قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۶ - در ستایش پادشاه رضوان آرامگاه محمدشاه طاب الله ثراه گوید
دوش اندر خواب میدیدم بهشت کردگار
تازه بیفیض ربیع و سبز بیسعی بهار
دوحهٔ طوبی ز سرسبزی چو بخت پادشه
چشمهٔکوثر ز شیرینی چو نطق شهریار
یکطرف موسی و توراتش به حرمت در بغل
یک طرف عیسی و انجیلش به عزت درکنار
یکطرف داود درگیسوی حوران برده دست
تا در آنجا هم زره سازی نماید آشکار
بیخبر از حور نرمک سوی غلمانان شدم
زانکه رندی چون مرا با وصل حوران نیست کار
گفتم ای خورشید رویان سپهر دلبری
گفتم ای شمشاد قّدان ریاض افتخار
لب فراز آرید و آغوش و بغل خالیکنید
کزشما بیزحمتی همبوسه خواهم همکنار
لب بهشکر بگشدند وگفتند ای غریب
آدمی بایدکه در هرکار باشد بردبار
موزهٔ غربت برون آور نفس را تازه کن
گرد از سبلت برافشان ریشکان لختی بخار
ساعتی بنشین به راحت آب سرد اندک بنوش
از جگر بنشان حرارت وز دو رخ بفشان غبار
خیرهگستاخانه هرجا دم نمیشاید زدن
ای بسا نخل جسارت کاو خسارت داد بار
با حیاتر گو سخن با نازپروردان خلد
با ادبتر زن قدم در جنت پروردگار
خوب رویان جهانت بس نشد مانا که تو
خوبرویان جنان را نیز خواهی یار غار
اینچنینکز ماکنار و بره میخراهی به نقد
غالبآ ما را برات آوردهیی ازکردگار
یا مگر بوس و کنار از ما خریدستی سلم
یا جنایتکرده از وصل تو ما را روزگار
گفتم اینها نیست لیکن مادح خاص شهم
کز لبم شکر همی ریزد به مدحش باربار
ازپبن کسبسعادت هرکجاسیمیبریست
چون مرا بیند به ره بوسد لبم بیاختیار
متفقگفتند مانا میرقاآنی تویی
کت شنیدستیم تحسین از ملایک چندبار
گفتم آری میر قاآنی منم کز مدح شاه
کلک من دارد شف بر سلک در شاهوار
چون شنیدند این سخن برگرد من گشتند جمع
زیب و زیورهای خود کردند بر فرقم نثار
وانگهی چون چشمهٔ خضرم دهان پرآب شد
بس که دادندم یکایک بوس های آبدار
زین سپس گفتم که ای مرغان گلزار ارم
زآنچه پرسم باز گوییدم جوابی سازگار
یارکی دارمکه دارد چهرهیی چون برگ گل
چشم او بیمار و من شب تا سحر بیماردار
خط او مورست اگر از مشک چین سازند مور
زلف او مارست اگر از تار جان سازند مار
هر کجا بینم سرینش را بخندم از فرح
کبک آری میبخندد چون ببیندکوهسار
یک هنر دارد که گوید مدح خسرو روز و شب
حالی او به یا شما گفتند و یحک زینهار
هر که مدح شاه گوید بهترست از هر که هست
خاصه یار ماهروی و شاهد سیمین عذار
ما شبیم او روز روشن ما تبیم او عافیت
ما نمیم او بحر عمان ما غمیم او غمگسار
ما مهیم او مهر رخشان ما زمینیم او سپهر
ما گیاهیم او زمرد ما خزانیم او بهار
باز پرسیدم که بزم پادشه به یا بهشت
پاسخم گفتند کای دانا خدا را شرمدار
با هوای مجلس شه یاد از جنت مکن
پیش درگاه سلیمان نام اهریمن میار
فخر گلزر ارم این بسکه تا شام ابد
نکهتی دارد ز خاکپای خسرو یادگار
باز گفتم بخت او از رتبه برتر یا سپهر
لرز لرزان جمله گفتند ای حکیم هوشیار
پیل شطرنج از کجا ماند به پیل منگلوس
شیر شادروان کجا ماند به شیر مرغزار
آنگهم گفتند داریم از تو ما یک آرزو
هم به خاک پای شه کای آرزوی ما برآر
گفتم ای خوبان بگویید آرزوی خویشتن
کارزوی خوبرویان را به جانم خواستار
دست من از عجز بوسیدند و گفتند ای حکیم
چشم ما دورست چون از چهر شاه کامگار
کن سواد دیدهٔ ما را به جای دوده حل
در دوات اندر به زیر و روز و شب با خود بدار
تا مگر زان دوده هرگه مدح شه سازی رقم
چشم ما افتد به نامی نام شاه تاجدار
اینک از آن دوده این شعر روان بنگاشتم
تا به غلمانان مگر تحسین فرستد شهریار
خسرو غازی محمّد شه که عمر و دولتش
باد از صبح بقا تا شام محشر پایدار
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۵ - مطلع ثانی: که باد تا ابد از فر ایزد دادارقصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۷ - در ستایش کهفالادانی والاقاصی جناب حاجی آقاسی گوید: دوش بگشودم زبان تا درد دل گویم به یار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش اندر خواب میدیدم بهشت کردگار
تازه بیفیض ربیع و سبز بیسعی بهار
هوش مصنوعی: دیشب در خواب دیدم که بهشت خداوندی تازه و شاداب است، بدون اینکه باران بهاری بر آن ببارد و به طور طبیعی سرسبز شده است.
