قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - در مدح خاتم انبیا صلیالله علیه و آله
از سروش وحدتم بر گوش هوش آمد خطاب
یافتی لا تبطل الاوقات فی عهدالشباب
بعد ازین در کنج عزلت پای در دامن کشم
من کجا و مستی و میخانه و جام شراب
تا توانم نغمهای نای وحدت را شنید
گوش بگمارم چرا بر نالهٔ چنگ و رباب
انقلونی یا قضاهالحق من ارضالخطا
دللونی یا هداهالذین الی دارالصواب
چند در دام طبیعت دانه برچینم ز آز
تا بهکی بر جیفهٔ دنیا گرایم چون کلاب
هادی خود نفس سرکش را گزینم ای شگفت
گرچه صد کرت شنیدستم اذا کانالغراب
از نکونامی مرا بر سر چه آمد کاین زمان
سر به بدنامی برآرم در میان شیخ و شاب
از خدا وز خویش شرمم باد آخر تا بهکی
روح را ز اطوار ناشایسته دارم در عذاب
آفتابم من چرا جان را بکاهم چون هلال
شاهبازم من چرا بیغاره یابم از ذباب
من که بر گردون زنم خرگاه دانش از چه رو
در گلوی جان چو میخ خرگهم باشد طناب
اهرمن خونم بریزد سوی آن پویم شگفت
غافلم از پرسش میعاد و از روز حساب
مرغ جان را تا بهکی محبوس دارم در قفس
چهرهٔ توفیق را تا چند پوشم در نقاب
چند در تعمیر دنیا کوشم و تخریب دین
تا بهکی دارم روان خویش را در اضطراب
مصطفی فرمود انالناس فیالدنیاء ضیف
حاصلش یعنی لدواللموت وابنوا للخراب
درنمانم زین سپس در کار و بار خویشتن
عرضه دارم حال خود را بر جناب مستطاب
نقطهٔ پرگار هستی خط دیوان وجود
قطب گردون کرم توقیع طغرای ثواب
سرور عالم ابوالقاسم محمّد آنکه چرخ
با وجود او بود چون ذره پیش آفتاب
الذی ردت الیه الشمس و انشق القمر
کان امیاً ولکن عنده ام الکتاب
والذی فی کفه الکفار لمّا ابصروا
کلم الحصباء قالوا انه شیئی عجاب
رهنمای هردو عالم آنکه در یک چشم زد
برگذشت از چار حد و هفت خط و شش حجاب
از ضمیر انور و از جود ابر دست اوست
نور جرم آفتاب و مایهٔ دست سحاب
با شرار قهر او هر هفت دوزخ یک شرر
با سحاب دست او هر هفت دریا یک حباب
گر وجود او ندادی ذات واجب را ظهور
تا ابد سرپنجهٔ تقدیر بودی در خضاب
تالی هستی او هست آنچه هست از ممکنات
غیر ذات حق کزو هستی وی شد بهرهیاب
نه سپهر و شش جهات و هفت دوزخ هشت خلد
با سه مولود و دو عالم چار مام و هفت باب
در همه عمر از وجود او خطایی سر نزد
زانکه بود افعال نیکویش سراسر وحی ناب
با وجود آنکه صادر شد خطا از بوالبشر
گر همی باور نداری از نبی برخوان فتاب
وز سلیمان حشمتالله گر خطایی نامدی
چیست القینا علیکر سیه ثم اناب
روز و شب از هاتف غیب این ندا گردد بلند
انه من مال عن شرعه قد نال العقاب
هر زمان از ساکنان عرش آید این سروش
من تطرق فی طریقه قد اصاب ما اصاب
معنی خوف و رجا تفسیر بغض و مهر اوست
کاین یکی را معصیت نامند وآن یک را ثواب
توبهٔ آدم نیفتادی قبول کردگار
تا به فیض خدمتش صدره نگشتی فیضیاب
آتش نمرود کی گشتی گلستان بر خلیل
گر به انساب جلیل او نجستی انتساب
موسی از تیه ضلالت نامدی هرگز برون
تا ز طور رأفتش لبیک نشنیدی جواب
نوح اگر بر جودی جودش نجستی التجا
