گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۴ - در ستایش نظام الدوله حسین خان و به تهنیت تمثال همایون

ای همایون صورت میمون شاه‌ کامگار
یک جهان جانی‌ که جان یک جهان بادت نثار
صورت روح‌الامینی یا که تمثال وجود
روضهٔ خلد برینی یا که نقش نوبهار
ماهتابی زان فروغت افتد اندر هر زمین
آفتابی زان شعاعت تابد اندر هر دیار
ماه می‌گفتم ترا گر ماه بودی تاجور
مهر می‌خواندم ترا گر مهر بودی تاجدار
چرخ بودی چرخ اگر بر خاک می‌گشتی مقیم
عرش‌بودی عرش اگر بر فرش می‌جستی قرار
هرکجا نقشی اش از هستی نماید فخر و تو
هستی آن نقشی‌که هستی از تودارد افتخار
نقش‌آن‌شاهی‌که‌از جان‌خانه‌زاد مرتضی‌است
نقش تیغش هم به معنی خانه‌زاد ذوالفقار
عارف معنی‌پرست ار صورتی بیند چو تو
هم در آن باعت‌کند صورت‌پرستی اختیار
خواجهٔ اعظم پس از یزدان پرستد مر ترا
وندرین رمزیست کش صورت‌پرستی اختیار
خواجه ‌را چشمیست‌ معنی ‌بین‌ به ‌هر صورت که ‌هست
زانکه ما صورت همی بینیم و او صورت‌نگار
ای مهین تمثال هستی ای بهین تصویر عقل
تا چه نقشی ‌کز تو جوید عقل و هستی اعتبار
نیک می‌تابی مگر مهتاب داری در بغل
نور می‌باری مگر خورشید داری درکنار
نفس ‌و روح و عقل‌ و معنی را همی‌گوید حکیم
کس نمی‌بیند به چشم و من ندارم استوار
زانکه تا نقش همایون ترا دیدم به چشم
نفس‌ و روح‌ و عقل‌ و معنی شد مصور هر چهار
عارفت ار نقشت عیان بیند به مرآت وجود
در ظهور هستی غیبش نماید انتظار
پرده‌ات را از ازل‌گویی فلک نساج بود
کز جلالش‌کرد پود و از جمالش بافت تار
صورت شاهیّ و پیدا معنی شاهی ز تو
نقش هر معنی شود آری ز صورت آشکار
هرکجا هستی‌تو شاه آنجا به‌معنی حاضرست
زان که تو سایه ی شهی شه سایه ی پروردگار
زان ستادستند میران و بزرگان بر درت
هم بدان آیین ‌که بر دربار خسرو روزبار
عیش دایم پیش روی و عمر جاوید از قفا
یمن دولت بر یمین و یسر شوکت بر یسار
یک طرف سرهنگ و سرتیپان گروه اندر گره
یک طرف تابین و سربازان قطار اندر قطار
زیر دست چاکران شاه ماه و آفتاب
زیر دست آفتاب و ماه چرخ و روزگار
یک‌دو صف باترک زین چار میر ملک جم
کهترین سؤباز شاهنشاه صاحب اختیار
روزگار و چرخ و مهر و ماه آری‌کیستند
تا شوند از قدر با سرباز خسرو همقطار
هم به دست خیلی از خدام جام‌گوهرین
هم به دوش فوجی از سرباز مار مورخوار
جام آن شربت دهد احباب شه را روز عید
مار این ضربت زند خصم ملک را روزکلر
آن نماید خنگ عشرت را به جام خود لجام
وین برآرد خصم خسرو را به مار خود دمار
هم ز جام آن مصور صورت جمشید و جام
هم به مار این محول حالت ضحاک و مار
زان جوان و پیر می رقصند امروز از نشاط
کاب ششپیر آمد از بخت جوان شهریار
چون ‌که این آب روان از راه خلّر ‌آمدست
چون شراب خلری زان مست‌گردد هوشیار
آن ششپیرست آن یا آب شمشیر ملک
دوستان را دلپذیر و دشمنان را ناگوار
جود شاهنشه مگر سرچشمهٔ این آب بود
کاب می جوشد همی ‌از کوه و دشت و مرغزار
از نشاط آنکه این آب آید از بخت ملک
شعر قاآنی چو تیغ شاه‌گشتست آبدار
گو مغنی لحن شهرآشوب ننوازد از آنک
شهر بی‌آشوب‌ گشت از بخت شاه بختیار
تا به ‌دهر اندر حصار ملک‌ گیتی هست چرخ
حزم شه چون چرخ بادا ملک ‌گیتی را حصار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای همایون صورت میمون شاه‌ کامگار
یک جهان جانی‌ که جان یک جهان بادت نثار
هوش مصنوعی: ای زیبا و خوش‌صورت، تو همچون میمونی هستی که شاه خوشبخت را همراهی می‌کند. تو تمام وجودی که دارم را فدای تو می‌کنم.