دوحهٔ طوبی ز سرسبزی چو بخت پادشه
چشمهٔکوثر ز شیرینی چو نطق شهریار
هوش مصنوعی: درختان سرسبز به اندازهی خوشبختی پادشاه زیبا هستند و چشمهی کوثر به اندازهی شیرینی سخنان یک ruler دلنواز است.
یکطرف موسی و توراتش به حرمت در بغل
یک طرف عیسی و انجیلش به عزت درکنار
هوش مصنوعی: در یک سو، موسی و کتابش به احترام در کنار هم قرار دارند و در سوی دیگر، عیسی و کتابش به عظمت در کنار هم هستند.
یکطرف داود درگیسوی حوران برده دست
تا در آنجا هم زره سازی نماید آشکار
هوش مصنوعی: داود یک طرف از وجود ماهیگان و زیباییهای حوریان را در دست دارد تا در آنجا تواناییهای خود را به نمایش بگذارد و خود را به عنوان یک هنرمند و زرهساز معرفی کند.
بیخبر از حور نرمک سوی غلمانان شدم
زانکه رندی چون مرا با وصل حوران نیست کار
هوش مصنوعی: بیتوجه به زیباییهای بهشتی، به سراغ جوانان خوشچهره و همیشه شاداب رفتم، چون ارتباطی با زیباییهای آسمانی ندارم.
گفتم ای خورشید رویان سپهر دلبری
گفتم ای شمشاد قّدان ریاض افتخار
هوش مصنوعی: به خورشید زیبا و دلربا گفتم، ای زیبای درخشان آسمان! و به شمشاد خوش قامت باغها گفتم، ای افتخار و زینت این گلزارها!
لب فراز آرید و آغوش و بغل خالیکنید
کزشما بیزحمتی همبوسه خواهم همکنار
هوش مصنوعی: دست خود را بالا ببرید و آغوش و بغل خود را باز کنید، چرا که بیهیچ زحمتی از شما میخواهم که دست کم یک بوسهای به من بدهید.
لب بهشکر بگشدند وگفتند ای غریب
آدمی بایدکه در هرکار باشد بردبار
هوش مصنوعی: دهان به شکر باز کردند و گفتند ای آدم غریب، باید در هر کاری صبر داشته باشی.
موزهٔ غربت برون آور نفس را تازه کن
گرد از سبلت برافشان ریشکان لختی بخار
هوش مصنوعی: در فضای غریب و دور از وطن، نفسی تازه کن و با دمی سرشار، غبار و غم را از چهرهات برطرف کن. به آرامی سبیلهایت را بیفک و لحظهای احساس سبکبالی و تازگی کن.
ساعتی بنشین به راحت آب سرد اندک بنوش
از جگر بنشان حرارت وز دو رخ بفشان غبار
هوش مصنوعی: نیم ساعتی را در آرامش بگذران و چند جرعه آب خنک بنوش. این کار به تو کمک میکند تا آتش درونت را فروکش کنی. از دو چهره، غبار و کدورت را برطرف کن.
خیرهگستاخانه هرجا دم نمیشاید زدن
ای بسا نخل جسارت کاو خسارت داد بار
هوش مصنوعی: در هر مکانی که بیاحتیاطی و جسارت وجود دارد، ممکن است به جان انسان و آیندهاش آسیب جبرانناپذیری وارد کند، مانند نخلهایی که به راحتی سر از زمین درمیآورند و بار خود را از دست میدهند.
با حیاتر گو سخن با نازپروردان خلد
با ادبتر زن قدم در جنت پروردگار
هوش مصنوعی: با افرادی که در ناز و نعمت بزرگ شدهاند، نرمتر و مؤدبانهتر صحبت کن و قدم به بهشت پروردگار بگذار.
