده‌ که عالم است و قدیر
هوش مصنوعی: هر اتفاقی که خدا بخواهد و بداند، همان را انجام می‌دهد. پس به آنچه که او به تو می‌دهد راضی باش، زیرا او عالم و تواناست.
به خلق هرچه تو دادی خدا هما‌ن دهدَت
و لیک مصلحتی را همی ‌کند تأخیر
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دیگران می‌دهی، خدا هم همان را به تو خواهد داد، اما بعضی مواقع خداوند به خاطر مصلحتی خاص، عطاها را به تأخیر می‌اندازد.
اگر مقدمهٔ کار کاسد است مرنج
نه خون حیضست اول ‌که ‌گردد آخر شیر
هوش مصنوعی: اگر آغاز کار خوب و مناسب نیست، نگران نباشید، چون این شرایط موقتی است و در نهایت، نتیجه‌ کار به سود و نیکی خواهد انجامید.
به مرد دهقان بنگر که تخم را در خاک
به ماه بهمن باشد که بر دهد مه تیر
هوش مصنوعی: به کشاورز نظر کن که در ماه بهمن، دانه را در خاک می‌کارد تا در ماه تیر آن را برداشت کند.
بزرگوارا دانی‌ که طبع موزون را
ز معنی خوش و مضمون تازه نیست‌ گزیر
هوش مصنوعی: بزرگوار، آیا می‌دانی که داشتن طبع موزون و شاعرانه تنها به خاطر معانی زیبا و مضامین تازه نیست و نمی‌توان از آن فرار کرد؟
نخست عذر من‌ از نکتهای من بنیوش
اگرچه عفو تو ناگفته هست عذر پذیر
هوش مصنوعی: ابتدا خواستم از تو خواهش کنم به نکات من توجه کنی، هرچند که بخشش تو در این موضوع نیازی به گفتن ندارد.
شنیده‌ام‌ که پرندوش از سیاست تو
کشیده راوی اشعار من به چرخ نفیر
هوش مصنوعی: شایع شده که پرنده‌ام از تدبیرهای تو آسیب دیده، راوی اشعار من به هوا فریاد می‌زند.
ز زهر قهر تو رنجور گشته‌ گنجورت
زهی سیاست بی‌جرم و خشم بی تقصیر
هوش مصنوعی: عزیز من، از کینه و خشم تو دلم به شدت آزرده شده است، واقعاً این رفتار تو با من بی‌سبب و ناجوانمردانه است.
کس این‌ کند که تطاول‌ کند به منظوری
که هیچ ناظرش اندر جهان ندیده نظیر
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند با هدفی که در دنیا هیچ ناظری مشابه آن را ندیده، خود را بالا بکشد یا بزرگ‌منشی کند.
کس این کند که سیاست کند به معشوقی
که حسن او چو هنرهای توست عالمگیر
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند با عشق زیبا و دل‌فریب خود مانند تو، سیاست کند و به او نزدیک شود. جذابیت و زیبایی تو به اندازه هنرهایت در دنیا شناخته شده است.
نه این همان ملکست آنکه بر شمایل او
ز بام عرش سرافیل می‌زند تکبیر
هوش مصنوعی: این‌جا صحبت از یک ملک (فرشته) است که به صفات خاصی اشاره دارد. این ملک با قدرت و عظمت خاصی در حال انجام عمل عبادتی مانند گفتن تکبیر است و در واقع، برتری و جلال آن به قدری است که حتی به عرش (سطح بالا) رفته و از آن‌جا به سوی انسان‌ها ندا سر می‌دهد. این تصویر نشان‌دهنده عظمت و قدرتمندی روحانی است که در عالم وجود دارد.
نه این همان قمرست آنکه پیش طلعت او
سجود می‌برد از چرخ آفتاب منیر
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و درخشندگی کسی اشاره دارد که مانند ماه است و همه چیز در مقابل نور او سر تعظیم فرود می‌آورد. به طور کلی، به وجود روحانی و فرشته‌سان او اشاره شده که باعث می‌شود حتی خورشید هم تحت تأثیر قرار بگیرد.
نه این همان صنم است آن که آیت رخ او
ز نور سورهٔ والشمس می‌کند تفسیر
هوش مصنوعی: این همان معشوقی نیست که تابش چهره‌اش تفسیر کنندهٔ نور آیه‌ای از سورهٔ والشمس باشد.
