قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۹ - در ستایش وزیر بی نظیر صدر اعظم میرزا آقاخان گوید
بوی مشک آید چو بویم آن دو زلف مشکبار
من به قربان سر زلفی که آرد مشکبار
عید قربانست و ناچارم که جان قربان کنم
گر ز بهر عید قربانی ز من خواهد نگار
هرکه را سیمست قربانی نماید بهر عید
من که بیسیمم نمایم عید را قربان یار
یک جهان حسنست آن مه لاجرم دارم یقین
کاوکنار از من چوگیرد از جهانگیرمکنار
سرو خیزد ازکنار جوی و هر ساعت مرا
از غم آن سرو قامت جوی خیزد از کنار
رویاو نورستو خویشنار و منزان نار و نور
گه فروزم همچو نور وگاه تنورم همچو نار
خط او مورست و مویش مار و من زان مار و مور
گهبدنکاهم چو مور و گه بهخود پیچم چو مار
خار خار مار تار زلف او دارم به دل
بختم از آن خار زار و در دلم زان مار بار
تار زلفش زادهالله دام مکرست و فریب
ترک چشمش صابه الله مست خوابست و خمار
بر رخش گر سجده آرد زلف بس نبود عجب
سجده بر خورشید کردن هست هندو را شعار
هسترومیروی و زنگیموی از آن رو هر نفس
یا خیال روم دارم یا هوای زنگبار
بر دو مار زلف او عاشق شدم غافل ازین
کان دو مار از جان من روزی برانگیزد دمار
تا به کی قاآنی از عشق بتان گویی سخن
هرچه بت در سینه داری بشکن ابراهیموار
دست زن بر دامن آل پیمبر تا تو را
در کنار رحمت خود پرورد پروردگار
معرفتآموز تا ناجی شوی در راه عشق
ورنه ندهد سود اگر حاجی شوی هفتاد بار
در طوافکعبهٔ دلکوش اگر جویی نجات
کز طواف کعبهٔ گل برنیاید هیچکار
صدر و قدر ار خواهی اندر راستیکوش آنچنان
کاعتمادالدوله گشت از راستی صدرکبار
بدر عالم صدر اعظم غوث ملت غیث ملک
فخر دنیا ذخر دین کان کرم کوه وقار
هم به جسم ملک عدلش را خواص عافیت
هم به چشم فتنه پاسش را مزاج کوکنار
روز مهر او ز صحرا عنبرین خیزد نسیم
گاه خشم او ز دریا آتشین جوشد بخار
چون قضای آسمانی حکم اوبیبازگشت
چون نعیم ناگهانی جود او بیانتظار
صعوهٔ او باز صید و پشهٔ او فیل کش
روبه او شیرگیر و کبک او شاهینشکار
حمله آرد شیر شادروان او بر خصم او
راست پنداری روان دارد چو شیر مرغزار
قدرش از رفعت چو اوج چرخ ناید در نظر
جودش ازکثرت چو موج بحر ناید در شمار
ای میان خلق عالم در سرافرازی علم
چون میان سبزهزاران قد سرو جویبار
مدح اندر گوش سامع بانگ وحی جبرئیل
جودت اندر طبع سائل فیض ابر نوبهار
تا نجنبد محور کلکت نجنبد آسمان
تا نگردد توسن عزمت نگردد روزگار
آفرینش را مرادی جز تو اندر دل نبود
فضل یزدان بر مراد دل نمودش کامگار
امر تو چون نور بیرنج قدم آفاقگرد
حکم تو چون وهم بیطی زمین گیهانسپار
با سوم سطوتت حظل چکد از نوش نحل
با نسیم رحمتت سبل دمد از نیش خار
آبو آتش را بهم دادست عدلت دوستی
خواهی ار برهان قاطع نک حسام شهریار
تا نگوی کار خصمت از شرف بالا گرفت
مشت خاکی هست از آن بالا رود همچون غبار
بر سر پیکان چوبی نام عزمتگر دمند
نوک آن پیکان کند از صخرهٔ صماگذار
بر فراز موج دریا نقش حزمتگرکشند
موج دریا جاودان چون کوه ماند استوار
افتخار عالمی گرچه درون عالمی
چون روان در پیکر و دانش به مغز هوشار
