گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۱ - در ستایش امیرالامراء العظام میرزا نبی‌خان حکمران فارس فرماید

ای حسن تو چون فتنهٔ چشم تو جهانگیر
صد سلسله دل در خم زلف تو به زنجیر
عشق من و رخسار تو این هردو جهانسوز
حسن و تو گفتار من این هردو جهانگیر
قدّم چو کمان قدّ تو چون تیر از آن رو
تند از بر من می‌گذری چون ز کمان تیر
هر آیهٔ رحمت‌ که در انجیل و زبورست
هست آن همه را روی تو ترسابچه تفسیر
از حسرت خورشید جمال تو ز هرسو
از خاک بر افلاک رود نعرهٔ تکبیر
از نالهٔ من مهر تو با غیر فزون شد
الحق خجلم از اثر نالهٔ شبگیر
ریزد ز زبانم شکر و مشک به خروار
هر گه ‌که ‌کنم وصف لب و زلف تو تقریر
وز آتش شوقی‌که بود در نی‌کلکم
نبود عجب ار نامه بسوزد گه تحریر
با قامت یاری چو تو گیتی همه‌ کشمر
با چهرنگاری چو تو عالم همه ‌کشمیر
وصل تو به پیرانه سرم باز جوان کرد
گر هجر تو بازم به جوانی نکند پیر
دیدم ز غمت دوش یکی خواب پریشان
و امروز شدش وصل سر زلف تو تعبیر
ابروی تو ای ترک مگر تیغ امیرست
کاورده جهان را همه در قبضهٔ تسخیر
گیهان هنر کان ظفر بحر کرامت
خورشید خرد چرخ ادب لجهٔ تدبیر
از بس چو قضا گشته قدر تابع قدرش
بر هرچه کند عزم همان باشد تقدیر
جز چشم بتان نیست خرابی به همه ملک
ایدون‌که جهان جسته ز عدلش همه تعمیر
در قبضهٔ او خنجر خونخوارش شیریست
کش غیر عدو روز وغا نبود نخجیر
مهریست دلفروز چو بگسارد ساغر
برقیست جهانسوز چو برگیرد شمشیر
آنجا که بود رای وی اجرام بود تار
آنجا که بود قدر وی افلاک بود زیر
با هیبت او نی عجب ار نطفهٔ دشمن
ناگشته جنین در رحم مام شود پیر
هر جا که بود مهرش چون شهد شود سمّ
هرجا که بود قهرش چون زهر شود شیر
زین گونه در امکان‌ که بود عزمش جاری
بی‌خواهش او می نکنند اشیا تأثیر
در سایهٔ عدلش ز بس ایمن شده عالم
آسوده چرد آهو در خوابگه شیر
پذرفته قضا از سمت عزمش جریان
آموخته کوه از صفت حلمش توقیر
جز زلف بتان نیست سیه ‌کار به عهدش
آ‌ن هم بود از پیچ و خم خویش به زنجیر
در حوزهٔ ملکش تنی از زخمه ننالد
جز گاه طرب چنگ به آهنگ بم و زیر
با سطوت او طعم حلاوت رود از قند
با صولت او رنگ سیاهی رود از قیر
تعداد کند نعمت او را به زمین مور
تحریر کند مدحت او را به فلک تیر
از بندگیش بس که خداوندی خیزد
در نزد همان خاک درش آمد اکسیر
یارب به جهان درهم و دینار فشان باد
تا نام دراهم بود و اسم دنانیر