گمان مبر که جلال تو زو زیادتر است
اگرچه مایهٔ تعظیم توست این تحقیر
هوش مصنوعی: نپندار که عظمت تو بیشتر از آن چیزی است که هست؛ هرچند این تحقیر، نشانه‌ای از احترام به توست.
تو را به ملک بود فخر و فخر اوست به تو
تو خود بگو که ‌نه‌ با شخص تست‌ ملک‌ حقیر
هوش مصنوعی: تو در ملک و سرزمین، جلال و شرفی داری و این شرف به خاطر وجود توست. حال خودت قضاوت کن که آیا تو واقعا با یک شخص عادی هم‌ردیف هستی یا نه.
تورا سر ار به فلک رفته از جلال مناز
که پای او به فلک رفت حبذا توفیر
هوش مصنوعی: نگذار به خودت ببالید که جایگاه تو بالاتر از ستارگان است، زیرا عظمت و جلال من تو را به این اوج رسانده است. چه خوب است که این تفاوت را درک کنی.
اگر تو کشور گیری به روز فخر مبال
که او گرفته‌ کسی را که هست‌ کشورگیر
هوش مصنوعی: اگر تو در روز پرشکوهی به مقام و قدرتی دست یابی، به خود نبال که آن شخصی که توانسته کشوری را به دست آورد، کسی است که خود دارای شایستگی و قدرت است.
تو گر امیری و خلقی اسیر حکم تواند
اسیر اوست امیری‌ که خلق‌ کرده اسیر
هوش مصنوعی: اگر تو صاحب قدرتی، مردم در دست تو هستند و می‌توانی بر آن‌ها فرمان برانی. اما برعکس، کسی که آفریده، خود در تسلط و فرمانروایی وجود دارد.
به خود مناز که نخجیر تست شیر ژیان
چه جای شیرکه او می‌کند نخجیر
هوش مصنوعی: به خودت نناز که تو شکارچی هستی، زیرا در برابر شیر، تو هیچ ارزشی نداری. شیر واقعا شکار را انجام می‌دهد و تو تنها نقش نگران را داری.
مگو که شد چو سلیمان پری مسخر من
پری نگر که سلیمان همی‌ کند تسخیر
هوش مصنوعی: نگویید که او مانند سلیمان پری‌ها را در اختیار دارد، بلکه به پری نگاه کنید که سلیمان نیز آنان را تسخیر می‌کند.
ریاست تو اگر موجب سیاست اوست
به جان او که برو ترک این ریاست گیر
هوش مصنوعی: اگر ریاست تو در خدمت سیاست اوست، پس برای جان او، بهتر است که از این مقام دست بکشی.
به دوست بیم رسد از تو و به دشم سیم
به‌جای خصمی خیر به جای دوست شریر
هوش مصنوعی: دوستت ممکن است از تو ناراحت شود و دشمنی که در برابر توست، ممکن است به جای خصومت، خوبی بکند. اما برعکس، شخصی که به عنوان دوست شناخته می‌شود، ممکن است رفتاری بد داشته باشد.
بترس از آنکه‌ کشد ابرویش به روی تو تیغ
بترس از آنکه زند مژه‌اش به جان تو تیر
هوش مصنوعی: از کسی بترس که با زیبایی‌هایش می‌تواند تو را آسیب‌پذیر کند؛ نگریستن او به تو می‌تواند خطرناک باشد و بر تو تأثیر عمیق بگذارد.
در انگبین لب ار سرکه ریزد از دشنام
ز بهر چارهٔ صفرای تست ازو بپذیر
هوش مصنوعی: اگر عسل لب‌هایت به سرکه آلوده شود، بدان که برای درمان تلخی زندگی‌ات است، پس از آن بپذیر و استقبال کن.
به وقت صفرا بی‌سرکه انگبین ندهند
حکیم حاذق بیجا نمی‌کند تقریر
هوش مصنوعی: در زمان بیماری صفرا، به کسی که نیاز دارد، دارویی بی‌فایده نمی‌دهند و حکیم ماهر هم بی‌دلیل توصیه‌ای نمی‌کند.
ستم به راوی اشعار من ستوده نبود
اگر چه شعر مرا کس نمی‌خرد به شعیر
هوش مصنوعی: اگرچه کسی از شعرهای من استقبال نمی‌کند و آن را نمی‌خرد، اما ظلمی که به کسی که داستان‌های من را روایت می‌کند، بر نخواهد رفت.