نوککلکت آنکند با چشم بدخواهانکهکرد
نوک تیر تهمتن با دیدهٔ اسفندیار
دین و دولت را نشاید فرقکرد از یکدگر
بسکهبیوستستاز عدلتبههمچون پود و تار
گرچه یکسر اختیار کارها با رای تست
در ولای شاه و در بخشش نداری اختیار
ورچه سررشهٔ قرار عالمی در دست تست
سیم و زر در دست فیاضت نمیگیرد قرار
تا جهان را اعتبار از گوهر مسعود تست
خواند نتواند جهان را هیچکس بیاعتبار
تا که مغناطیس را میلیست پنهانی به طبع
کز یمین قطب گه مایل شود گاه از یسار
میل مغناطیس الطافت به هر جانب که هست
زایسر و ایمن به هرکس از یمین بخشد یسار
تا به محشر باد هر امروز تو بهتر زدی
تا قیامت باد هر امسال تو خوشتر ز پار
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۸ - در تهنیت تشریف قبای بیضا ضیای شهریاری در ستایش حسینخان نظامالدوله: بوده جای یک جهان جان این قبای شهریارقصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح جناب حاجی آقاسی گوید: بهار آمد و دی را گرفت و کرد مهار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بوی مشک آید چو بویم آن دو زلف مشکبار
من به قربان سر زلفی که آرد مشکبار
هوش مصنوعی: وقتی که عطر خوش مشک را استشمام میکنم، یاد آن دو زلف زیبا و پرپشت خودم میافتم. ای کاش جانی فدای آن زلفهای مشکین و جذاب شود.
عید قربانست و ناچارم که جان قربان کنم
گر ز بهر عید قربانی ز من خواهد نگار
هوش مصنوعی: عید قربان است و من ناگزیر هستم که جانم را فدای او کنم، اگر بخواهد برای این عید قربانی باشم.
هرکه را سیمست قربانی نماید بهر عید
من که بیسیمم نمایم عید را قربان یار
هوش مصنوعی: هر کسی که ثروت و دارایی زیادی دارد، میتواند برای عید قربانی بکند، اما من که بیثروت هستم، عید را برای دوست و محبوب خود قربانی میکنم.
یک جهان حسنست آن مه لاجرم دارم یقین
کاوکنار از من چوگیرد از جهانگیرمکنار
هوش مصنوعی: در یک دنیا زیبایی وجود دارد و من به طور حتم به این باور رسیدهام که اگر آن ماه در کنار من قرار گیرد، از تمام دنیا دور خواهم شد.
سرو خیزد ازکنار جوی و هر ساعت مرا
از غم آن سرو قامت جوی خیزد از کنار
هوش مصنوعی: در کنار جوی، درخت سرو قد برافراشته است و هر لحظه من از غم و زیبایی آن درخت احساس پریشانی میکنم.
رویاو نورستو خویشنار و منزان نار و نور
گه فروزم همچو نور وگاه تنورم همچو نار
هوش مصنوعی: روشنی و زیبایی او خویش را در دل دارم و از آن زیبایی و روشنایی گه گاهی همچون نور درخشان هستم و گهی مانند آتش گرم و سوزان میشوم.
خط او مورست و مویش مار و من زان مار و مور
گهبدنکاهم چو مور و گه بهخود پیچم چو مار
هوش مصنوعی: نوشتار او مانند یک مور است و مویش شبیه به مار. من گاهی به خوبی به او نزدیک میشوم مانند مور و گاهی خودم را به او میپیچم مانند مار.
خار خار مار تار زلف او دارم به دل
بختم از آن خار زار و در دلم زان مار بار
هوش مصنوعی: من در دلم یادآور دردی از خارهایی هستم که به خاطر عشق او دارم و این درد به قدری عمیق است که در قلبم حس میکنم.
