قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳ - قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳ - در مغازلت و تشبیب و اظهار عشقبازی و نسیب فرماید
هر سال به نوروز مرا بوسه دهد باز
وامسال برآنم که فزونتر دهد از پار
پار از من و از رندی من بودگریزان
و امسال گریزد به من از صحبت اغیار
قلاشی من پار چنان بود که آن شوخ
یک بوسه مرا داد به صد عذر و صد انکار
و امسال بر آنم که اگر پای نهم پیش
بر دست من از شوق زند بوسه دو صدبار
پارم همه میدید بهکف شیشه و ساغر
وامسال مرا بیند با سبحه و دستار
پار ار ز پی ورد بهم بر زدمی لب
میگفت پی بوسه مکوب این همه منقار
وامسال فرو چینم اگر لب پی بوسه
پیش آید تا بشنود آواز ستغفار
زهد منش از راه برون برده و غافل
کز رندی پنهان بود این زهد پدیدار
حاشا که من از زهد کنم توبه ازیراک
امروز نکو یافتمش قیمت و مقدار
حال من و آن ترک به یک جای نشسته
او روی به منکرده و من روی به دیوار
او سر ز در شرم فروداشته در پیش
چونکودک نادان بر استاد هشیوار
من چشم فراکرده و مژگان زده برهم
چون صوفی صافی بهگه خواندن اذکار
بوزینه صفت گاه نشستم به دو زانو
پیچیده به خود خرقه و سر کرده نگونسار
او حالت من دیده و چشمانش ز حیرت
چون دیدهٔ مکحول فرومانده ز دیدار
حقاکه من این حیله نیاموحتم از خویش
زین حیله مرا واعظکیکرد خبردار
یک روز به هنگام زدم گام به مسجد
کان بود طریقم به سوی خانهٔ خمار
صف صف گرهی دیدم جاجا شده ساکن
پنهان همه مدهوش و عیانی همه هشیار
بر رفته یکی واعظ محتال به منبر
زانگونهکه بر طارم رز روبه مکار
گاهی به زبانش سخن از دوزخ و سجین
گاهی به دهانش سخن از جنت وانهار
از فرط شبق ساز بم و زیر نهاده
چونگربهکه موموکند از شهوت بسیار
وان جمله دهان در عوضگوشگشاده
کز راه دهانشان ره دلگیردگفتار
طاووس خرامان همه حیران شده در وی
وان طرهٔ چون مار فروهشته به رخسار
زان گونه که پیرامن گل خار بگیرد
بگرفته بتان چون گل پیرامن آن خار
وندر شکن طرهٔ ایشان دل واعظ
جا کرده چو شیطان لعین در دهن مار
با او همه را انس عیان جای تنفر
او صرصر و این طرفه که ره جسته به گلزار
من راستی آن سیرت و هنجار چو دیدم
گفتم که ازین پس من و این سیرت و هنجار
هنجار من اینست و سپس مصلحتم نیست
کان راز نهان را به رفیقان کنم اظهار
من سیرت و هنجار نهان دارم از خلق
تا هیچ کسم مینشود واقف اسرار
کان راز که ثابت بود اندر دل ظاهر
چونگشت هماندم به جهانگردد سیار
گردند چو خلقم همی آگاه ز تزویر
فاسد شود کار و تبه گردد کردار
از من برمد هرجا آهوی خرامیست
وانچیزکه آسان شمرم گردد دشوار
ناچار ازین پس من و تزویر کزین راه
با خویش توان رام نمودن بت عیار
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح شجاعالسطنه حسنعلی میرزا: منت خدای را که ز تأیید کردگارقصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴ - در ستایشامیرالامراءالعظامنظاملدوله حسینخان حکمران فارس فرماید: همتی مردانه میخواهمکه اسمعیلوار
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر سال به نوروز مرا بوسه دهد باز
وامسال برآنم که فزونتر دهد از پار
هوش مصنوعی: هر سال در نوروز مرا میبوسد و امسال قصد دارم که بیشتر از سال گذشته محبت کند.
پار از من و از رندی من بودگریزان
و امسال گریزد به من از صحبت اغیار
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساسی است از دوری و جدایی. فرد گویی در دل خود احساس ناامیدی و ناخوشایندی از ارتباط با دیگران دارد و بر این باور است که دیگران از او دوری میکنند و به جای ارتباط با آنها، بهتر است که به خود و تفکراتش بپردازد. در واقع، او ترجیح میدهد از صحبت با دیگران و روابط سطحی فاصله بگیرد و به عمق وجود خود بپردازد.