گمان مبر که نوازی به شال‌ کشمیرش
که یک نگاه وی ارزد به هرچه در کشمیر
هوش مصنوعی: به خودت نگو که با محبت و لطافتش به شال کشمیر، چون تنها یک نگاه او ارزش بیشتری دارد نسبت به هر چیزی که در کشمیر وجود دارد.
مگو لباس حریرش دهم‌ که فخر کند
که فخر از تن او می‌کند لباس حریر
هوش مصنوعی: نگو که من لباس حریر به او می‌پوشانم تا مغرور شود، زیرا افتخار فقط به خاطر وجود او است و لباس حریر هیچ‌گاه نمی‌تواند باعث فخر او شود.
مگو ز مهر بسایم عبیر بر زلفش
که زلف او را ساید همی به خویش عبیر
هوش مصنوعی: نپرس که چرا از عطر زلف محبوبم می‌گویم، چرا که خود زلف او نیز با عطر آغشته است و این عطر را به وجود خود می‌پذیرد.
علاج قلب نوان ‌کن به وصل یار جوان
که هر دو کون نیرزد به یک نصیحت پیر
هوش مصنوعی: برای درمان دل‌های بی‌تاب، به وصالی با یار جوان روی بیاور، چرا که هر دو دنیا به یک نصیحت از پیر نمی‌ارزد.
تو نیز خازن میرای به چهره خالق ماه
از این مرنج‌ که میرت‌ کشیده در زنجیر
هوش مصنوعی: تو هم مانند موجودی زمینی و فانی به نظر می‌رسی، اما نگران نباش که خالق زیبایی‌ات، همچون ماه، در واقع تو را در زنجیر قرار نداده است.
چو بود قصر وجودت ز خلق بد ویران
خراب‌ کرد ترا تا ز نوکند تعمیر
هوش مصنوعی: وجود تو مانند کاخی است که از دست مردم بد ویران شده و اکنون به دست آنها نیاز به بازسازی دارد.
چو یافت زلف تو دزد دلست بندش ‌کرد
که در شریعت فرض ‌است دزد را تعزیر
هوش مصنوعی: وقتی که زلف تو به دزد دل تبدیل شد، او را گرفتار کرد، چون در قوانین اسلام مجازات برای دزدی لازم است.
خمیروار بمالید از آن تو را در چنگ
که نان بختت برناید از تنور فطیر
هوش مصنوعی: برای رسیدن به موفقیت و خوشبختی، باید همانند خمیر، تلاش و زحمت بکشی و آن را به خوبی شکل دهی. در غیر این صورت، شانست برای دستیابی به نعمت‌ها و خیرات زندگی به ثمر نخواهد نشست.
ممود پای ترا در فلک‌که تا زین پس
زنی به همت او پشت پا به چرخ اثیر
هوش مصنوعی: به سمت آسمان بلند شو و از این پس با اراده‌ات به مدار گردون ضربه بزن.
وجود تست ‌چو می روح بخش و بر می ناب
هر آنچه بیش زنی لت فزون دهد تأثیر
هوش مصنوعی: وجود تو همچون شراب دلنشین و با نشاط است و هر چه بیشتر بر آن بیفزایی، تأثیرش نیز بیشتر می‌شود.
مگر ندیدی نار را که بر سر چوب
هزار تیشه زند تا شود به شکل سریر
هوش مصنوعی: آیا ندیدی که نار، با هزار ضربه تیشه به چوب، تلاش می‌کند تا آن را به شکل تخت یا برگی درآورد؟
دوهفته پیش به‌خواب‌آمدم‌شبی‌که‌ز خشم
گرفته مار سیاهی به چنگ میر کبیر
هوش مصنوعی: دو هفته پیش، شبی خوابم برد و در آن شب که بر اثر خشم، ماری سیاه به دست میر کبیر افتاده بود.
به وقت خشم چو زلف ترا بنافت‌ به چنگ
یقین شدم‌ که همین بود خواب را تعبیر
هوش مصنوعی: زمانی که خشمگین شدم و موهایم به هم ریخت، مطمئن شدم که این همان تعبیر خواب‌هایم بود.
زهی سخنور ساحر حکیم قاآنی
که آفتاب و مه استش نهان به جیب و ضمیر
هوش مصنوعی: ستایش می‌کنم سخنور ماهر و دانای قاآنی را که همانند آفتاب و ماه، در دل و نهان‌خانه وجودش، دانش و اندیشه‌های عمیق پنهان است.