خوب رویان جهانت بس نشد مانا که تو
خوبرویان جنان را نیز خواهی یار غار
هوش مصنوعی: زیباییهایی که در این دنیا وجود دارند، کافی نیستند؛ چون تو زیباییهای بهشتی را نیز میخواهی و دوست داری آنها را به دست بیاوری.
اینچنینکز ماکنار و بره میخراهی به نقد
غالبآ ما را برات آوردهیی ازکردگار
هوش مصنوعی: از کنار ما بهراحتی عبور میکنی، در حالی که همیشه ما را با ارزشی از جانب خداوند همراه کردهای.
یا مگر بوس و کنار از ما خریدستی سلم
یا جنایتکرده از وصل تو ما را روزگار
هوش مصنوعی: شاید برای تو، بوسهها و نزدیک شدن به ما ارزانی شده است، یا اینکه ما به خاطر وصل شدن به تو دچار جرم و گناه شدهایم.
گفتم اینها نیست لیکن مادح خاص شهم
کز لبم شکر همی ریزد به مدحش باربار
هوش مصنوعی: گفتم که این موارد مهم نیست، اما کسی که به ستایش شاه میپردازد، از زبان من شیرینی میریزد و بارها درباره او میگوید.
ازپبن کسبسعادت هرکجاسیمیبریست
چون مرا بیند به ره بوسد لبم بیاختیار
هوش مصنوعی: هر کجا که بروی و به دنبال خوشبختی باشی، وقتی مرا ببینی، به طور ناخودآگاه لبم را میبوسی.
متفقگفتند مانا میرقاآنی تویی
کت شنیدستیم تحسین از ملایک چندبار
هوش مصنوعی: آنها با هم گفتند که تو، میرقاآنی، همیشه زنده و پایندهای. ما چندین بار از ملائکه شنیدهایم که تو را تحسین کردهاند.
گفتم آری میر قاآنی منم کز مدح شاه
کلک من دارد شف بر سلک در شاهوار
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به معرفی خود میپردازد و میگوید که او همان کسی است که به ستایش شاه میپردازد. او تأکید میکند که قلم او، که خود نمادی از خلاقیت و هنر اوست، از توجه و محبت شاه بهرهمند شده و با زیبایی خاصی بر کلام او نقش بسته است. به نوعی، او به ارتباط عمیقش با شاه و تأثیر آن بر آثارش اشاره میکند.
چون شنیدند این سخن برگرد من گشتند جمع
زیب و زیورهای خود کردند بر فرقم نثار
هوش مصنوعی: وقتی این سخن را شنیدند، به دور من جمع شدند و زیورآلات و زیباییهای خود را بر سرم نثار کردند.
وانگهی چون چشمهٔ خضرم دهان پرآب شد
بس که دادندم یکایک بوس های آبدار
هوش مصنوعی: سپس که چشمهی سبز، پرآب و خروشان شد، به اندازهای بوسههای شیرین و پرمحتوا به من بخشیدند.
زین سپس گفتم که ای مرغان گلزار ارم
زآنچه پرسم باز گوییدم جوابی سازگار
هوش مصنوعی: پس از این گفتم که ای پرندگان باغ ارم، از آنچه میپرسم، پاسخی هماهنگ و مناسب بدهید.
یارکی دارمکه دارد چهرهیی چون برگ گل
چشم او بیمار و من شب تا سحر بیماردار
هوش مصنوعی: دوستی دارم که چهرهاش مانند گل است. چشم او بیمار است و من هم شب تا صبح به خاطر او رنج میبرم.
خط او مورست اگر از مشک چین سازند مور
زلف او مارست اگر از تار جان سازند مار
هوش مصنوعی: اگر خطوطی که بر چهره او وجود دارد از مشک درست شود، مانند موری که در آن غرق میشود، و اگر زلفهای او مانند ماری تاریک و زیبا باشد، تمام این زیباییها به جان مردم آسیب میزند.
هر کجا بینم سرینش را بخندم از فرح
کبک آری میبخندد چون ببیندکوهسار
هوش مصنوعی: هر جا که سر او را ببینم، از شادی میخندم، همانطور که کبک از دیدن کوهها خوشحال میشود و میخندد.
یک هنر دارد که گوید مدح خسرو روز و شب
حالی او به یا شما گفتند و یحک زینهار
هوش مصنوعی: یک فرد با استعداد به طور مداوم و در طول شبانهروز درباره بزرگی و فضایل پادشاه سخن میگوید و این کار را به گونهای انجام میدهد که از او درخواست میکنند تا حواسش را جمع کند و دقت بیشتری به خرج دهد.
هر که مدح شاه گوید بهترست از هر که هست
خاصه یار ماهروی و شاهد سیمین عذار
هوش مصنوعی: هر کسی که در ستایش پادشاه صحبت کند، بهتر از هر کس دیگری است، به ویژه از آن کسی که دوست زیبای چهره و خوشصورت است.
