گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲ - در ستایش شاهزادهٔ کیوان سریر اردشیر میرزا گوید

دوش از بر شهزاده اردشیر
آورد مرا نامه‌یی بشیر
بگرفتم و بوسیدمش وز آن
شد مغز من آکنده از عبیر
بر سیم پراکنده بود مشک
بر شیر پریشیده بود قیر
شنوا شده از لفظ او اصم
بینا شده از خط او ضریر
گفتی سر زلفین خویش حور
بگسسته و پیچیده در حریر
یا ماهیکی چند مشک رنگ
افتاده به سیمابی آبگیر
تا بشنوم آن لفظ دلپسند
تا بنگرم آن خط دلپذیر
چون دل شده اعضای من سمیع
چون ‌جان ‌شده اجزای‌ من بصیر
هی خواندی و هی‌کردم آفرین
بر کلک ملک‌زاده اردشیر
از هر ستمی دهر را پناه
از هر فزعی خلق را مجیر
چون بحر به همت دلش عمیق
چون ابر به بخشش‌کفش مَطیر
ملکش ز سمک بود تا سماک
صیتش ز ثری رفته تا اثیر
جودش پی بخشش بهانه‌جو
عزمش پی‌کوشش بهانه‌گیر
در خصم عتابش جهنده‌تر
از آتش تنور در فطیر
در سنگ سهامش دونده‌تر
از پنجهٔ خباز در خمیر
درکوه سنانش خلنده‌تر
از سوزن خیاط در حریر
دنیا بر ملکش‌کم از طسوج
دریا بر جودش کم از نفیر
در چنبر حکمش نه آسمان
زانگونه‌که تدویر در مدیر
بر درگه قدرش فلک غلام
در ربقهٔ حکمش جهان اسیر
ترسد ز جهانسوز تیغ او
زانست‌ که دوزخ ‌کشد زفیر
نه چرخ ز سهمش چنان نفور
کز هستی خود می‌کشد نفیر
درگوش مخاطب جهد ز حرص
بی‌سعی زبان وصفش از ضمیر
ای چرخ به عون تو مستعین
ای دهر به لطف تو مستجیر
صیت قلمت بحر و برگرفت
با آنکه‌کسش نشنود صریر
مهری‌ که سنی‌تر ازو نبود
با رای تو چون ذره شد حقیر
بحری‌که غنی‌تر ازو نبود
با جود تو چون قطره شد فقیر
منظورش از آن جزو نام تست
زان طفل‌کندگریه بهر شیر
نبود پس نه پردهٔ فلک
رازی‌که نه رایت بر آن خبیر
گویی که مجسم شود سرور
آنگه‌که‌کنی جای بر سریر
در مغز خرد یک جهان شعور
باحزم توهمسنگ یک‌شعیر
جنبد همه اعضایش از نشاط
چون مدح تو انشاکند دبیر
لرزان تن دوزخ ز تیغ تو
چون پیکر عریان به زمهریر
تا حوزهٔ‌ گیهان بود وسیع
تا روضهٔ رضوان بود نضیر
عمر ابد و نصرت ازل
آن باد نصیب این یکت نصیر

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش از بر شهزاده اردشیر
آورد مرا نامه‌یی بشیر
هوش مصنوعی: شب گذشته از سوی شهزاده اردشیر، نامه‌ای مژده‌آور برای من آوردند.
بگرفتم و بوسیدمش وز آن
شد مغز من آکنده از عبیر
هوش مصنوعی: من او را در آغوش گرفتم و بوسیدمش، و از آن لحظه، ذهنم پر شد از عطر و زیبایی.
بر سیم پراکنده بود مشک
بر شیر پریشیده بود قیر
هوش مصنوعی: بر روی سیم‌های پخش شده، عطر خوش مشک وجود داشت و بر روی موی نامنظم، مانند قیر، رنگی تیره نشسته بود.
شنوا شده از لفظ او اصم
بینا شده از خط او ضریر
هوش مصنوعی: با شنیدن سخن او، انسان‌های ناشنوا به شنیدن می‌پردازند و کسانی که قادر به دیدن نیستند، با نگاه به کلامش بینا می‌شوند.