قلاشی من پار چنان بود که آن شوخ
یک بوسه مرا داد به صد عذر و صد انکار
هوش مصنوعی: من آنقدر بیپروا بودم که آن شخص شوخ با وجود عذرها و انکارهای فراوانش، تنها یک بوسه به من داد.
و امسال بر آنم که اگر پای نهم پیش
بر دست من از شوق زند بوسه دو صدبار
هوش مصنوعی: امسال تصمیم دارم که اگر پایم را پیش بگذارم، از شوق به دستم بوسهای بزنم که چندین بار تکرار شود.
پارم همه میدید بهکف شیشه و ساغر
وامسال مرا بیند با سبحه و دستار
هوش مصنوعی: همه میدیدند که من شیشه و ساغر در دست دارم، اما امسال مرا میبینند که با تسبیح و دستار نشستهام.
پار ار ز پی ورد بهم بر زدمی لب
میگفت پی بوسه مکوب این همه منقار
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که هنگامی که ما در جستجوی یکدیگر هستیم و به هم نزدیک میشویم، دستاوردهای خود را از یاد نبریم. در اینجا، لب میگوید که به دلیل عشق و محبت، نباید به اشتباهات یا مشکلات کوچک توجه کنیم و به جای آن، به زیبایی ها و لحظات ارزشمند زندگی بپردازیم.
وامسال فرو چینم اگر لب پی بوسه
پیش آید تا بشنود آواز ستغفار
هوش مصنوعی: اگر لبم برای بوسه به پیش بیاید، امسال آن را فرو میزنم تا صدای استغفار را بشنود.
زهد منش از راه برون برده و غافل
کز رندی پنهان بود این زهد پدیدار
هوش مصنوعی: انسانی که به ظاهر زهد و پارسایی میورزد، در واقع از راه راست منحرف شده و از حقیقت غافل است. زهد او به گونهای نمایان شده که نشاندهنده پنهانی از رندی و فریبکاری درونی اوست.
حاشا که من از زهد کنم توبه ازیراک
امروز نکو یافتمش قیمت و مقدار
هوش مصنوعی: هرگز از زهد و پارسایی خود پشیمان نخواهم شد، زیرا امروز ارزش و جایگاه واقعی آن را درک کردهام.
حال من و آن ترک به یک جای نشسته
او روی به منکرده و من روی به دیوار
هوش مصنوعی: حالم و حال آن جوان ترک شبیه هم است. او به سمت من نگاه کرده و من به دیوار رو کردهام.
او سر ز در شرم فروداشته در پیش
چونکودک نادان بر استاد هشیوار
هوش مصنوعی: او به خاطر شرم، سرش را پایین انداخته و مانند یک کودک ناآگاه در برابر معلم آگاه ایستاده است.
من چشم فراکرده و مژگان زده برهم
چون صوفی صافی بهگه خواندن اذکار
هوش مصنوعی: چشمهایم را باز کرده و مژههایم را به هم نزدیک کردهام، مانند یک صوفی که در حال ذکر گفتن است.
بوزینه صفت گاه نشستم به دو زانو
پیچیده به خود خرقه و سر کرده نگونسار
هوش مصنوعی: گاهی به حالت نشسته و دو زانو قرار میگیرم، با لباسی در هم پیچیده و نگاهی افسرده.
او حالت من دیده و چشمانش ز حیرت
چون دیدهٔ مکحول فرومانده ز دیدار
هوش مصنوعی: او حال مرا مشاهده کرده و چشمانش از حیرت مانند چشمان شخصی است که از دیدن چیزی شگفتانگیز متعجب مانده است.
حقاکه من این حیله نیاموحتم از خویش
زین حیله مرا واعظکیکرد خبردار
هوش مصنوعی: من خودم را فریب ندادم که این رفتارها را از خودم یاد بگیرم، بلکه وجود یک راهنما باعث شد که از این فریبها آگاه شوم.
یک روز به هنگام زدم گام به مسجد
کان بود طریقم به سوی خانهٔ خمار
هوش مصنوعی: روزی به سمت مسجد رفتم، زیرا راه من به سوی خانهٔ شراب است.
صف صف گرهی دیدم جاجا شده ساکن
پنهان همه مدهوش و عیانی همه هشیار
هوش مصنوعی: در جایی شلوغ و پرجمعیت، افرادی را دیدم که به آرامی نشستهاند و در حالتی عمیق و غرق در تفکر هستند. همه آنها بهخوبی آگاه و هوشیار به نظر میرسند، اما در عین حال حالت مشخصی از مدهوشی و خاموشی در چشمانشان دیده میشود.
