گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۳ - د‌ر ستایش امیر مبرور آ‌صف‌الدوله اللهیارخان‌گوید

ای طره و چهر تو یکی نار و یکی مار
بی‌نار تو در نارم و بی‌مار تو بیمار
بی‌نار تو یارست مرا ناله و اندوه
بی‌مار توکارست مرا مویه و تیمار
جز من‌ که به نار تو و مار تو گریزم
دیارگریزند هم از مار و هم از نار
نبود عجب ار رام شود مار تو بر من
زیراکه شود رام چو مقلوب شود مار
بیزار ز آزار شود مردم عالم
من می‌نشوم هیچ ز آزار تو بیزار
ای خال سیاه تو درون خط مشکین
چون نقطه‌یی از مشک میان خط پرگار
روی تو به موی تو چو در غالیه سوسن
موی تو به روی تو چو بر آینه زنگار
در هالهٔ خط لالهٔ تو تا شده پنهان
بر لالهٔ من ژالهٔ اشکست پدیدار
زین ژاله مرا لاله دمیدست ز چهره
زین‌ هاله مرا ژاله چکیدست به رخسار
خون خوردنم از جور تو چون جور تو آسان
جان‌بردنم از عشق تو چون عشق تو دشوار
ازکاهش هجر تو توانم شده اندک
از خواهش وصل تو غمانم شده بسیار
در چهرهٔ تو خال تو ای غارت‌کشمیر
بر قامت تو زلف تو ای آفت فرخار
چون زنگیکی ساخته در خلد نشیمن
چون هندوکی آمده از سرو نگونسار
با شاخ‌گل آمیخته‌یی عنبر سارا
بر برگ سمن ریخته‌یی نافهٔ تاتار
دوشینه‌که در محفل اغیار نشستی
با ثابت و سیار مرا بود سر و کار
رشکم همه بر شادی اغیار تو ثابت
اشکم همه ازدوری رخسار تو سیار
از روز من و بخت من ای‌ دوست چه پرسی
بی ‌روی تو و موی تو این تیره شد آن تار
در مرحلهٔ مهر تو چون خاک شدم پست
در بادیهٔ عشق تو چون خار شدم خوار
چهرم همه زرخیز و سرشکم همه ‌درریز
وین زر و گهر را نبود نزد تو مقدار
زر را نکند جز تو کسی خاک‌صفت پست
دُر را نکند جز تو کسی خارصفت خوار
الا به ‌گه جود و عطا میر جهانگیر
الا به‌گه فضل و سخا صدر جهاندار
دستور ملک صدر جهان آصف دوران
سالار زمان میر زمین قدوهٔ احرار
آن آصف ثانی‌که بر از آصف اول
در فکرت ‌و هوش و خرد و سیرت ‌و کردار
عمان ز خلیج کرمش چیست یکی جوی
گیهان ز نسیج نعمش چیست یکی تار
از شاخ نوالش ورقی روضهٔ رضوان
بر خوان جلالش طبقی‌ گنبد دوار
قلزم ز حیاض نعم اوست یکی موج
جنت ز ریاض نعم اوست یکی خار
ای صدر قدَر قدر که از فرط جلالت
در حضرت جاه تو فلک را نبود بار
تفی‌ ز شرار سخطت برق به بهمن
رشحی ز سحاب‌ کرمت ابر در آذار
سروبست سنانت ‌که به جز سر نکند بر
نخلیست بنانت‌که به جز بر ندهد بار
در ملک شهنشاه تویی آمر و ناه
بر جیش ولیعهد تویی سرور و سالار
در طاعت آن‌ کرده خداوندت مجبور
در دولت این‌ کرده شهنشاهت مختار
اکنون ‌که چمن راست به بر خلعت زربفت
اکنون که سمن راست به تن کسوت زرتار
بی‌زمزمهٔ سار همه ساحت ‌گلشن
بی‌قهقههٔ‌ کبک همه دامن‌ کهسار
ایدون همی از راغ سوی باغ چرد گور
اکنون همی از باغ سوی راغ پرد سار
آن راغ ‌که از لاله بدی تودهٔ شنگرف