گفتی سر زلفین خویش حور
بگسسته و پیچیده در حریر
هوش مصنوعی: گفتی که موهای سیاه و پیچیده‌ات همانند حوریان زیباست و در پارچه‌ای نرم و لطیف پیچیده شده است.
یا ماهیکی چند مشک رنگ
افتاده به سیمابی آبگیر
هوش مصنوعی: چند ماهی زیبا در آبگیر نقره‌ای رنگ، در کنار هم شنا می‌کنند.
تا بشنوم آن لفظ دلپسند
تا بنگرم آن خط دلپذیر
هوش مصنوعی: من می‌خواهم آن کلمات زیبا را بشنوم و آن نوشته خوش‌فرم را ببینم.
چون دل شده اعضای من سمیع
چون ‌جان ‌شده اجزای‌ من بصیر
هوش مصنوعی: وقتی دل من به خوبی می‌شنود، اعضای بدنم هم مثل جانم بینا و آگاه می‌شوند.
هی خواندی و هی‌کردم آفرین
بر کلک ملک‌زاده اردشیر
هوش مصنوعی: تو مدام شعر خواندی و من هم پیوسته بر قلم هنرمند پسرِ شاه اردشیر ستایش کردم.
از هر ستمی دهر را پناه
از هر فزعی خلق را مجیر
هوش مصنوعی: انسان باید چشم‌امید به خدا داشته باشد و از هرگونه ظلم و ستم در دنیا به او پناه ببرد. همچنین، در زمان سختی‌ها و مشکلات، خلق و مردم باید از او مدد بگیرند و به او تکیه کنند.
چون بحر به همت دلش عمیق
چون ابر به بخشش‌کفش مَطیر
هوش مصنوعی: دل او به عمق دریا است و سخاوتش به اندازه ابرها که باران می‌بارند.
ملکش ز سمک بود تا سماک
صیتش ز ثری رفته تا اثیر
هوش مصنوعی: کشوری که از ستاره "سمک" (از صورت فلکی) نشأت گرفته است، تا "سماک" (ستاره دیگر) نام و آوازه‌اش به طبقه‌های بالا و حتی به آسمان‌ها رسیده است.
جودش پی بخشش بهانه‌جو
عزمش پی‌کوشش بهانه‌گیر
هوش مصنوعی: بخشش او به نیازمندان همیشه آماده است، اما او همیشه در تلاش برای کشف و فهمیدن دلایل این بخشش است.
در خصم عتابش جهنده‌تر
از آتش تنور در فطیر
هوش مصنوعی: در برابر دشمن، خشم او از آتش تنور در نان تازه بیشتر است.
در سنگ سهامش دونده‌تر
از پنجهٔ خباز در خمیر
هوش مصنوعی: در دل سنگ، سرمایه‌اش به اندازه‌ای ارزشمند است که حتی از دستان یک خباز که در حال ورز دادن خمیر است، پرتحرک‌تر و فعال‌تر به نظر می‌رسد.
درکوه سنانش خلنده‌تر
از سوزن خیاط در حریر
هوش مصنوعی: در کوه سنان، زیبایی و ظرافتی وجود دارد که حتی از ظرافت سوزن خیاطی در پارچه ابریشمی هم بیشتر است.
دنیا بر ملکش‌کم از طسوج
دریا بر جودش کم از نفیر
هوش مصنوعی: دنیا به اندازه‌ی طساوج برای دریا کوچک است و برتری جود بر آن مانند نَفیر است.
در چنبر حکمش نه آسمان
زانگونه‌که تدویر در مدیر
هوش مصنوعی: حکم او به‌گونه‌ای است که آسمان هم تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد، همان‌طور که اداره‌کردن یک کار به دست یک مدیر انجام می‌شود.
بر درگه قدرش فلک غلام
در ربقهٔ حکمش جهان اسیر
هوش مصنوعی: در پیشگاه او که بزرگ و با ارزش است، آسمان همچون نوکری فرمانبردار عمل می‌کند و تمام جهان در تسخیر حکم و اراده اوست.