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای حسن تو چون فتنهٔ چشم تو جهانگیر
صد سلسله دل در خم زلف تو به زنجیر
هوش مصنوعی: ای حسن، تو مانند یک فتنه‌ای که چشمت به رنگی جهان را در خود غرق کرده، باعث شده‌ای صدها دل در گیسوانت گرفتار شوند و در زنجیر عشق تو باشند.
عشق من و رخسار تو این هردو جهانسوز
حسن و تو گفتار من این هردو جهانگیر
هوش مصنوعی: عشق من و زیبایی تو هر دو بی‌نهایت جذاب و سوزان هستند و سخن من نیز به اندازهٔ این عشق و زیبایی تأثیرگذار است.
قدّم چو کمان قدّ تو چون تیر از آن رو
تند از بر من می‌گذری چون ز کمان تیر
هوش مصنوعی: با قد بلندی مانند کمان، تو به سرعت از کنار من عبور می‌کنی، همچنان که تیر از کمان عبور می‌کند.
هر آیهٔ رحمت‌ که در انجیل و زبورست
هست آن همه را روی تو ترسابچه تفسیر
هوش مصنوعی: هر نشانه‌ای از رحمت که در انجیل و زبور وجود دارد، همه را به زیبایی و به گونه‌ای روشن در چهرهٔ تو می‌توان تفسیر کرد.
از حسرت خورشید جمال تو ز هرسو
از خاک بر افلاک رود نعرهٔ تکبیر
هوش مصنوعی: حسرت دیدن زیبایی تو باعث می‌شود که از هر طرف، از زمین به آسمان نعره و فریادی بلند شود.
از نالهٔ من مهر تو با غیر فزون شد
الحق خجلم از اثر نالهٔ شبگیر
هوش مصنوعی: از غم و ناله‌های من، محبت تو نسبت به دیگران بیشتر شد. به‌راستی که من از تأثیر ناله‌هایم در طول شب شرمنده‌ام.
ریزد ز زبانم شکر و مشک به خروار
هر گه ‌که ‌کنم وصف لب و زلف تو تقریر
هوش مصنوعی: هر بار که از زیبایی‌های لب و موی تو سخن می‌گویم، زبانم همچون شکر و مشک شیرین و خوشبو می‌شود.
وز آتش شوقی‌که بود در نی‌کلکم
نبود عجب ار نامه بسوزد گه تحریر
هوش مصنوعی: از آتش شوقی که در نی وجود دارد، تعجبی نیست اگر نامه‌ای که نوشته شده، بسوزد.
با قامت یاری چو تو گیتی همه‌ کشمر
با چهرنگاری چو تو عالم همه ‌کشمیر
هوش مصنوعی: با وجود کسی مثل تو، تمام دنیا به تماشای زیبایی‌های تو می‌پردازد و زیبایی چهره‌ات، همه جا را زیر سلطه گرفته است.
وصل تو به پیرانه سرم باز جوان کرد
گر هجر تو بازم به جوانی نکند پیر
هوش مصنوعی: پیوند و نزدیکی تو در سال‌های پیری، باعث شد جوانی دوباره در من زنده شود. اگر دوری تو ادامه یابد، حتی جوانی هم نمی‌تواند پیری را از من دور کند.
دیدم ز غمت دوش یکی خواب پریشان
و امروز شدش وصل سر زلف تو تعبیر
هوش مصنوعی: دیشب بر اثر غم تو، خواب آشفته‌ای دیدم و امروز این خواب به حقیقت پیوست و به وصال موهای زیبای تو رسیدم.
ابروی تو ای ترک مگر تیغ امیرست
کاورده جهان را همه در قبضهٔ تسخیر
هوش مصنوعی: ابروی تو، ای دلبر ترک، انگار که تیغی از امیر است که بر اساس آن، جهان را در دست قدرت خود گرفته است.
گیهان هنر کان ظفر بحر کرامت
خورشید خرد چرخ ادب لجهٔ تدبیر
هوش مصنوعی: زیبایی هنر همانند درخشش خورشید در آسمان است که با کرامت و فضیلت همراه است. این هنر از دریای بی‌پایان علم و دانش آغاز می‌شود و همچون چرخ ادب، ما را به سمت راه‌های مناسب هدایت می‌کند، در حالی که تدبیر و اندیشه عمیق، عمق هر چیزی را به ما نشان می‌دهد.
از بس چو قضا گشته قدر تابع قدرش
بر هرچه کند عزم همان باشد تقدیر
هوش مصنوعی: چون قضا و قسمت بر همه چیز حاکم است، هر تصمیمی که گرفته شود، همان نتیجه‌ای خواهد بود که مقدر شده است.
جز چشم بتان نیست خرابی به همه ملک
ایدون‌که جهان جسته ز عدلش همه تعمیر
