قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۵ - و له ایضاً فی مدحه
شه قبای خریشتن بخشد به صاحب اختیار
و او قبای خود به من بخشد ز لطف بیشمار
شه گر او را جامه بخشد او مرا نبود عجب
من غلام خاص اویم او غلام شهریار
اوکند خدمت به خسرو من کنم مدحت براو
او ملک را جاننثار آمد من او را جان نثار
شه قبای خویشتن بخشد بدو زیراکه او
نهرهای آب جاری کرده است از هر کنار
او قبای خود به من بخشد که منهم کردهام
جاری از دریای طبع خویش شعر آبدار
آبروی هردو را آبست فرق اینست و بس
کاب من در نطق جاری آب او در جویبار
آب او لب تشنه را سیراب سازد واب من
تشنهتر سازد به خود آن را که بیند هوشیار
بوی آب نهر او از سنبل تر در چمن
بوی آب شعر من از سنبل زلف نگار
آب نهر او همی غلطان دود در پای گل
آب شعر من همی غلطان دود در روی یار
آب شعر من فزاید در بهار روی دوست
آب نهر او فزون گردد به فصل نوبهار
او در انهار آورد آبی چو زمزم با صفا
من ز اشعار آورم آبی چو کوثر خوشگوار
او ز سی فرسنگی آب آرد به تخت پادشه
من به صد فرهنگ آب آرم به عون کردگار
آب من از مشک زلف دلبران باید بخور
آب او از تاب مهر آسمان گردد بخار
جویبار آب شعر من دواتست و قلم
جویبار آب نهر او جبالست و قفار
زنده ماند ز آب نهر او روان جانور
تازه گردد ز آب شعر من روان هوشیار
باغهای شهر را از آب نهر او ثمر
باغهای فضل را از آب شعر من ثمر
ز آب نهر او دمد در بوستان ریحان و گل
زآب شعر من به طبع دوستان حلم و وقار
او ز آب نهر پادشه جست آبرو
من ز آب شعر جستم در بروی اعتبار
او ز آب نهر آند بر امیران مفتخر
من ز آب شعر دارم بر ادیبان افتخار
شعر من چون صیت او ساری بود اندر جهان
حکماو چون شعر من جاری بود در روزگار
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۴ - در ستایش نظام الدوله حسین خان حکمران فارس فرماید: سوگند خوردهاند نکویان این دیارقصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۶ - در ستایش امیرالامراءالعظام نظامالدوله حسین خان حکمران فارس فرماید: صبح چون خورشید رخشان رخ نمود از کوهسار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شه قبای خریشتن بخشد به صاحب اختیار
و او قبای خود به من بخشد ز لطف بیشمار
هوش مصنوعی: سلطان به کسی که اختیار امور را در دست دارد، جامهی فاخر و زیبا میدهد و او نیز از سر لطف و بزرگواری جامهی خود را به من میبخشد.
شه گر او را جامه بخشد او مرا نبود عجب
من غلام خاص اویم او غلام شهریار
هوش مصنوعی: اگر شاه به او لباس عطا کند، برای من عجیب نیست؛ زیرا من غلام خاص او هستم و او هم غلام شهریار است.
اوکند خدمت به خسرو من کنم مدحت براو
او ملک را جاننثار آمد من او را جان نثار
هوش مصنوعی: او به خدمت خسرو میآید و من هم در وصف او شعر میگویم. اویی که جانش را برای پادشاه فدای او کرده است، با تمام وجود به او عشق میورزد.
شه قبای خویشتن بخشد بدو زیراکه او
نهرهای آب جاری کرده است از هر کنار
هوش مصنوعی: پادشاه لباس سلطنتیاش را به او میدهد، زیرا او نهرهای آب را از هر سو به جریان انداخته است.
او قبای خود به من بخشد که منهم کردهام
جاری از دریای طبع خویش شعر آبدار
هوش مصنوعی: شخصی برای من لباس زیبایی میآورد که من نیز از عمق احساسات و طبع خود، اشعاری دلنشین و شگفتانگیز خلق کردهام.
آبروی هردو را آبست فرق اینست و بس
کاب من در نطق جاری آب او در جویبار
هوش مصنوعی: هر دو طرف در سخن و بیان خود از اهمیت و اعتبار خاصی برخوردارند، اما تفاوت آنها در نوع بیانشان است. من در کلام خود آزادانه صحبت میکنم، در حالی که او مانند آب در جویبار به آرامی و با قاعده جریان دارد.
