گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۸ - د‌ر تهنیت تشریف قبای بیضا ضیای شهریاری د‌ر ستایش حسین‌خان نظام‌الدوله

بوده جای یک جهان جان این قبای شهریار
کآمد اینک زیور اندام صاحب‌اختیار
جسم یک‌برباز اندر یک‌جهان‌جان چون‌کند
جز که خواهد یک جهان جان از خدا بهر نثار
بخردان‌ گویند جای جان پاک اندر تنست
ورکسی پرسد ز من‌ گویم ندارم استوار
زانکه‌ من تن‌بینم اندر یک‌جهان جان جای‌گیر
راستی قول حکیمان را نباشد اعتبار
چشم یک تن روشنی جست ار به بوی پیرهن
چشم خلقی ‌گشت روشن زین قبای شهریار
این قبا گویی سپهر چارمین بودست از آنک
بوده در وی آفتاب عالم‌ آرا را قرار
یا بهشت جاودان بودست زیراکاندرو
بوده‌ طوبایی‌ که‌ هستش‌ فضل‌ و رحمت ‌برگ‌ و بار
یا نه همچون عرش اعظم جایگاه جبرئیل
یا نه همچون قلب عارف مظهر پروردگار
پای تا سر آفرینش را همی ماند ملک
وین قبا بودست ملک آفرینش را حصار
آنکه‌گفتی بر تن هستی نمی‌گنجد لباس
کاش دیدی این قبا بر جسم شاه‌ کامگار
این قبا را آسمان ابره است و گیتی آستر
شهپر جبریل پود و پرتو خورشید تار
کرم هر ابریشمی را هست قوت از برگ توت
کرم این اطلس‌کرم پودست و قوتش افتخار
کرم این خارا همانا بوده ‌کرم هفت واد
کاردشیر بابکان از هیبتش جستی فرار
مرد نساجی‌که دیبای قبای شاه بافت
حور و غلمان هر دو از جنت دویدند آشکار
آن ز بهر پود زلف خویشتن دادش به دست
وین برای تار جعد خود نهادش در کنار
پرتوش از فرش هر ساعت تتق بندد به عرش
پرتو خواجه است‌ گویی این قبای شاهوار
این قبا را فی‌المثل بندی اگر بر چوب خشک
چوب ‌گردد سز و خرم همچو سرو جویبار
دوش‌ گفتم این قبا از شأن ‌گردون برترست
جبر محضست ‌اینکه ‌بخشد شه به ‌صاحب ‌اختیار
عقل ‌گفتا اختیار و جبر یکسو نه‌ که هست
کمترین سرباز شه سالار چرخ و روزگار
آب شش پیر آمد از سوی امیر ملک جم
از قبای پیکر خود شه فزودش اعتبار
این قبا گویی بود تشریف عمر جاودان
کز پی آب بقا بگرفت خضر ازکردگار
چون قبا قلب بقا آمد پس این آب بقاست
زان‌که بهر آب بخشیدش خدیو نامدار
گر به قدر آنکه آب آورد یابد آبرو
آبرو جایی نماند بلکه در رخسار یار
پارسایان نیز می‌ترسم‌که تردامن شوند
زان همه آبی‌ که جاری‌ کرده است از هر کنار
فضل شاه و التفات خواجه از وی نگسلد
چون زگیتی پرتو خورشد و مه لیل و نهار
گه شهش بخشد لباس از جسم جان بخشای خویش
گه نشان‌گوهرآگین‌گاه تیغ شاهوار
گاه بخشد خواجهٔ اعظم مر او را خاتمی
کش توانم خواند از مهر سلیمان یادگار
تا به ‌گیتی فضل یزدان را نیارد کس شمرد
باد همچون فضل یزدان عمر خسرو بیشمار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوده جای یک جهان جان این قبای شهریار
کآمد اینک زیور اندام صاحب‌اختیار
هوش مصنوعی: جانی که در یک دنیا ارزش دارد، در این لباس شاهانه قرار گرفته است و اکنون زینت‌بخش بدن کسی است که اختیار و فرمانروایی دارد.
جسم یک‌برباز اندر یک‌جهان‌جان چون‌کند
جز که خواهد یک جهان جان از خدا بهر نثار
هوش مصنوعی: جسم انسان در یک دنیای پر از زندگی چگونه می‌تواند غیر از این باشد که یک جهان از جان را به خاطر خدا فدا کند؟
بخردان‌ گویند جای جان پاک اندر تنست
ورکسی پرسد ز من‌ گویم ندارم استوار
هوش مصنوعی: خردمندان می‌گویند که روح و جان پاک درون بدن انسان قرار دارد. اما اگر کسی از من بپرسد، پاسخ می‌دهم که نمی‌توانم آن را به طور قطع بیان کنم.