صورت روح‌الامینی یا که تمثال وجود
روضهٔ خلد برینی یا که نقش نوبهار
هوش مصنوعی: چهره‌ای از فرشتگان یا تصویری از وجود بهشتی، مانند نمایی زیبا از باغ بهشت یا نشانه‌ای از بهار نو است.
ماهتابی زان فروغت افتد اندر هر زمین
آفتابی زان شعاعت تابد اندر هر دیار
هوش مصنوعی: از روشنی تو، نور ماهتاب در هر گوشه‌ای می‌افتد و از تابش تو، خورشید در هر سرزمینی می‌درخشد.
ماه می‌گفتم ترا گر ماه بودی تاجور
مهر می‌خواندم ترا گر مهر بودی تاجدار
هوش مصنوعی: اگر تو مانند ماه بودی، به تو می‌گفتم ای ماه؛ و اگر تو مانند خورشید بودی، به تو لقب تاجدار مهر می‌دادم.
چرخ بودی چرخ اگر بر خاک می‌گشتی مقیم
عرش‌بودی عرش اگر بر فرش می‌جستی قرار
هوش مصنوعی: اگر چرخ (زمان) بر روی زمین می‌چرخید، مقامش در عرش (بهشت) بود و اگر بر روی فرش (زمین) فرود می‌آمد، جایگاهش ثابت می‌ماند.
هرکجا نقشی اش از هستی نماید فخر و تو
هستی آن نقشی‌که هستی از تودارد افتخار
هوش مصنوعی: هر جا که نشانی از وجود و هستی دیده شود، باعث افتخار است، و تو خود آن نشانی هستی که وجود و هستی از تو نشأت می‌گیرد و به تو افتخار می‌کند.
نقش‌آن‌شاهی‌که‌از جان‌خانه‌زاد مرتضی‌است
نقش تیغش هم به معنی خانه‌زاد ذوالفقار
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به شخصیت و جایگاه ویژه‌ی علی (ع) دارد که به عنوان پسر عموی پیامبر اسلام شناخته می‌شود. او به عنوان یک مبارز بزرگ و پیشوای مسلمین، تیغی به نام ذوالفقار دارد که نماد شجاعت و قدرت اوست. در واقع، این جمله بیانگر این است که نقش و جایگاه او به قدری مهم و موثر است که حتی شمشیرش نیز به عنوان نمادی از این ویژگی‌ها معرفی می‌شود.
عارف معنی‌پرست ار صورتی بیند چو تو
هم در آن باعت‌کند صورت‌پرستی اختیار
هوش مصنوعی: عارفانی که به دنبال معنا هستند، اگر تصویری مثل تو را ببینند، دچار فریب ظاهری خواهند شد و به پرستش صورت‌ها متوجه می‌شوند.
خواجهٔ اعظم پس از یزدان پرستد مر ترا
وندرین رمزیست کش صورت‌پرستی اختیار
هوش مصنوعی: خواجهٔ بزرگ بعد از خدا به تو می‌پردازد و این اشاره‌ای است به راز و رمزی که در پرستش ظاهری وجود دارد.
خواجه ‌را چشمیست‌ معنی ‌بین‌ به ‌هر صورت که ‌هست
زانکه ما صورت همی بینیم و او صورت‌نگار
هوش مصنوعی: خواجه نگاهی دارد که می‌تواند عمق معنا را درک کند. او هر شکلی را که وجود دارد می‌بیند، در حالی که ما فقط ظاهر را می‌بینیم و او کسی است که آن را زیبا طراحی کرده است.
ای مهین تمثال هستی ای بهین تصویر عقل
تا چه نقشی ‌کز تو جوید عقل و هستی اعتبار
هوش مصنوعی: ای زیبای بزرگ، تو نماد واقعی وجودی. ای بهترین تصویر عقل، ببین عقل و وجود چه تأثیری از تو طلب می‌کنند و به چه شکلی به تو احتیاج دارند.
نیک می‌تابی مگر مهتاب داری در بغل
نور می‌باری مگر خورشید داری درکنار
هوش مصنوعی: تو اگر نور و روشنی در کنار خود داشته باشی، درخشش و زیبایی‌ات بیشتر می‌شود. یعنی وقتی در کنار مهتاب یا خورشید باشی، نیکوتر و درخشان‌تر می‌درخشی.