تار زلفش زادهالله دام مکرست و فریب
ترک چشمش صابه الله مست خوابست و خمار
هوش مصنوعی: زلفهای او مانند دامهایی است که خداوند بهوجود آورده است، و فریب شیوهی نگاه چشمانش همچون سکر و خواب است، آدم را غافل و بیهوش میکند.
بر رخش گر سجده آرد زلف بس نبود عجب
سجده بر خورشید کردن هست هندو را شعار
هوش مصنوعی: اگر کسی بر صورت زیبا و موی دلربا سجده کند، شگفتی ندارد. سجده کردن بر خورشید، نشانهای از پرستش و باور هندو است.
هسترومیروی و زنگیموی از آن رو هر نفس
یا خیال روم دارم یا هوای زنگبار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به زیبایی و جذابیت یک شخص با رنگ موی سیاه و ظاهر رومی شده است. گوینده با هر نفسی به یاد روم و زیبایی آن میافتد یا به یاد زنگبار و جاذبههای آن احساس میکند. این احساسات میتوانند به خاطر عشق یا خیال و آرزوهایی باشد که در ذهن او شکل گرفتهاند.
بر دو مار زلف او عاشق شدم غافل ازین
کان دو مار از جان من روزی برانگیزد دمار
هوش مصنوعی: من در دام دو رشته زلف او عاشق شدم، بیخبر از اینکه این دو رشته زلف میتوانند روزی جانم را به دردسر بیندازند.
تا به کی قاآنی از عشق بتان گویی سخن
هرچه بت در سینه داری بشکن ابراهیموار
هوش مصنوعی: تا کی باید قاآنی از عشق معشوقان سخن بگوید؟ هر آنچه زیبایی و عشق در دل داری، مانند ابراهیم، بشکن و رهایش کن.
دست زن بر دامن آل پیمبر تا تو را
در کنار رحمت خود پرورد پروردگار
هوش مصنوعی: دستت را به دامن اهل بیت پیامبر بزن تا پروردگار تو را در آغوش رحمت خود پرورش دهد.
معرفتآموز تا ناجی شوی در راه عشق
ورنه ندهد سود اگر حاجی شوی هفتاد بار
هوش مصنوعی: برای این که در عشق نجات پیدا کنی، باید آگاهی و شناخت کافی از آن بیابی؛ وگرنه even اگر هفتاد بار هم به مکه بروی و حاجی شوی، چه سودی نخواهد داشت.
در طوافکعبهٔ دلکوش اگر جویی نجات
کز طواف کعبهٔ گل برنیاید هیچکار
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی نجات هستی، باید به دور کعبهٔ دل بچرخی، زیرا از گشت و گذار در کعبهٔ گل (واقعیتهای دنیوی) هیچ کاری به دست نخواهد آمد.
صدر و قدر ار خواهی اندر راستیکوش آنچنان
کاعتمادالدوله گشت از راستی صدرکبار
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به مقام و جایگاه بلندی دست یابی، باید در راه درست و راستکردار تلاش کنی، همانطور که اعتمادالدوله به واسطه صداقت و درستی به مقام والایی رسید.
بدر عالم صدر اعظم غوث ملت غیث ملک
فخر دنیا ذخر دین کان کرم کوه وقار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی بزرگ و مورد احترام میپردازد که در جهان، مقام و منزلتی والا دارد. او به عنوان یک پشتیبان و حامی ملت شناخته میشود و در دین نیز ارزشمند است. ویژگیهایی چون سخاوت و وقار او به شکل شیرینی به تصویر کشیده شده است، و او مانند کوهی است که بر پاکی و عظمت خود ایستاده است. این شخص نه تنها در دنیا شناخته شده است، بلکه در دیانت نیز عزت و احترام خاصی دارد.
هم به جسم ملک عدلش را خواص عافیت
هم به چشم فتنه پاسش را مزاج کوکنار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیهای جسم و روح انسان میپردازد. در آن به این نکته اشاره میشود که هم در ظاهر و هم در باطن، انسان باید ویژگیهای نیکو و متعادل را حفظ کند. همچنین، به تفاوت میان چیزهای ظاهری و باطنی اشاره شده است، بهطوری که برخی از این ویژگیها میتوانند در برابر چالشها و فتنهها از انسان محافظت کنند. در نهایت، تأکید بر تعادل و هماهنگی در جنبههای مختلف وجود انسان، از جمله جسم و روح، مطرح میشود.