همچو کنعان نامدی هرگز برون از بحر آب
تا نشست ایوب از سرچشمهٔ لطفش بدن
کی به اول حال کردی زانچنان حالت ایاب
تا مسیح از خاک راهش مسح پیشانی نکرد
کی شدی بر آسمان همچون دعای مستجاب
یوسف ار بر رشتهٔ مهرش نکردی اعتصام
یونس ار بر درگه قربش نجستی اقتراب
تا ابد آن یک نمیآمد برون از بطن حوت
تا قیامت آن یکی بودی به زندان عذاب
آسمان هرجا که درماند بدو جوید پناه
آری آری آستان او بود حسن المآب
عقل پیش قائل ذاتش بود تسلیم محض
پشه کی لاف توانایی زند پیش عقاب
ای شهنشاهی که پیش ابر دست همتت
عرصهٔ دریای پهناور نماید چون سراب
تا نه بر مسمار ذاتت محکم الاطناب شد
کی شدی افراشته این خرگه زرین قباب
فیالمثل بر تری آتش اگر بدهی مثال
در زمان ماهیت آتش پذیرد انقلاب
ور به تبدیل زمین و آسمان فرمان دهی
آن کند چون این درنگ و این کن چون آن شتاب
نی تو را ممکن توان گفتن نه واجب لیک حق
بعد ذات خویشتن ذات ترا کرد انتخاب
چون برآیی بر براق برقپیما جبرئیل
گیرد از دستی عنان و از دگر دستی رکاب
خسروا تا درفشان گردیده در مدحت حبیب
گشته خورشید از فروغ فکرتش در احتجاب
وانکه از دیباچهٔ نعتت کند بابی رقم
در قیامت بر رخش یزدان گشاید هشت باب
بر دعای دوستدارانت کنم ختم سخن
زانکه باشد حذ اوصاف تو بیرون از حساب
تا ز تابان مشعل خورشید انور بزم روز
هر سحر روشن شود چونان که شب از ماهتاب
تا قیامت کوکب بخت هوا خواهان تو
باد روشنتر ز نور نیر و جرم شهاب
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح امیرکبیر میرزاتقیخان رحمهالله گوید: نسیم خلد میرود مگر ز جویبارهاقصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - در تهنیت عید مولود امیرالمؤمنین علیهلسلام و مدح پادشاه جمجاه ناصرالدین شاه خلدالله ملکه : خیمهٔ زربفت زد بر چرخ نیلی آفتاب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از سروش وحدتم بر گوش هوش آمد خطاب
یافتی لا تبطل الاوقات فی عهدالشباب
هوش مصنوعی: از صدای روحانی وحدت، پیامی به گوش من رسید که در آن گفته شده است: زمانی را در دوران جوانی هدر ندهید.
بعد ازین در کنج عزلت پای در دامن کشم
من کجا و مستی و میخانه و جام شراب
هوش مصنوعی: بعد از این، در گوشهای تنها و دور از جمع، آرام مینشینم و چقدر فاصله دارم از مستی و میخانه و جام شراب.
تا توانم نغمهای نای وحدت را شنید
گوش بگمارم چرا بر نالهٔ چنگ و رباب
هوش مصنوعی: میگوید تا زمانی که میتوانم آهنگهای خوشایند و هماهنگ را بشنوم، چرا باید به صدای غمانگیز سازهایی مانند چنگ و رباب گوش دهم؟
انقلونی یا قضاهالحق من ارضالخطا
دللونی یا هداهالذین الی دارالصواب
هوش مصنوعی: این بیت به درخواست راهنمایی و هدایت اشاره دارد. گوینده میخواهد از کسانی که به حقایق و حقیقت نزدیکتر هستند، کمک بگیرد تا او را از جهل و اشتباه به سوی راستی و هدایت راهنمایی کنند. در واقع، او به دنبال فراگیری و فهم درست از مسائل است و از دیگران میخواهد که او را با روشنی و حقیقت آشنا سازند.
