قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۵ - مطلع ثانی
که باد تا ابد از فر ایزد دادار
ملک جوان و جهان را به بختش استظهار
جمال هستی و روح وجود و جوهر جود
جهان شوکت و دریای مجد و کوه وقار
کمال قدرت و تمثال عقل و جوهر فیض
قوام عالم و تعویذ ملک و حرز دیار
سپهر همت و اقبال ناصرالدین شاه
که هست ناصردین محمد مختار
خلیفهٔ ملکالعرش بر سر اورنگ
عنانکش ملکالموت در صف پیکار
به رزم چشم اجل راست تیر او مژگان
به بزم باز امل راست کلک او منقار
موالفان را برکف ز مهر او منشور
مخالفان را بر سر ز قهر او منشار
پرندهیی به همه ملک در هوا نپرد
در آن زمان که شود پیک سهم او سیار
به فکر یارد نه چرخ را بگنجاند
به کنجدی و فزون مینگرددش مقدار
زهی به پایهٔ تختت ستاره مستظهر
خهی ز نعمت عامت زمانه برخوردار
بهگرد پایهٔ تختت زمانه راست مسیر
به زیر سایهٔ بختت ستاره راست مدار
به روز خشم تو خونین چکد ز ابر سرشک
به گاه جود تو زرین جهد ز بحر بخار
سخا و دست تو پیوستهاند بس که بهم
گمان بری که سخا پود هست و دست تو تار
بهر درخت رسد دشمن تو خون گرید
ز بیم آنکه تواش زان درخت سازی دار
سزد معامله زین پس به خاک راهکنند
که شد ز جود تو از خاک خوارتر دینار
مگر سخای ترا روز حشر نشمارند
وگرنه طی نشود ماجرای روزِ شمار
عدو ز بیم تو از بس بهکوهها بگریخت
ز هیچ کوه نیاید صدا به جز زنهار
اگر نه دست ترا آفریده بود خدای
سخا و جود به جایی نمیگرفت قرار
مگر ز جوهر تیغ تو بود گوهر مرگ
کزو نمود نشاید به شرق و غرب فرار
عدو به قصد تو گر تیر درکمان راند
همی دود سر پیکان به جانب سوفار
امید برتری از بهر بدسگال تو نیست
مگر دمی که شود تنش خاک و خاک غبار
همیشه تا که به یک نقطه جاکند مرکز
هماره تا که به یک پا همی رود پرگار
سریکه دور شد از مرکز ارادت تو
تو را همیشه چو پرگار باد رنج دوار
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح ناصرالدین شاه: چو چتر زرین افراشت مهر در کهسارقصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۶ - در ستایش پادشاه رضوان آرامگاه محمدشاه طاب الله ثراه گوید: دوش اندر خواب میدیدم بهشت کردگار
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
که باد تا ابد از فر ایزد دادار
ملک جوان و جهان را به بختش استظهار
هوش مصنوعی: باد همواره از نعمت و بخشش خداوند به جوانی و سرزمین و جهان کمک و پشتیبانی میکند.
جمال هستی و روح وجود و جوهر جود
جهان شوکت و دریای مجد و کوه وقار
هوش مصنوعی: زیبایی زندگی، روح وجود و اصل بخشندگی، جهان را با عظمت و زیبایی همچون دریا و کوه وقار پر کرده است.
کمال قدرت و تمثال عقل و جوهر فیض
قوام عالم و تعویذ ملک و حرز دیار
هوش مصنوعی: کاملترین نوع قدرت و نماد عقل، طلایهدار فیض و بنیاد هر جهانی هستند و همچنین محافظ و نگهبان سرزمینها به شمار میروند.
سپهر همت و اقبال ناصرالدین شاه
که هست ناصردین محمد مختار
هوش مصنوعی: سپهر تلاش و خوش شانسی ناصرالدین شاه، همان ناصرالدین محمد مختار است.
خلیفهٔ ملکالعرش بر سر اورنگ
عنانکش ملکالموت در صف پیکار
هوش مصنوعی: خلیفهٔ خدا بر تخت سلطنت نشسته و در میدان نبرد، فرشته مرگ را کنترل میکند.
به رزم چشم اجل راست تیر او مژگان
به بزم باز امل راست کلک او منقار
هوش مصنوعی: چشم مرگ شلیک تیرش را به سوی میدان جنگ میفرستد، در حالی که مژگان او در میهمانی انتظار، نوک قلمش را بر میآورد.
موالفان را برکف ز مهر او منشور
مخالفان را بر سر ز قهر او منشار
هوش مصنوعی: محبت او باعث میشود دوستانش از عشق او شاد باشند و خشم او بر دشمنانش مانند سلاحی مهلک عمل میکند.