روز مهر او ز صحرا عنبرین خیزد نسیم
گاه خشم او ز دریا آتشین جوشد بخار
هوش مصنوعی: روز روشن او همانند عطر دلانگیز و خوشبویی از دشت به مشام میرسد، اما وقتی که خشم او برانگیخته شود، مانند بخاری آتشین از دریا به سطح میآید.
چون قضای آسمانی حکم اوبیبازگشت
چون نعیم ناگهانی جود او بیانتظار
هوش مصنوعی: وقتی تقدیر آسمانی به وقوع میپیوندد، مانند نعیم و شادی ناگهانی، بخشش و فراخی او بدون انتظار و پیشبینی ظاهر میشود.
صعوهٔ او باز صید و پشهٔ او فیل کش
روبه او شیرگیر و کبک او شاهینشکار
هوش مصنوعی: پرندهٔ خود، شکارچی خوبی است و مگس او همچون فیل را به دام میاندازد. در برابر او، شیر به شکار میرود و کبک او همانند شاهینی در جستجوی طعمه است.
حمله آرد شیر شادروان او بر خصم او
راست پنداری روان دارد چو شیر مرغزار
هوش مصنوعی: شیر شاداب و قوی به دشمن خود حمله میکند، به گونهای که گویی روحی از او میجوشد و همچون شیر در دشتها با قدرت و شجاعت حرکت میکند.
قدرش از رفعت چو اوج چرخ ناید در نظر
جودش ازکثرت چو موج بحر ناید در شمار
هوش مصنوعی: ارزش او به اندازه بلندی آسمانها نمایان نمیشود و بخشندگیاش به اندازه بسیاری از امواج دریا قابل شمارش نیست.
ای میان خلق عالم در سرافرازی علم
چون میان سبزهزاران قد سرو جویبار
هوش مصنوعی: ای تو که در میان مردم، مانند علم و دانش در اوج بلندی و اگاهیای، مثل سرو در میان سبزهها و مانند جویبار که به زیبایی در دل طبیعت جاری است.
مدح اندر گوش سامع بانگ وحی جبرئیل
جودت اندر طبع سائل فیض ابر نوبهار
هوش مصنوعی: مدح و ستایش از زبانی به گوش شنونده میرسد که صدای وحی جبرئیل را میشنود و نیکی و جود در ذات شخص طلبکنندهای نهفته است که فیض و نعمت را همچون بارش باران در بهار دریافت میکند.
تا نجنبد محور کلکت نجنبد آسمان
تا نگردد توسن عزمت نگردد روزگار
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو خودت به تلاش و حرکت نپردازی، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. زمانی که اراده و همت تو برانگیخته شود، جهان نیز به سوی تو حرکت خواهد کرد و روزگار برایت بهتر خواهد شد.
آفرینش را مرادی جز تو اندر دل نبود
فضل یزدان بر مراد دل نمودش کامگار
هوش مصنوعی: در دل هیچ هدفی جز تو وجود نداشت و برکت الهی باعث شد که این هدف به ثمر برسد و به خوشبختی نائل آید.
امر تو چون نور بیرنج قدم آفاقگرد
حکم تو چون وهم بیطی زمین گیهانسپار
هوش مصنوعی: فرمان تو مانند نوری است که بدون زحمت و زحمت، در تمامی جهان پخش میشود و حکم تو همچون خیالی است که بدون نیاز به پیمودن زمین، همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد.
با سوم سطوتت حظل چکد از نوش نحل
با نسیم رحمتت سبل دمد از نیش خار
هوش مصنوعی: با قدرت و تسلط تو، عسل از کندو به زمین میریزد و با وزش نسیم رحمتت، زیباییها از تیغهای خار شکوفا میشود.