هوش مصنوعی: فقط چشم‌های معشوق باعث خرابی و ویرانی هستند، چون وقتی جهان از عدالت دور شده، همه چیز در حال ساخت و ساز و بهبود است.
در قبضهٔ او خنجر خونخوارش شیریست
کش غیر عدو روز وغا نبود نخجیر
هوش مصنوعی: در دست او خنجر خطرناکی قرار دارد که مانند شیر است و هیچ جانداری جز دشمن نمی‌تواند در جنگ و نبرد با او مقابله کند.
مهریست دلفروز چو بگسارد ساغر
برقیست جهانسوز چو برگیرد شمشیر
هوش مصنوعی: محبت و دوستی مانند نور درخشانی است که وقتی از هم بپاشد، آتش و ویرانی به بار می‌آورد؛ مانند برقی که به سمت زمین می‌زند و همه چیز را می‌سوزاند وقتی که شمشیری به کار گرفته می‌شود.
آنجا که بود رای وی اجرام بود تار
آنجا که بود قدر وی افلاک بود زیر
هوش مصنوعی: در جایی که نظر و اندیشه او برقرار بود، اجسام و چیزهای مادی وجود داشتند، و در جایی که اهمیت و مقام او مشخص بود، آسمان‌ها زیر پای او بودند.
با هیبت او نی عجب ار نطفهٔ دشمن
ناگشته جنین در رحم مام شود پیر
هوش مصنوعی: بافتی از رعب و عظمت او به راحتی می‌توان فهمید که هر دشمنی که به وجود می‌آید، حتی اگر در مرحله جنینی هم باشد، باز هم تحت تأثیر قدرت او قرار می‌گیرد.
هر جا که بود مهرش چون شهد شود سمّ
هرجا که بود قهرش چون زهر شود شیر
هوش مصنوعی: هر کجا که محبت او باشد، مانند عسل شیرین و دلنشین است، اما هر جا که خشم او وجود داشته باشد، مانند زهر خطرناک و سمی می‌شود.
زین گونه در امکان‌ که بود عزمش جاری
بی‌خواهش او می نکنند اشیا تأثیر
هوش مصنوعی: در این جهان ممکن، تنها با اراده و خواست او، چیزها تاثیر نمی‌گذارند.
در سایهٔ عدلش ز بس ایمن شده عالم
آسوده چرد آهو در خوابگه شیر
هوش مصنوعی: در سایهٔ عدالت او، جهان آن‌قدر امن و مطمئن شده است که آهو بدون ترس در کنار شیر می‌خوابد.
پذرفته قضا از سمت عزمش جریان
آموخته کوه از صفت حلمش توقیر
هوش مصنوعی: او قضا و قدری را که از عزمش برمی‌خیزد، پذیرفته است و کوه را از محبت و بردباری‌اش بزرگ داشته است.
جز زلف بتان نیست سیه ‌کار به عهدش
آ‌ن هم بود از پیچ و خم خویش به زنجیر
هوش مصنوعی: غیر از موهای افسونگر معشوق، کسی در این دنیای تاریک بی‌نصیب است و حتی به عهدی که با او داریم، به خاطر پیچیدگی و فریبایش اسیر شده‌ایم.
در حوزهٔ ملکش تنی از زخمه ننالد
جز گاه طرب چنگ به آهنگ بم و زیر
هوش مصنوعی: در قلمرو او هیچ‌کس به جز در زمان شادی و خوشحالی به تاسف و ناله نمی‌پردازد و فقط در هنگام خوشی و نواختن چنگ به صداهای بم و زیر آواز می‌خواند.
با سطوت او طعم حلاوت رود از قند
با صولت او رنگ سیاهی رود از قیر
هوش مصنوعی: قدرت او به قدری است که شیرینی قند را از بین می‌برد و رنگ سیاهی قیر را محو می‌کند.
تعداد کند نعمت او را به زمین مور
تحریر کند مدحت او را به فلک تیر
هوش مصنوعی: خداوند نعمت‌هایش را به قدری زیاد است که مورچگان نمی‌توانند همه آن‌ها را بشمارند و ستایش او به قدری عظیم است که تیرهای آسمانی نیز قادر به بیان آن نیستند.
از بندگیش بس که خداوندی خیزد
در نزد همان خاک درش آمد اکسیر
هوش مصنوعی: از شدت بندگی او، خداوندی به وجود می‌آید. در نزد همان خاک، مثل اکسیر باارزش می‌آید.
یارب به جهان درهم و دینار فشان باد
تا نام دراهم بود و اسم دنانیر
هوش مصنوعی: پروردگارا، ای کاش دنیا پر از ثروت و دارایی باشد تا نام سکه‌های نقره و طلا در میان مردم زنده بماند.

حاشیه ها

1395/10/29 12:12
محمد

واقعا این شعر لز نظر محتوی در اوج قرار دارد