آن باغ‌ که از سبزه بدی معدن زنگار
دامان وی از ابر کنون معدن ‌گوهر
سامان وی از باد کنون مخزن دینار
از باد چمن زردتر از گونهٔ عاشق
از ابر فلک تارتر از طرهٔ دلدار
من مانده بدی با نفس سرد مشوّش
من ‌گشته بدی در قفس برد گرفتار
آزادی من با اثر بذل تو آسان
آسایش من بی ‌نظر فضل تو دشوار
هرسو نگر‌م نیست به جز مویه مرا جفت
هر جا گذرم نیست به جز ناله مرا یار
گیرم نبود پایه مرا هیچ ز دانش
گیرم نبود مایهٔ مرا هیچ به‌ گفتار
تو مهری و کس را نه درین مسأله تردید
تو ابری و کس را نه درین مرحله انکار
آخر نه مگر مهر چو تابنده در آفاق
آخر نه مگر ابر چو بارنده بر اقطار
پر قصر شه و کوی ‌گدا هر دو ضیا بخش
بر شاخ ‌گل و برگ ‌گیا هر دو گهربار
با آنکه برای تو چو روزست مبرهن
با آنکه به چشم تو چو نورست به نمودار
کامروز ز من ساحت‌گیتی است معطر
آنگونه که از مشک ختن کلبهٔ عطار
و ‌امروز ز من تودهٔ غبراست منور
آنگونه ‌که از مهر فلک ساحت آمصار
بر رفعت قدرم نزند طعنه خردمند
در خوبی یوسف نکند شبهه خریدار
بر مرتبهٔ چاکرگردون‌کند اذعان
بر معجزهٔ احمد حصبا کند اقرار
تا پای‌ گنه درشکند سنگ انابه
تا نام خطا برفکند صیت ستغفار
هرکاو به تو پیوست و برید از همه عالم
خوارش مکنادا به جهان ایزد دادار

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای طره و چهر تو یکی نار و یکی مار
بی‌نار تو در نارم و بی‌مار تو بیمار
هوش مصنوعی: ای موها و چهره‌ات همچون آتش و ماری هستند. بدون آتش تو، من در آتش هستم و بدون مار تو، بیمار و ناتوانم.
بی‌نار تو یارست مرا ناله و اندوه
بی‌مار توکارست مرا مویه و تیمار
هوش مصنوعی: بدون تو، یارم ناله و اندوه است و بی‌تو، دردی که ندارم، به کارم تبدیل شده و ناراحتی و درماندگی را به وجود آورده است.
جز من‌ که به نار تو و مار تو گریزم
دیارگریزند هم از مار و هم از نار
هوش مصنوعی: جز من که از آتش و زهر تو فرار می‌کنم، دیگران هم از هر دو، یعنی از آتش و زهر، می‌گریزند.
نبود عجب ار رام شود مار تو بر من
زیراکه شود رام چو مقلوب شود مار
هوش مصنوعی: تعجبی نیست اگر مار تو بر من مطیع و آرام شود، چون وقتی مار برعکس شود، آرام خواهد شد.
بیزار ز آزار شود مردم عالم
من می‌نشوم هیچ ز آزار تو بیزار
هوش مصنوعی: من از آزار مردم دنیا بیزارم، اما از آزار تو هیچ نگران نیستم.
ای خال سیاه تو درون خط مشکین
چون نقطه‌یی از مشک میان خط پرگار
هوش مصنوعی: ای خال سیاه تو در بین خطوط مشکی همانند یک نقطه از عطر مشک در میان دایره‌ای که با پرگار کشیده شده است.
روی تو به موی تو چو در غالیه سوسن
موی تو به روی تو چو بر آینه زنگار
هوش مصنوعی: چهره‌ات زیباست و موهایت مانند گل سوسن است. موهایت به چهره‌ات می‌افزاید، مانند زنگاری که بر آینه نشسته و زیبایی را پنهان کرده است.