چند در دام طبیعت دانه برچینم ز آز
تا بهکی بر جیفهٔ دنیا گرایم چون کلاب
هوش مصنوعی: چند دانه از نعمتهای طبیعت جمعآوری کنم و برای چه مدت باید به دنبال چیزهای دنیوی بروم، مانند سگی که به دنبال چیزی افتاده است؟
هادی خود نفس سرکش را گزینم ای شگفت
گرچه صد کرت شنیدستم اذا کانالغراب
هوش مصنوعی: من خود نفس سرکش را به عنوان راهنما انتخاب میکنم، ای شگفتی! با وجود اینکه بارها شنیدهام که اگر کلاغی باشد...
از نکونامی مرا بر سر چه آمد کاین زمان
سر به بدنامی برآرم در میان شیخ و شاب
هوش مصنوعی: من از خوبیهایی که داشتم تحت تاثیر قرار گرفتهام و امروز در حالی که در میان افراد با دانش و جوانان هستم، به بدنامی دچار شدم.
از خدا وز خویش شرمم باد آخر تا بهکی
روح را ز اطوار ناشایسته دارم در عذاب
هوش مصنوعی: شرمندهام از خدا و از خودم، نمیدانم تا کی باید روح خود را به خاطر رفتارهای ناپسند در عذاب نگهدارم.
آفتابم من چرا جان را بکاهم چون هلال
شاهبازم من چرا بیغاره یابم از ذباب
هوش مصنوعی: من مانند آفتابی هستم، چرا باید جانم را نکوشم؟ همچون هلال، در اوج و شکوه خودم، چرا باید از موجودات بیاهمیت رنج ببرم؟
من که بر گردون زنم خرگاه دانش از چه رو
در گلوی جان چو میخ خرگهم باشد طناب
هوش مصنوعی: من، که در آسمان علم و دانش خود را به اوج میرسانم، نمیدانم چرا جانم مانند میخی در گلویی تنگ و بسته گیر کرده است.
اهرمن خونم بریزد سوی آن پویم شگفت
غافلم از پرسش میعاد و از روز حساب
هوش مصنوعی: اهرجن من، خونم را به سوی آن تاریکی بریزد، زیرا هرگز به این فکر نیستم که زمان ملاقات و روز حسابرسی چه زمانی خواهد بود.
مرغ جان را تا بهکی محبوس دارم در قفس
چهرهٔ توفیق را تا چند پوشم در نقاب
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که نمیتوانم روح خود را در قفس چهرهٔ تو پنهان کنم و نمیتوانم موفقیت را در پس نقابی نگه دارم.
چند در تعمیر دنیا کوشم و تخریب دین
تا بهکی دارم روان خویش را در اضطراب
هوش مصنوعی: چند بار برای بهبود و اصلاح امور دنیایی تلاش میکنم و دین را خراب میکنم؛ تا کی باید روح خود را در نگرانی و آشفتگی نگهدارم؟
مصطفی فرمود انالناس فیالدنیاء ضیف
حاصلش یعنی لدواللموت وابنوا للخراب
هوش مصنوعی: حضرت مصطفی فرمودند که انسانها در این دنیا همچون مهمانانی هستند. آنچه که به دست میآورند، تماماً فانی و زوالپذیر است، بنابراین نباید به این دنیا دل ببندند و باید به فکر زندگی جاودان و آبادانی در آخرت باشند.
درنمانم زین سپس در کار و بار خویشتن
عرضه دارم حال خود را بر جناب مستطاب
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم در امور خود باقی بمانم و حال و روز خود را به شما معرفی میکنم.