نفس ‌و روح و عقل‌ و معنی را همی‌گوید حکیم
کس نمی‌بیند به چشم و من ندارم استوار
هوش مصنوعی: حکیم می‌گوید که هیچ‌کس نمی‌تواند نفس، روح، عقل و معنی را با چشم ببیند و خود او نیز به چنین حقیقتی به‌طور مطمئن دست نیافته است.
زانکه تا نقش همایون ترا دیدم به چشم
نفس‌ و روح‌ و عقل‌ و معنی شد مصور هر چهار
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی تو را با چشمان خود دیدم، نفس و روح و عقل و معنا همه در ذهنم تجسم یافتند.
عارفت ار نقشت عیان بیند به مرآت وجود
در ظهور هستی غیبش نماید انتظار
هوش مصنوعی: اگر کسی به درستی وجود تو را در آینه‌ی وجود بشناسد، می‌تواند منتظر بماند تا حقیقت ناپیدایت در ظواهر دنیا خود را نشان دهد.
پرده‌ات را از ازل‌گویی فلک نساج بود
کز جلالش‌کرد پود و از جمالش بافت تار
هوش مصنوعی: پرده‌ات از همان ابتدا به دست سرنوشت بافته شده، که با شکوه و زیبایی‌اش آن را خلق کرده است.
صورت شاهیّ و پیدا معنی شاهی ز تو
نقش هر معنی شود آری ز صورت آشکار
هوش مصنوعی: تو دارای جمالی هستی که به روشنی نمایان است و از همین جاست که معانی و مفاهیم زیبا و عمیق به وجود می‌آیند. هرچه از ظاهرت می‌بینیم، حاکی از عمق و مفهوم است که در آن وجود دارد.
هرکجا هستی‌تو شاه آنجا به‌معنی حاضرست
زان که تو سایه ی شهی شه سایه ی پروردگار
هوش مصنوعی: هر جا که باشی، تو در واقع همانند شاه هستی، چرا که وجودت نمایانگر قدرت و عظمت اوست. تو مانند سایه‌ای از پادشاهی هستی که در نهایت به پروردگار باز می‌گردد.
زان ستادستند میران و بزرگان بر درت
هم بدان آیین ‌که بر دربار خسرو روزبار
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر آن است که بزرگان و فرمانروایان برای ملاقات با تو در صف ایستاده‌اند، به شیوه‌ای که در زمان خسرو روزبار (پادشاه معروف) نیز چنین بود. به عبارت دیگر، احترام و ارادت به تو مانند احترامی است که به بزرگان در زمان‌های گذشته می‌شد.
عیش دایم پیش روی و عمر جاوید از قفا
یمن دولت بر یمین و یسر شوکت بر یسار
هوش مصنوعی: زندگی همواره در پیش است و عمر جاودانی از پشت سر; دولت در سمت راست و شکوه و جلال در سمت چپ به انسان خوشبختی می‌بخشد.
یک طرف سرهنگ و سرتیپان گروه اندر گره
یک طرف تابین و سربازان قطار اندر قطار
هوش مصنوعی: در یک طرف گروهی از فرماندهان و سرهنگ‌ها هستند که به هم گره خورده‌اند و در طرف دیگر، سربازان که به صورت منظم و ردیفی در حال حرکت‌اند.
زیر دست چاکران شاه ماه و آفتاب
زیر دست آفتاب و ماه چرخ و روزگار
هوش مصنوعی: در زیر سایه و حمایت خدمتکاران شاه، ماه و خورشید قرار دارند و زیر سایه ماه و خورشید، چرخ زمان و روزگار می‌چرخد.
یک‌دو صف باترک زین چار میر ملک جم
کهترین سؤباز شاهنشاه صاحب اختیار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این عبارت، به توصیف ویژگی‌های یک فرد مهم یا دارای قدرت پرداخته شده است. اشاره به صف و مقام شاهنشاهی نشان‌دهنده‌ی عظمت و نفوذ آن فرد است. همچنین، کلمات مانند "میر" و "صاحب اختیار" دلالت بر رهبری و توانایی او در فرماندهی دارند. به طور کلی، معنا به این می‌رسد که فردی با ویژگی‌های برجسته و قدرتمند در جایگاهی بالا قرار دارد.
روزگار و چرخ و مهر و ماه آری‌کیستند
تا شوند از قدر با سرباز خسرو همقطار
هوش مصنوعی: زمان و گردش روزگار و خورشید و ماه، همگی به یک حرکت در آمده‌اند تا با ارزش و مقام، به همراه سربازان پادشاهان هم‌پیمان شوند.