پرندهیی به همه ملک در هوا نپرد
در آن زمان که شود پیک سهم او سیار
هوش مصنوعی: پرندهای که بتواند در همه جا پرواز کند، زمانی به آسمان میرود که قسمت او سرنوشتش را به سفر میبرد.
به فکر یارد نه چرخ را بگنجاند
به کنجدی و فزون مینگرددش مقدار
هوش مصنوعی: به جای اینکه به فکر کارهای بزرگ باشی، به چیزهای کوچک و جزئی هم توجه کن؛ چرا که آنها نیز اهمیت دارند و ارزششان کمتر از کارهای بزرگ نیست.
زهی به پایهٔ تختت ستاره مستظهر
خهی ز نعمت عامت زمانه برخوردار
هوش مصنوعی: به به! بر بلندای تختت، ستارهای درخشان نمایان است که به خاطر نعمتهای فراوانت در این دوران، به تماشا نشسته است.
بهگرد پایهٔ تختت زمانه راست مسیر
به زیر سایهٔ بختت ستاره راست مدار
هوش مصنوعی: به دور پای تخت تو، زمان به درستی میچرخد و زیر سایهی خوش شانسیات، ستارهها به ترتیب قرار دارند.
به روز خشم تو خونین چکد ز ابر سرشک
به گاه جود تو زرین جهد ز بحر بخار
هوش مصنوعی: در روزی که خشم تو برانگیخته شود، از ابرها اشکها جاری خواهد شد و در زمان بخشش تو، طلا از عمق دریا به بالا خواهد آمد.
سخا و دست تو پیوستهاند بس که بهم
گمان بری که سخا پود هست و دست تو تار
هوش مصنوعی: سخاوت و بخشش تو به قدری با یکدیگر ارتباط دارند که اگر کسی به آنها نگاه کند، گمان میبرد که سخاوت مانند پود است و دست تو مانند تار.
بهر درخت رسد دشمن تو خون گرید
ز بیم آنکه تواش زان درخت سازی دار
هوش مصنوعی: برای درختت، دشمن تو گریه میکند، از ترس اینکه تو او را به عنوان درختی بسازی.
سزد معامله زین پس به خاک راهکنند
که شد ز جود تو از خاک خوارتر دینار
هوش مصنوعی: از این پس مناسب است که به خاطر بخششهای تو، با خاک معامله کنند، چرا که دینار از خاک هم پستتر شده است.
مگر سخای ترا روز حشر نشمارند
وگرنه طی نشود ماجرای روزِ شمار
هوش مصنوعی: تنها در صورتی که سخاوت تو در روز قیامت محاسبه شود، ماجرای حساب و کتاب روزها به اتمام میرسد. در غیر این صورت، این داستان ادامه خواهد داشت.
عدو ز بیم تو از بس بهکوهها بگریخت
ز هیچ کوه نیاید صدا به جز زنهار
هوش مصنوعی: دشمن از ترس تو چنان از کوهها فراری شده است که هیچ صدایی از کوهها نمیآید، جز ندا و فریادی برای کمک و نجات.
اگر نه دست ترا آفریده بود خدای
سخا و جود به جایی نمیگرفت قرار
هوش مصنوعی: اگر خداوند دست تو را نمیساخت، رحمت و بخشش او به جایی نمیرسید و هیچ چیزی در دنیا آرام نمیگرفت.
مگر ز جوهر تیغ تو بود گوهر مرگ
کزو نمود نشاید به شرق و غرب فرار
هوش مصنوعی: آیا جز این است که جوهر تیغ تو باعث مرگ است؟ مرگی که از آن نمیتوان در شرق و غرب گریز کرد.
عدو به قصد تو گر تیر درکمان راند
همی دود سر پیکان به جانب سوفار
هوش مصنوعی: اگر دشمن بخواهد به تو آسیب بزند و تیرش را به سمت تو پرتاب کند، دود ناشی از سر پیکان آن تیر به طرف آسمان میرود.
امید برتری از بهر بدسگال تو نیست
مگر دمی که شود تنش خاک و خاک غبار
هوش مصنوعی: امید هیچ برتری از نظر تو برای بداندیشان نیست، جز وقتی که آنها زیر خاک بروند و به گرد و غبار تبدیل شوند.
همیشه تا که به یک نقطه جاکند مرکز
هماره تا که به یک پا همی رود پرگار
هوش مصنوعی: در طول زمان، تا زمانی که یک نقطه ثابت وجود داشته باشد، ابزار ترسیم دایره، همیشه دور آن نقطه میچرخد و با یک پا حرکت میکند.
سریکه دور شد از مرکز ارادت تو
تو را همیشه چو پرگار باد رنج دوار
هوش مصنوعی: سری که از نقطهی اصلی عشق و ارادت تو دور میشود، همیشه مانند یک پرگار در حال چرخش خواهد بود و رنجی ادامهدار را تجربه خواهد کرد.