در هالهٔ خط لالهٔ تو تا شده پنهان
بر لالهٔ من ژالهٔ اشکست پدیدار
هوش مصنوعی: در سایهٔ خطی که از لالهٔ تو ایجاد شده، اشک‌هایی که بر لالهٔ من ریخته شده به وضوح قابل مشاهده است.
زین ژاله مرا لاله دمیدست ز چهره
زین‌ هاله مرا ژاله چکیدست به رخسار
هوش مصنوعی: از این باران، گل لاله‌ای از چهره‌ام می‌روید و از این حالت و صفا، قطرات باران بر صورتم می‌چکد.
خون خوردنم از جور تو چون جور تو آسان
جان‌بردنم از عشق تو چون عشق تو دشوار
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستم تو، زجر و درد کشیدن برایم آسان شده است، اما به خاطر عشق تو، جان دادن و سختی کشیدن بسیار برایم دشوار است.
ازکاهش هجر تو توانم شده اندک
از خواهش وصل تو غمانم شده بسیار
هوش مصنوعی: با کم شدن فاصله‌ام از تو، تحملم کاهش یافته و از آرزو برای رسیدن به وصالت، دلم پر از غم و اندوه شده است.
در چهرهٔ تو خال تو ای غارت‌کشمیر
بر قامت تو زلف تو ای آفت فرخار
هوش مصنوعی: در چهرهٔ تو نشانه‌ای وجود دارد که دل مرا می‌رباید، و در قامت تو، موهایت مانند خطری خوشایند و زیبایی است که جانم را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
چون زنگیکی ساخته در خلد نشیمن
چون هندوکی آمده از سرو نگونسار
هوش مصنوعی: هنگامی که زنگی در بهشت ساکن شده است، چون هندی به مانند درخت سرو، به زیبایی و وقار می‌آید.
با شاخ‌گل آمیخته‌یی عنبر سارا
بر برگ سمن ریخته‌یی نافهٔ تاتار
هوش مصنوعی: شما با گل‌های خوشبو و زیبا آمیخته‌ای و عطر خوشی بر روی برگ‌های سمن نشسته‌اید که بسیار دل‌انگیز و دل‌پذیر است.
دوشینه‌که در محفل اغیار نشستی
با ثابت و سیار مرا بود سر و کار
هوش مصنوعی: دیشب که در جمع دیگران نشسته بودی، مشغول فکر و یاد من بودی؛ چه در حال ثابت و چه در حال حرکت.
رشکم همه بر شادی اغیار تو ثابت
اشکم همه ازدوری رخسار تو سیار
هوش مصنوعی: غصه‌ام از خوشی‌های دیگران به خاطر توست و اشک‌هایم به دلیل دوری چهره‌ات دائماً جریان دارد.
از روز من و بخت من ای‌ دوست چه پرسی
بی ‌روی تو و موی تو این تیره شد آن تار
هوش مصنوعی: دوست عزیز، از حال و روز من و بخت بد من چه سوالی می‌کنی؟ بی‌حضور تو و زیبایی‌هایت، زندگی‌ام به تاریکی بدل شده است.
در مرحلهٔ مهر تو چون خاک شدم پست
در بادیهٔ عشق تو چون خار شدم خوار
هوش مصنوعی: در مرحلهٔ محبت تو به اندازهٔ خاک و ناچیز شدم و در دشت عشق تو به مانند خاری، ذلیل و حقیر گشتم.
چهرم همه زرخیز و سرشکم همه ‌درریز
وین زر و گهر را نبود نزد تو مقدار
هوش مصنوعی: من چهره‌ای زیبا و دلربا دارم و اشک‌هایم به راحتی فرو می‌ریزند، اما این زیبایی و ارزش‌ها برای تو اهمیتی ندارند.
زر را نکند جز تو کسی خاک‌صفت پست
دُر را نکند جز تو کسی خارصفت خوار
هوش مصنوعی: هیچ کسی به غیر از تو نمی‌تواند زری را به خاک برساند و هیچ کس به جز تو نمی‌تواند گوهر در را خوار و بی‌ارزش کند.