زانکه‌ من تن‌بینم اندر یک‌جهان جان جای‌گیر
راستی قول حکیمان را نباشد اعتبار
هوش مصنوعی: به خاطر این که من تنها جسم را در دنیایی که می‌بینم می‌یابم، جایگاه روح را در حقیقت درک نمی‌کنم و بنابراین نادرست است به گفته‌های حکیمان اعتماد کنم.
چشم یک تن روشنی جست ار به بوی پیرهن
چشم خلقی ‌گشت روشن زین قبای شهریار
هوش مصنوعی: اگر چشمان یک فرد به زیبایی و دلربایی پیراهن او نگاه کند، به خاطر آن، چشمان مردم دیگر نیز به روشنی و درخشش می‌رسد.
این قبا گویی سپهر چارمین بودست از آنک
بوده در وی آفتاب عالم‌ آرا را قرار
هوش مصنوعی: این لباس به نظر می‌رسد که نشان از چهارمین آسمان دارد، زیرا آفتاب عالم‌تاب در آن قرار گرفته‌است.
یا بهشت جاودان بودست زیراکاندرو
بوده‌ طوبایی‌ که‌ هستش‌ فضل‌ و رحمت ‌برگ‌ و بار
هوش مصنوعی: بهشت جاودان در آنجا وجود دارد، زیرا درخت طوبی با میوه‌ها و نعمت‌هایش نماد فضل و رحمت الهی است.
یا نه همچون عرش اعظم جایگاه جبرئیل
یا نه همچون قلب عارف مظهر پروردگار
هوش مصنوعی: آیا جبرئیل در مکانی بزرگ و با عظمتی همچون عرش قرار دارد، یا اینکه همانند قلب عارفی، جلوه‌ای از پروردگار است؟
پای تا سر آفرینش را همی ماند ملک
وین قبا بودست ملک آفرینش را حصار
هوش مصنوعی: تمام وجود آفرینش به پادشاهی می‌ماند و این لباس، حصاری است برای پادشاهی آفرینش.
آنکه‌گفتی بر تن هستی نمی‌گنجد لباس
کاش دیدی این قبا بر جسم شاه‌ کامگار
هوش مصنوعی: کسی که می‌گفتی لباس بر تن هستی جا نمی‌شود، کاش می‌دیدی که این جامه بر بدن پادشاه موفق چگونه می‌نشیند.
این قبا را آسمان ابره است و گیتی آستر
شهپر جبریل پود و پرتو خورشید تار
هوش مصنوعی: این لباس از آسمان ابری است و دنیا مانند پرده‌ای است که بال جبریل را پوشانده و نور خورشید در آن به صورت تاریک نمایان است.
کرم هر ابریشمی را هست قوت از برگ توت
کرم این اطلس‌کرم پودست و قوتش افتخار
هوش مصنوعی: هر کرمی که ابریشم تولید می‌کند، برای رشد و قوت خود به برگ توت احتیاج دارد. این کرم که ابریشم بسیار باارزشی تولید می‌کند، بر اساس قوت و تأثیراتی که از برگ توت می‌گیرد، به موفقیت و افتخار خود می‌رسد.
کرم این خارا همانا بوده ‌کرم هفت واد
کاردشیر بابکان از هیبتش جستی فرار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ماهیت و ویژگی‌های شخصیتی فردی می‌پردازد. در آن به نوعی به احساس ترس یا احترام نسبت به قدرت و حضور او اشاره شده است. به عبارت دیگر، افرادی که در برابر او قرار می‌گیرند، به دلیل قدرت و تأثیر او احساس خطر می‌کنند و در مواجهه با او به عقب می‌کشند. این تصویر به خوبی نشان‌دهنده‌ی این است که چگونه برخی افراد به خاطر ویژگی‌های خاص خود می‌توانند بر دیگران تأثیر بگذارند و باعث احساس ترس یا نگرانی در آن‌ها شوند.
مرد نساجی‌که دیبای قبای شاه بافت
حور و غلمان هر دو از جنت دویدند آشکار
هوش مصنوعی: مرد بافنده‌ای که پارچه‌ای زیبا برای لباس شاه دوخته، به سوی بهشت می‌رود و دختران و پسران بهشت را مشاهده می‌کند.
آن ز بهر پود زلف خویشتن دادش به دست
وین برای تار جعد خود نهادش در کنار
هوش مصنوعی: او به خاطر بافتن پودر زلف خود، موهایش را در دست کسی قرار داد و این به خاطر زیبایی و جلوه‌گری همان موها به کناری گذاشته شد.