بر رفته یکی واعظ محتال به منبر
زانگونهکه بر طارم رز روبه مکار
هوش مصنوعی: یک واعظ فریبکار بر منبر قرار گرفته است، به گونهای که مانند گل سرخ بر بالای درختان زیبا و دلفریب است.
گاهی به زبانش سخن از دوزخ و سجین
گاهی به دهانش سخن از جنت وانهار
هوش مصنوعی: گاهی او از عذاب و تنبیه صحبت میکند و گاهی هم از بهشت و نعمتها.
از فرط شبق ساز بم و زیر نهاده
چونگربهکه موموکند از شهوت بسیار
هوش مصنوعی: از شدت شهوات و تمایلات شدید، مانند گربهای که به دنبال خوشیهایش میگردد، در حال نواختن موسیقی و لذت بردن هستم.
وان جمله دهان در عوضگوشگشاده
کز راه دهانشان ره دلگیردگفتار
هوش مصنوعی: تمامی صحبتهایی که از دهان بیرون میآید، فقط به جای گوش، به قلب نزدیکتر میشود.
طاووس خرامان همه حیران شده در وی
وان طرهٔ چون مار فروهشته به رخسار
هوش مصنوعی: طاووس زیبا و مغرور همه را به شگفتی واداشته است و آن موهای بلند و پیچوتابدار که بر چهرهاش افتاده، به مانند ماری به نظر میرسد.
زان گونه که پیرامن گل خار بگیرد
بگرفته بتان چون گل پیرامن آن خار
هوش مصنوعی: گونهای که دور گل، خار میروید، مجسمههای زیبا نیز به دور گل، چون خار، در بر گرفتهاند.
وندر شکن طرهٔ ایشان دل واعظ
جا کرده چو شیطان لعین در دهن مار
هوش مصنوعی: در این مصراع، شاعر به زیبایی و فریبندگی طره (گیسوان) محبوب اشاره میکند که چنان نیرومند و جذاب است که دل واعظان را نیز تسخیر کرده، مثل شیطانی که در دهان مار جا گرفته است. این تصویر نشان دهندهٔ چیرگی زیبایی و وسوسههای آن بر عقل و پند و نصیحت است.
با او همه را انس عیان جای تنفر
او صرصر و این طرفه که ره جسته به گلزار
هوش مصنوعی: با او، همه چیز برایم دلپذیر و دوستداشتنی است، در حالی که نسبت به او فقط تنفر و خشم احساس میکنم. این وضعیت شبیه طوفانی است که بهناگاه به گلزار خوشبو و زیبا میرسد.
من راستی آن سیرت و هنجار چو دیدم
گفتم که ازین پس من و این سیرت و هنجار
هوش مصنوعی: زمانی که سیرت و رفتار او را دیدم، تصمیم گرفتم که از این پس همراه آن سیرت و رفتار باشم.
هنجار من اینست و سپس مصلحتم نیست
کان راز نهان را به رفیقان کنم اظهار
هوش مصنوعی: من اینطور زندگی میکنم و در واقع به نفع من نیست که راز پنهانم را برای دوستانم فاش کنم.
من سیرت و هنجار نهان دارم از خلق
تا هیچ کسم مینشود واقف اسرار
هوش مصنوعی: من رفتار و ویژگیهای واقعی خود را از مردم پنهان میکنم تا هیچکس نتواند به رازهای درونم پی ببرد.
کان راز که ثابت بود اندر دل ظاهر
چونگشت هماندم به جهانگردد سیار
هوش مصنوعی: رازهایی که در دل و پنهانی وجود داشتند، هنگامی که به زبانی گفته شدند، در دنیای بیرون هم نمایان میشوند و بهطور گسترده منتشر میگردند.
گردند چو خلقم همی آگاه ز تزویر
فاسد شود کار و تبه گردد کردار
هوش مصنوعی: وقتی مردم به فریبکاری و نیرنگهای یکدیگر پی ببرند، روابط و کارهایشان خراب میشود و اعمالشان به فساد میگراید.
از من برمد هرجا آهوی خرامیست
وانچیزکه آسان شمرم گردد دشوار
هوش مصنوعی: هر جا که آهو به آرامی حرکت میکند، من هم میروم، ولی چیزهایی که برای من ساده به نظر میرسد، در واقع دشوار میشود.
ناچار ازین پس من و تزویر کزین راه
با خویش توان رام نمودن بت عیار
هوش مصنوعی: از این به بعد من و نیرنگ ناچاریم زیرا با این روش میتوانم خدعه و فریب را آرام سازم.