ترسد ز جهانسوز تیغ او
زانست‌ که دوزخ ‌کشد زفیر
هوش مصنوعی: کسی که از تیغ خطرناک او می‌ترسد، به این دلیل است که آتش جهنم به شدت می‌تواند از نفس‌های او شعله ور شود.
نه چرخ ز سهمش چنان نفور
کز هستی خود می‌کشد نفیر
هوش مصنوعی: چرخ (سرنوشت) به قدری ناهنجار و نفرت‌آور است که فرد، به خاطر ناراحتی و ناامیدی‌ای که از آن دارد، فریاد می‌زند و از حقیقت وجودی‌اش کناره‌گیری می‌کند.
درگوش مخاطب جهد ز حرص
بی‌سعی زبان وصفش از ضمیر
هوش مصنوعی: به شنونده بگو که با وجود میل زیاد، بدون تلاش زبان نمی‌تواند او را به خوبی توصیف کند.
ای چرخ به عون تو مستعین
ای دهر به لطف تو مستجیر
هوش مصنوعی: ای گردونه زمان، من بر یاری تو امیدمندم و ای دنیا، من به لطف تو پناه آورده‌ام.
صیت قلمت بحر و برگرفت
با آنکه‌کسش نشنود صریر
هوش مصنوعی: شهرت و قدرت نوشتار تو مانند دریاست و با وجود این که هیچ کس صدای آن را نمی‌شنود، تأثیرش همچنان محسوس است.
مهری‌ که سنی‌تر ازو نبود
با رای تو چون ذره شد حقیر
هوش مصنوعی: محبت و دوستی که هیچ‌کس به اندازه آن نداشت، در برابر تصمیم تو مانند یک ذره ریز و بی‌اهمیت شد.
بحری‌که غنی‌تر ازو نبود
با جود تو چون قطره شد فقیر
هوش مصنوعی: دریایی که هیچ‌کس ثروتمندتر از آن نیست، با احسان و generosity تو مانند یک قطره کم‌ارزش شده است.
منظورش از آن جزو نام تست
زان طفل‌کندگریه بهر شیر
هوش مصنوعی: اگر چیزی مورد نیاز یا خواسته یک فرد باشد، ممکن است به طرق مختلف به آن اشاره کند، به‌خصوص اگر آن چیز برای او اهمیت ویژه‌ای داشته باشد. در اینجا به احساس نیاز و وابستگی یک کودک به مادرش برای کسب نیازهای اولیه‌اش اشاره می‌شود.
نبود پس نه پردهٔ فلک
رازی‌که نه رایت بر آن خبیر
هوش مصنوعی: در این جهان، زمانی که چیزی وجود ندارد، دیگر رازهایی هم در پس پرده آسمان نیست و نشانی از آن درک شناسان نخواهد بود.
گویی که مجسم شود سرور
آنگه‌که‌کنی جای بر سریر
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شادی و خوشحالی زمانی بیشتر خود را نشان می‌دهد که در یک وضعیت مناسب و با جلال قرار گیرد.
در مغز خرد یک جهان شعور
باحزم توهمسنگ یک‌شعیر
هوش مصنوعی: در اندیشه‌های عمیق انسانی، دنیایی از دانش و آگاهی وجود دارد که می‌تواند به راحتی به توهم و خیال تبدیل شود.
جنبد همه اعضایش از نشاط
چون مدح تو انشاکند دبیر
هوش مصنوعی: تمامی اعضای او از شادی و نشاط به حرکت درمی‌آیند، چرا که وقتی دبیر تو را ستایش کند، احساس شادابی می‌کند.
لرزان تن دوزخ ز تیغ تو
چون پیکر عریان به زمهریر
هوش مصنوعی: بدن جهنم از ضربه‌های تو می‌لرزد، مانند بدنی برهنه در سرما.
تا حوزهٔ‌ گیهان بود وسیع
تا روضهٔ رضوان بود نضیر
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا گسترده و پهناور باشد، مانند باغ بهشت خواهد بود.
عمر ابد و نصرت ازل
آن باد نصیب این یکت نصیر
هوش مصنوعی: زندگی جاودان و پیروزی از آغاز، نصیب این یکتای یاری‌دهنده باد.