پرتوش از فرش هر ساعت تتق بندد به عرش
پرتو خواجه است‌ گویی این قبای شاهوار
هوش مصنوعی: نور و تابش این فرش به گونه‌ای است که هر ساعت به آسمان می‌رسد و تابش این فرش نمادی از شکوه و عظمت خواجه است. گویی این فرش مانند یک لباس سلطنتی است.
این قبا را فی‌المثل بندی اگر بر چوب خشک
چوب ‌گردد سز و خرم همچو سرو جویبار
هوش مصنوعی: این لباس را به عنوان نمونه اگر بر یک چوب خشک بیندازند، مانند درخت سرو در کنار جویبار زیبا و خوشتراش خواهد شد.
دوش‌ گفتم این قبا از شأن ‌گردون برترست
جبر محضست ‌اینکه ‌بخشد شه به ‌صاحب ‌اختیار
هوش مصنوعی: دیروز به من گفتند که این قبا از مقام آسمانی بالاتر است و اینکه این یک اجبار است که پادشاه بر اثر ارادتش این لباس را به کسی می‌دهد که اختیار دارد.
عقل ‌گفتا اختیار و جبر یکسو نه‌ که هست
کمترین سرباز شه سالار چرخ و روزگار
هوش مصنوعی: عقل می‌گوید که بین اختیار و جبر، یکی را نمی‌توان انتخاب کرد؛ زیرا هر کدام به نوعی در خدمت فرمانروای بزرگ زندگی و زمان هستند.
آب شش پیر آمد از سوی امیر ملک جم
از قبای پیکر خود شه فزودش اعتبار
هوش مصنوعی: آب شش پیر به سمت امیر ملک جم آمد و اعتبار شه از بدن او افزایش یافت.
این قبا گویی بود تشریف عمر جاودان
کز پی آب بقا بگرفت خضر ازکردگار
هوش مصنوعی: این لباس گویی نشانه‌ی مقام و منزلت جاودانی است که خضر از خداوند برای یافتن آب بقا و زندگی جاودان دریافت کرده است.
چون قبا قلب بقا آمد پس این آب بقاست
زان‌که بهر آب بخشیدش خدیو نامدار
هوش مصنوعی: وقتی که قلبی به جاودانگی دست پیدا کند، این آب نیز ناشی از آن بقاست؛ چرا که خداوند بزرگ به آن آب ارزشی ویژه بخشیده است.
گر به قدر آنکه آب آورد یابد آبرو
آبرو جایی نماند بلکه در رخسار یار
هوش مصنوعی: اگر به اندازه‌ای که آب آورده می‌شود، آبرو نیز به دست آید، دیگر جایی برای آبرو نخواهد بود؛ بلکه تنها در چهره محبوب تجلی پیدا خواهد کرد.
پارسایان نیز می‌ترسم‌که تردامن شوند
زان همه آبی‌ که جاری‌ کرده است از هر کنار
هوش مصنوعی: من از این می‌ترسم که انسان‌های پرهیزگار هم در معرض فتنه قرار گیرند، به خاطر همه جریانی که از هر سو به سوی آن‌ها سرازیر شده است.
فضل شاه و التفات خواجه از وی نگسلد
چون زگیتی پرتو خورشد و مه لیل و نهار
هوش مصنوعی: فضل پادشاه و توجه بزرگوار او هرگز از او جدا نمی‌شود، مانند اینکه نور خورشید و ماه شب و روز را در بر می‌گیرد.
گه شهش بخشد لباس از جسم جان بخشای خویش
گه نشان‌گوهرآگین‌گاه تیغ شاهوار
هوش مصنوعی: هر از گاهی جان بخشی از خود را به جسمی می‌بخشد و گاهی نیز نشان و نشانه‌ای از گنجینه وجودش را به نمایش می‌گذارد، مانند تیغی که به زیبایی و قدرت شاهانه است.
گاه بخشد خواجهٔ اعظم مر او را خاتمی
کش توانم خواند از مهر سلیمان یادگار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، صاحب مقام و قدرت به او یک انگشتر می‌دهد که می‌توان آن را نشانه‌ای از محبت سلیمان دانست.
تا به ‌گیتی فضل یزدان را نیارد کس شمرد
باد همچون فضل یزدان عمر خسرو بیشمار
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی نتواند نعمت و فضل خداوند را در جهان بشمارد، عمر خسرو (شاه) را نیز نمی‌توان شمارش کرد، زیرا عمر او بسیار زیاد و بی‌شمار است.