نقطهٔ پرگار هستی خط دیوان وجود
قطب گردون کرم توقیع طغرای ثواب
هوش مصنوعی: در این بیت، به اهمیت و مرکزیت نقطهای اشاره شده که به عنوان محور و نقطهی آغاز برای هر چیزی در زندگی و وجود انسان به حساب میآید. وجود که به نوعی به خط و مسیر زندگی تشبیه شده است، نشاندهندهای بر حرکت و تحول در کائنات است. همچنین، با ذکر "ثواب" و "کرامت"، به فضیلت و پاداشهای معنوی نیز اشاره میشود که در این مسیر باید حاصل شود. این بیان به نوعی بیانگر زیبایی و معنا در زندگی و حرکت به سوی هدفهای بلندی است که با ارزشهای اخلاقی و معنوی گره خوردهاند.
سرور عالم ابوالقاسم محمّد آنکه چرخ
با وجود او بود چون ذره پیش آفتاب
هوش مصنوعی: ابوالقاسم محمّد، سرور جهانیان، کسی است که وجودش چنان درخشان است که همچون ذرهای در برابر آفتاب به نظر میرسد و کل عالم به خاطر اوست.
الذی ردت الیه الشمس و انشق القمر
کان امیاً ولکن عنده ام الکتاب
هوش مصنوعی: آنکه خورشید به او بازگشت و ماه را شکافت، در عالم نادانی به سر میبرد، اما نزد او علم اصلی و جامع وجود دارد.
والذی فی کفه الکفار لمّا ابصروا
کلم الحصباء قالوا انه شیئی عجاب
هوش مصنوعی: آنچه که در دست کافران بود، وقتی به سنگریزهها نگاه کردند، گفتند که این چیزی عجیب است.
رهنمای هردو عالم آنکه در یک چشم زد
برگذشت از چار حد و هفت خط و شش حجاب
هوش مصنوعی: راهنمای هر دو جهان کسی است که در لحظه ای کوتاه، از تمام محدودیتها و موانع عبور میکند.
از ضمیر انور و از جود ابر دست اوست
نور جرم آفتاب و مایهٔ دست سحاب
هوش مصنوعی: نور آفتاب از وجود باارزش اوست و نعمتهای بارانی که از ابر میبارد، نتیجهی بخشش اوست.
با شرار قهر او هر هفت دوزخ یک شرر
با سحاب دست او هر هفت دریا یک حباب
هوش مصنوعی: با خشم و عصبانیت او، هر هفت دوزخ مانند یک شعله به نظر میرسد و با قدرت او، هر هفت دریا شبیه به یک حباب است.
گر وجود او ندادی ذات واجب را ظهور
تا ابد سرپنجهٔ تقدیر بودی در خضاب
هوش مصنوعی: اگر وجود او را به ذات واجب نمیدادی، پس تا ابد تقدیر در آراستهگی خود باقی میماند.
تالی هستی او هست آنچه هست از ممکنات
غیر ذات حق کزو هستی وی شد بهرهیاب
هوش مصنوعی: او در حقیقت، تنها منبع هستی است و هر آنچه وجود دارد، از ممکنات به خاطر ذات حق به وجود آمده و از او بهرهمند شده است.
نه سپهر و شش جهات و هفت دوزخ هشت خلد
با سه مولود و دو عالم چار مام و هفت باب
هوش مصنوعی: در این بیت به فضایی اشاره شده که شامل آسمان، زمین، جهنم، بهشت و بعضی دیگر از عناصر کیهانی و وجودی است. اشاره به تعدادهای متعددی از جهانها، موجودات و دروازهها دارد. به نوعی میتوان گفت که شاعر تلاش دارد تا گستردگی و پیچیدگی عالم را به تصویر بکشد و نشان دهد که همهی اینها در برابر یک حقیقت عمیقتر و فراتر از تمامی این تعدادها ناچیز است.
در همه عمر از وجود او خطایی سر نزد
زانکه بود افعال نیکویش سراسر وحی ناب
هوش مصنوعی: در طول زندگیاش هیچ اشتباهی از او سر نزد زیرا تمامی اعمال نیک او به طور کامل الهام شده و الهی بود.
با وجود آنکه صادر شد خطا از بوالبشر
گر همی باور نداری از نبی برخوان فتاب
هوش مصنوعی: اگرچه خطا از انسان بزرگ (بوالبشر) سر زده است، اما اگر به او باور نداری، میتوانی از نبی بخوانی و ببینی که چگونه به تأویل و جبران میپردازد.