هم به دست خیلی از خدام جام‌گوهرین
هم به دوش فوجی از سرباز مار مورخوار
هوش مصنوعی: این مضمون به این معناست که افرادی که در خدمت جامعه و نظام هستند، در عین حال که از جایگاه خاصی برخوردارند، می‌توانند زیر نظر و حفاظت گروهی از نیروهای نظامی قرار داشته باشند. این نیروها وظیفه دارند از آن‌ها محافظت کرده و به امنیت‌شان توجه کنند. در واقع، اشاره به قدرت و جایگاه افراد و همچنین حمایت و حفاظت از آن‌ها دارد.
جام آن شربت دهد احباب شه را روز عید
مار این ضربت زند خصم ملک را روزکلر
هوش مصنوعی: در روز عید، دوستان به شاه شربتی می‌دهند و دشمنان ضربه‌ای به ملک می‌زنند که نشان‌دهنده نبرد و چالش‌ها است.
آن نماید خنگ عشرت را به جام خود لجام
وین برآرد خصم خسرو را به مار خود دمار
هوش مصنوعی: او با جامش، نشان‌دهنده‌ی خوشی و شادی را به نمایش می‌گذارد و همزمان دشمن پادشاه را با مار خود نابود می‌کند.
هم ز جام آن مصور صورت جمشید و جام
هم به مار این محول حالت ضحاک و مار
هوش مصنوعی: در این شعر، به دو جام مختلف اشاره شده است. یکی از جام‌ها که به جان و زیبایی جمشید مربوط می‌شود، و دیگری، جامی که به ضحاک و مارها مرتبط است. این تصویر نشان‌دهنده تضاد و تغییرات در زندگی و سرنوشت انسان‌هاست، جایی که یک جام می‌تواند نشان‌دهنده خوشبختی و قدرت باشد و جام دیگر نمایانگر بدبختی و زشتی.
زان جوان و پیر می رقصند امروز از نشاط
کاب ششپیر آمد از بخت جوان شهریار
هوش مصنوعی: امروز هم جوانان و هم پیران به خاطر خوشحالی و شوق می‌رقصند، زیرا شگفتی و خوشبختی بزرگی از طرف بخت جوانی به شهریار رسیده است.
چون ‌که این آب روان از راه خلّر ‌آمدست
چون شراب خلری زان مست‌گردد هوشیار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی آب زنده و روانی از منبع خالصی می‌گذرد، مانند شراب ناب می‌تواند آدمی را که هوشیار است مست کند. به عبارت دیگر، چیزهای پاک و ناب می‌توانند روی انسان تاثیر بگذارند و او را دگرگون سازند.
آن ششپیرست آن یا آب شمشیر ملک
دوستان را دلپذیر و دشمنان را ناگوار
هوش مصنوعی: آن که به مانند شمشیر، شفاف و تیز است، دل دوستان را شاد و خوشحال می‌کند، اما برای دشمنان ناخوشایند و ناخوشایند است.
جود شاهنشه مگر سرچشمهٔ این آب بود
کاب می جوشد همی ‌از کوه و دشت و مرغزار
هوش مصنوعی: کرم و generosity پادشاه به صورت سرچشمه‌ای است که این آب از آن جاری می‌شود. بنابراین، مانند اینکه این آب از کوه و دشت و مرغزار می‌جوشد و جاری است، سخاوت و بخشندگی او هم در همه جا گسترش یافته است.
از نشاط آنکه این آب آید از بخت ملک
شعر قاآنی چو تیغ شاه‌گشتست آبدار
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف خوشحالی و شادابی شاعر اشاره دارد که با ظهور آب و زندگی جدید، به وجود آمده است. شاعر احساس می‌کند که این آب، شبیه به شمشیر سلطنتی و پرقدرت است و نشان‌دهنده قدرت و زیبایی هنر شعر اوست.
گو مغنی لحن شهرآشوب ننوازد از آنک
شهر بی‌آشوب‌ گشت از بخت شاه بختیار
هوش مصنوعی: بخوان، آواز خوشی در نزن که با رفتن روزگار به آرامش رسیده و وضعیت شهر به خاطر خوشبختی شاه به آرامی سپری می‌شود.
تا به ‌دهر اندر حصار ملک‌ گیتی هست چرخ
حزم شه چون چرخ بادا ملک ‌گیتی را حصار
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این جهان حصاری وجود دارد، چرخ تقدیر شاه مانند چرخ دگردیش به دور این حصار می‌چرخد.