آبو آتش را بهم دادست عدلت دوستی
خواهی ار برهان قاطع نک حسام شهریار
هوش مصنوعی: عدالت به گونهای عمل کرده است که آب و آتش را با هم ترکیب کرده است. اگر میخواهی دوست واقعی را بشناسی، به قاطعیت و شجاعت او توجه کن، چون او مانند حسام شهریار است.
تا نگوی کار خصمت از شرف بالا گرفت
مشت خاکی هست از آن بالا رود همچون غبار
هوش مصنوعی: اگر خصم تو به بالا و مقام بلندی برسد، نباید فراموش کنی که او فقط یک موجود خاکی است و مانند غبار به زودی ممکن است پایین بیفتد.
بر سر پیکان چوبی نام عزمتگر دمند
نوک آن پیکان کند از صخرهٔ صماگذار
هوش مصنوعی: در بالای پیکان چوبی، نام کسی حفاری شده که اگر بادی به آن بوزد، نوک پیکان از سنگ سخت نیز عبور میکند.
بر فراز موج دریا نقش حزمتگرکشند
موج دریا جاودان چون کوه ماند استوار
هوش مصنوعی: بر روی امواج دریا، تصویر چهره تو در حال حرکت است. امواج دریا همچون کوه، پایدار و همیشگی به نظر میرسند.
افتخار عالمی گرچه درون عالمی
چون روان در پیکر و دانش به مغز هوشار
هوش مصنوعی: افتخار انسانها، هرچند در دنیای وجودشان، مانند روحی در بدن است و دانش و آگاهی، مانند مغزی تیزهوش.
نوککلکت آنکند با چشم بدخواهانکهکرد
نوک تیر تهمتن با دیدهٔ اسفندیار
هوش مصنوعی: نوک کلک (چشمبينی) میتواند به راحتی با نگاه حسد و بدخواهی دیگران آسیب ببیند، همانطور که تیر تهمتن (رستم) با چشم اسفندیار به او آسیب رساند.
دین و دولت را نشاید فرقکرد از یکدگر
بسکهبیوستستاز عدلتبههمچون پود و تار
هوش مصنوعی: دین و حکومت را نمیتوان از یکدیگر جدا کرد، زیرا هر دو به عدل و انصاف وابستهاند و همانند پود و تاری هستند که با هم تنیده شدهاند.
گرچه یکسر اختیار کارها با رای تست
در ولای شاه و در بخشش نداری اختیار
هوش مصنوعی: هرچند تمام کارها زیر نظر تو است و در قلمرو پادشاهی، اما در موارد بخشش و عطا قدرت و اختیار نداری.
ورچه سررشهٔ قرار عالمی در دست تست
سیم و زر در دست فیاضت نمیگیرد قرار
هوش مصنوعی: اگرچه که اصل و بنیاد آرامش و امنیت جهان در دستان توست، اما داشتن ثروت و زر در دستان بخشندگی به آرامش نمیانجامد.
تا جهان را اعتبار از گوهر مسعود تست
خواند نتواند جهان را هیچکس بیاعتبار
هوش مصنوعی: تا زمانی که وجود گرانبهای مسعود تو باعث اعتبار و ارزش دنیا است، هیچکس نمیتواند به این دنیا بیاعتباری ببخشد.
تا که مغناطیس را میلیست پنهانی به طبع
کز یمین قطب گه مایل شود گاه از یسار
هوش مصنوعی: مغناطیس به طور پنهانی تمایل دارد و به همین دلیل، گاه از سمت راست به سمت چپ متمایل میشود.
میل مغناطیس الطافت به هر جانب که هست
زایسر و ایمن به هرکس از یمین بخشد یسار
هوش مصنوعی: رشته محبت و جذابیت تو، به هر سوی که میکشد، به هر شخصی حقوق و مواهبی از جانب راست بخشیده میشود.
تا به محشر باد هر امروز تو بهتر زدی
تا قیامت باد هر امسال تو خوشتر ز پار
هوش مصنوعی: تا روز قیامت، هر روز تو بهتر از روزهای گذشته است و هر سال تو شادابتر از سالهای قبل به نظر میرسد.