وز سلیمان حشمتالله گر خطایی نامدی
چیست القینا علیکر سیه ثم اناب
هوش مصنوعی: از سلیمان که مظهر قدرت و عظمت الهی است، اگر خطایی رخ دهد، چه چیزی میتواند ما را از آن آگاه کند؟ ما به او توجه میکنیم و به درگاه او بازمیگردیم و طلب forgiveness میکنیم.
روز و شب از هاتف غیب این ندا گردد بلند
انه من مال عن شرعه قد نال العقاب
هوش مصنوعی: در هر دو روز و شب، صدایی از عالم غیب به گوش میرسد که میگوید: "توجه کنید، کسی که از راه صحیح و درست منحرف شود، به عذاب گرفتار خواهد شد."
هر زمان از ساکنان عرش آید این سروش
من تطرق فی طریقه قد اصاب ما اصاب
هوش مصنوعی: هر زمان که این پیامآور از آسمانها بیفتد، در مسیر خود به آنچه که باید برساند، میرسد.
معنی خوف و رجا تفسیر بغض و مهر اوست
کاین یکی را معصیت نامند وآن یک را ثواب
هوش مصنوعی: ترس و امید به معنای درک عشق و نفرت اوست؛ چرا که یکی به عنوان گناه شناخته میشود و دیگری به عنوان پاداش.
توبهٔ آدم نیفتادی قبول کردگار
تا به فیض خدمتش صدره نگشتی فیضیاب
هوش مصنوعی: آدم هنگامی که توبه نکرد و از سوی خداوند مورد قبول واقع نشد، نتوانست به سعادت و فضل الهی دست یابد و از نعمتهای او بهرهمند شود.
آتش نمرود کی گشتی گلستان بر خلیل
گر به انساب جلیل او نجستی انتساب
هوش مصنوعی: اگر نمرود آتش بر ابراهیم افکند، چرا او در میان آن آتش تبدیل به گلستان شد؟ زیرا اگر به نسب و مقام بزرگ او توجه نمیکردی، هرگز نمیتوانستی او را به این آتش نسبت دهی.
موسی از تیه ضلالت نامدی هرگز برون
تا ز طور رأفتش لبیک نشنیدی جواب
هوش مصنوعی: موسی هرگز از تاریکی و گمراهی خارج نشد تا زمانی که صدای رحمت و نجات الهی را نشنید.
نوح اگر بر جودی جودش نجستی التجا
همچو کنعان نامدی هرگز برون از بحر آب
هوش مصنوعی: اگر نوح بر کوه جودی آرامش نمییافت، همانطور که کنعان نامی نداشت، هرگز از آبهای بحر نجات نمییافت.
تا نشست ایوب از سرچشمهٔ لطفش بدن
کی به اول حال کردی زانچنان حالت ایاب
هوش مصنوعی: زمانی که ایوب از سرچشمهٔ رحمت او نشسته، آیا بدنی که در آغاز حالت خود داشت، به طور کلی تغییر کرده است؟
تا مسیح از خاک راهش مسح پیشانی نکرد
کی شدی بر آسمان همچون دعای مستجاب
هوش مصنوعی: قبل از این که مسیح از خاک برخیزد و پیشانیاش را مسح کند، چه زمانی تو به آسمان رفتی و همچون دعای مستجاب شدی؟
یوسف ار بر رشتهٔ مهرش نکردی اعتصام
یونس ار بر درگه قربش نجستی اقتراب
هوش مصنوعی: اگر به رشتهٔ محبت یوسف چنگ نزنی، و اگر به درگاه قرب یونس نزدیک نشوی، در واقع فرصتی را از دست میدهی.
تا ابد آن یک نمیآمد برون از بطن حوت
تا قیامت آن یکی بودی به زندان عذاب
هوش مصنوعی: تا همیشه، آن موجود یکی، از درون ماهی خارج نمیشود و تا قیامت، آن یکی در زندان عذاب خواهد بود.