ما شبیم او روز روشن ما تبیم او عافیت
ما نمیم او بحر عمان ما غمیم او غمگسار
هوش مصنوعی: ما در تاریکی شب قرار داریم، در حالی که او مانند روزی روشن است. ما در حال بیماری و رنج هستیم، اما او نماد سلامتی است. او نمیرد و همچون دریای عمان است که پهناور و عمیق است. ما در غم و اندوه به سر میبریم و او ما را تسلی میدهد.
ما مهیم او مهر رخشان ما زمینیم او سپهر
ما گیاهیم او زمرد ما خزانیم او بهار
هوش مصنوعی: ما مانند ماهیم و او مانند نور و زیبایی ماست. ما مانند زمینیم و او مانند آسمان. ما مانند گیاه و او مانند سنگ قیمتی است. ما در حالت خزانیم و او در حالت بهار.
باز پرسیدم که بزم پادشه به یا بهشت
پاسخم گفتند کای دانا خدا را شرمدار
هوش مصنوعی: باز پرسیدم که مهمانی پادشاه بهتر است یا بهشت. پاسخ دادند که ای عالم، خدا را شرمدار.
با هوای مجلس شه یاد از جنت مکن
پیش درگاه سلیمان نام اهریمن میار
هوش مصنوعی: در فضای جشن و شادی توجهی به یاد بهشت نداشته باش و هنگام حضور در برابر سلیمان، نام نیروهای شر را به زبان نیاور.
فخر گلزر ارم این بسکه تا شام ابد
نکهتی دارد ز خاکپای خسرو یادگار
هوش مصنوعی: افتخار باغ گل این است که تا شام ابد، عطر و یاد پای خسرو را از خاک خود حفظ کرده است.
باز گفتم بخت او از رتبه برتر یا سپهر
لرز لرزان جمله گفتند ای حکیم هوشیار
هوش مصنوعی: من دوباره گفتم که آیا شانس او از جایگاه بالاتری برخوردار است یا اینکه آسمان در حال لرزیدن است. همه گفتند، ای حکیم باهوش، تو باید بدانی.
پیل شطرنج از کجا ماند به پیل منگلوس
شیر شادروان کجا ماند به شیر مرغزار
هوش مصنوعی: چگونه است که فیل شطرنج از کجا باقی مانده و فیل منگلوس در کجا است؟ و شیر شادروان نیز در کجا قرار دارد؟
آنگهم گفتند داریم از تو ما یک آرزو
هم به خاک پای شه کای آرزوی ما برآر
هوش مصنوعی: در آن زمان گفتند که ما از تو یک آرزو داریم، این آرزو را به پای شاه تقدیم کن. ای شاه، این آرزو را برآورده کن.
گفتم ای خوبان بگویید آرزوی خویشتن
کارزوی خوبرویان را به جانم خواستار
هوش مصنوعی: به دوستانم گفتم که آرزوهایتان را بیان کنید. من نیز همواره خواستار دیدار زیبایانی هستم که دل را به دست میآورند.
دست من از عجز بوسیدند و گفتند ای حکیم
چشم ما دورست چون از چهر شاه کامگار
هوش مصنوعی: دست من به خاطر ناتوانی بوسه زدند و گفتند ای دانا، چشم ما از دور میبیند و نمیتواند چهرهی خوشبخت شاه را ببیند.
کن سواد دیدهٔ ما را به جای دوده حل
در دوات اندر به زیر و روز و شب با خود بدار
هوش مصنوعی: چشم ما را با چیزی واضح و روشن پر کن تا جای دوده و سیاهی نماند. همواره این روشنایی را با خود ببر و در زندگیات داشته باش.
تا مگر زان دوده هرگه مدح شه سازی رقم
چشم ما افتد به نامی نام شاه تاجدار
هوش مصنوعی: به امید آنکه با مدح و ثنای خاندان، نام پادشاه تاجدار بر چشم ما نقش ببندد.
اینک از آن دوده این شعر روان بنگاشتم
تا به غلمانان مگر تحسین فرستد شهریار
هوش مصنوعی: من از این شعر زیبا و دلنشین نوشتم تا شاید مورد تحسین و توجه شاه و جوانان خوشخدمت قرار بگیرد.
خسرو غازی محمّد شه که عمر و دولتش
باد از صبح بقا تا شام محشر پایدار
هوش مصنوعی: این شعر به وصف فردی به نام خسرو غازی محمّد اشاره دارد که برای او آرزوی طول عمر و پایداری دولت و حکومتش از صبح تا شب سرنوشت دارد. شاعر برای او دعای سلامتی و بقا در زندگی و حکومتش میکند.