آب او لب تشنه را سیراب سازد واب من
تشنهتر سازد به خود آن را که بیند هوشیار
هوش مصنوعی: آب، تشنگی فرد تشنه را برطرف میکند، اما خود من را بیشتر تشنه میکند. فقط کسی که هوشیار است، این حقیقت را درک میکند.
بوی آب نهر او از سنبل تر در چمن
بوی آب شعر من از سنبل زلف نگار
هوش مصنوعی: عطر و بوی آب این نهر از گل سنبل در چمن دلپذیرتر است و بوی شعر من از بوی سنبل زلف محبوبم شیرینتر.
آب نهر او همی غلطان دود در پای گل
آب شعر من همی غلطان دود در روی یار
هوش مصنوعی: آب نهر در حال جریان است و بخار یا دودی از زیر گلها بالا میرود. شعر من نیز به مانند همین آب، با عشق و احساس به سوی معشوق میروید و در حال بالا آمدن است.
آب شعر من فزاید در بهار روی دوست
آب نهر او فزون گردد به فصل نوبهار
هوش مصنوعی: شعر من همانند آبی است که در فصل بهار با روی دوست، افزایش مییابد. در این زمان، آب نهر او نیز در فصل نو بهار بیشتر میشود.
او در انهار آورد آبی چو زمزم با صفا
من ز اشعار آورم آبی چو کوثر خوشگوار
هوش مصنوعی: او آبی را مانند آب زلال و پاک زمزم به درون نهرها آورد، و من از اشعار خود آبی شیرین و خوشگوار مانند کوثر تهیه میکنم.
او ز سی فرسنگی آب آرد به تخت پادشه
من به صد فرهنگ آب آرم به عون کردگار
هوش مصنوعی: او از دور دست، آب دیوانه و عشق را به خاطر خود میآورد، در حالی که من با تمام دانش و تجربیاتم، به یاری پروردگار، آب را به دست میآورم.
آب من از مشک زلف دلبران باید بخور
آب او از تاب مهر آسمان گردد بخار
هوش مصنوعی: من باید آب را از مشک زلف محبوبان بنوشم، و آب او به خاطر تابش آفتاب آسمانی بخار میشود.
جویبار آب شعر من دواتست و قلم
جویبار آب نهر او جبالست و قفار
هوش مصنوعی: آب خروشان شعر من از دوات و قلم جاری است، در حالی که آب نهر او نماینده کوهها و بیابانهاست.
زنده ماند ز آب نهر او روان جانور
تازه گردد ز آب شعر من روان هوشیار
هوش مصنوعی: خون تازه به جان حیوانات از آب نهر میرسد، و شعر من هم جان تازه و آگاهی را به روح خواننده میبخشد.
باغهای شهر را از آب نهر او ثمر
باغهای فضل را از آب شعر من ثمر
هوش مصنوعی: باغهای شهر با آب نهر او سرسبز و پربار میشوند و ثمرهی باغهای فضیلت هم از آب شعر من به وجود میآید.
ز آب نهر او دمد در بوستان ریحان و گل
زآب شعر من به طبع دوستان حلم و وقار
هوش مصنوعی: از آب نهر او که به باغ گل و ریحان دمیده، شعر من مثل آبی است که دوستان را با آرامش و وقار سیراب میکند.
او ز آب نهر پادشه جست آبرو
من ز آب شعر جستم در بروی اعتبار
هوش مصنوعی: او از آب نهر پادشاه برای خود آبرو به دست آورد، اما من از آب شعر برای ایجاد اعتبار و حیثیت خود استفاده کردم.
او ز آب نهر آند بر امیران مفتخر
من ز آب شعر دارم بر ادیبان افتخار
هوش مصنوعی: او به خاطر آب نهر و سیراب شدن از آن، بر امیران و بزرگان افتخار میکند، اما من به خاطر شعر و خلاقیت کلامیام، بر شاعران و ادیبان افتخار میکنم.
شعر من چون صیت او ساری بود اندر جهان
حکماو چون شعر من جاری بود در روزگار
هوش مصنوعی: شعر من مانند شهرت او در تمامی دنیا منتشر است و قدرت او مانند شعر من در این زمان به جریان افتاده است.