آسمان هرجا که درماند بدو جوید پناه
آری آری آستان او بود حسن المآب
هوش مصنوعی: در هر جایی که آسمان به وضعیت دشواری بیفتد، به سوی او پناه میآورد. بله، بله، مکان او مظهر زیبایی و رحمت است.
عقل پیش قائل ذاتش بود تسلیم محض
پشه کی لاف توانایی زند پیش عقاب
هوش مصنوعی: عقل در برابر حقیقت و وجود خداوند به طور کامل تسلیم است. مانند پشه که در برابر عقاب قرار میگیرد و نمیتواند ادعای قدرت کند.
ای شهنشاهی که پیش ابر دست همتت
عرصهٔ دریای پهناور نماید چون سراب
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، تو چنان قدرت و ارادهای داری که میتوانی حتی در برابر گستردگی دریای پهناور، مثل سراب، نمایان گشته و بر آن غلبه کنی.
تا نه بر مسمار ذاتت محکم الاطناب شد
کی شدی افراشته این خرگه زرین قباب
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر اصل وجودت، محکم و استوار نشوی، چگونه میتوانی در این قصر طلایی سربلند و با افتخار باشی؟
فیالمثل بر تری آتش اگر بدهی مثال
در زمان ماهیت آتش پذیرد انقلاب
هوش مصنوعی: اگر بر روی آتش تری بریزی، آتش به طور طبیعی واکنش نشان میدهد و تغییراتی در خودش ایجاد میکند.
ور به تبدیل زمین و آسمان فرمان دهی
آن کند چون این درنگ و این کن چون آن شتاب
هوش مصنوعی: اگر به زمین و آسمان دستور بدهی که تغییر کنند، آنها همانند این تأخیر عمل میکنند و همچنین همانند آن شتاب خواهند گرفت.
نی تو را ممکن توان گفتن نه واجب لیک حق
بعد ذات خویشتن ذات ترا کرد انتخاب
هوش مصنوعی: تو به هیچ وجه نتوانی گفتن خود را ضروری بدانی، اما حقیقت این است که خداوند پس از ذات خود، تو را به عنوان موجودی ویژه و دارای انتخاب قرار داده است.
چون برآیی بر براق برقپیما جبرئیل
گیرد از دستی عنان و از دگر دستی رکاب
هوش مصنوعی: وقتی که تو بر اسب نورانی و پرسرعت برمیخیزی، جبرئیل یکی از دستهایش را بر افسار گرفته و با دست دیگرش به رکاب میزند.
خسروا تا درفشان گردیده در مدحت حبیب
گشته خورشید از فروغ فکرتش در احتجاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که در ستایش محبوب سخن گفته میشود، خسرو (سلطان) مانند خورشیدی درخشان است که از نور اندیشهاش پنهان مانده و در سایه قرار گرفته است.
وانکه از دیباچهٔ نعتت کند بابی رقم
در قیامت بر رخش یزدان گشاید هشت باب
هوش مصنوعی: کسی که در مدح و وصف تو شعری بسراید، در روز قیامت هشت در بهشت برای او گشوده خواهد شد.
بر دعای دوستدارانت کنم ختم سخن
زانکه باشد حذ اوصاف تو بیرون از حساب
هوش مصنوعی: من سخن را به دعای دوستداران تو پایان میدهم، زیرا تو آنچنان ویژگیهایی داری که از شمارش و توصیف خارج است.
تا ز تابان مشعل خورشید انور بزم روز
هر سحر روشن شود چونان که شب از ماهتاب
هوش مصنوعی: تا وقتی که نور خیرهکنندهی خورشید هر روز صبح فضای جشن را روشن کند، مانند این که شب از نور ماه روشن میشود.
تا قیامت کوکب بخت هوا خواهان تو
باد روشنتر ز نور نیر و جرم شهاب
هوش مصنوعی: تا ابد ستاره بختت، طرفداران تو را یاری کند و نورش از روشنایی ستاره نیر و جسم شهاب هم بیشتر باشد.