الا به ‌گه جود و عطا میر جهانگیر
الا به‌گه فضل و سخا صدر جهاندار
هوش مصنوعی: جز در زمان بخشش و generosity پادشاه جهان، جز در زمان فضل و کریمی که رئیس جهان را می‌پراکند.
دستور ملک صدر جهان آصف دوران
سالار زمان میر زمین قدوهٔ احرار
هوش مصنوعی: این عبارت به وصف شخصیتی برجسته و مهم اشاره دارد که در صدر حکومت و هدایت جامعه قرار دارد. او به عنوان رهبر و پیشوای دوران شناخته می‌شود و ویژگی‌هایی چون صداقت و آزادگی را در خود دارد. تأکید بر مقام و عظمت او در نظم و سامان‌دهی جامعه نیز مشهود است.
آن آصف ثانی‌که بر از آصف اول
در فکرت ‌و هوش و خرد و سیرت ‌و کردار
هوش مصنوعی: آصف دوم از آصف اول برتر است، در زمینه‌های فکر، هوش، خرد، شخصیت و رفتار.
عمان ز خلیج کرمش چیست یکی جوی
گیهان ز نسیج نعمش چیست یکی تار
هوش مصنوعی: عمان به خاطر زیاد بودن برکاتش چه قدرت و جایگاهی دارد؟ مانند نهر جاری که از نعمت‌هایش به وجود آمده، الگوی زنده‌ای است.
از شاخ نوالش ورقی روضهٔ رضوان
بر خوان جلالش طبقی‌ گنبد دوار
هوش مصنوعی: از شاخ نوالش، صفحه‌ای از بهشت را بر سفره شکوه و عظمتش می‌گذارد، همانند گنبدی گردان و متحرک.
قلزم ز حیاض نعم اوست یکی موج
جنت ز ریاض نعم اوست یکی خار
هوش مصنوعی: دریا به خاطر برکات اوست و یکی از امواج بهشتی نیز از باغ‌های نعمت‌های اوست.
ای صدر قدَر قدر که از فرط جلالت
در حضرت جاه تو فلک را نبود بار
هوش مصنوعی: ای سر بلند و باعظمت، چنان با جلالتی هستی که در برابر مقام رفیع تو، آسمان هم جرات ندارد که باری بر دوش بگذارد.
تفی‌ ز شرار سخطت برق به بهمن
رشحی ز سحاب‌ کرمت ابر در آذار
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی‌های طبیعی و احساسات عمیق انسانی می‌پردازد. شاعر از تأثیر چشمگیر خشم خداوند و رحمت او صحبت می‌کند. اشاره به رعد و برق به عنوان نمادی از قدرت و نیرومندی است، در حالی که باران به عنوان نمادی از شفقت و کرامت معرفی می‌شود. در نهایت، شاعر تلاش می‌کند تا تضاد میان خشونت و رحمت را به تصویر بکشد و احساساتی چون ترس و امید را در آدمی برانگیزد.
سروبست سنانت ‌که به جز سر نکند بر
نخلیست بنانت‌که به جز بر ندهد بار
هوش مصنوعی: سر شانه‌ای که هیچ سر دیگر ندارد، مانند نخی است که تنها می‌تواند بر درخت خود ثمر دهد و نمی‌تواند میوه بی‌ثمر باشد.
در ملک شهنشاه تویی آمر و ناه
بر جیش ولیعهد تویی سرور و سالار
هوش مصنوعی: در سرزمین پادشاه تو، فرمانروایی و قدرت هست، اما در مقابل ولیعهد، تو هم سرور و رهبری.
در طاعت آن‌ کرده خداوندت مجبور
در دولت این‌ کرده شهنشاهت مختار
هوش مصنوعی: در اطاعت از خداوند، تو مجبور به پذیرش اراده او هستی، در حالی که در این دنیا، تو مختار و آزاد در تصمیم‌گیری درباره امور خود هستی.
اکنون ‌که چمن راست به بر خلعت زربفت
اکنون که سمن راست به تن کسوت زرتار
هوش مصنوعی: هم‌اکنون که گلزار به زیبایی زربفت آراسته شده و هم‌چنین گل‌های خوشبو نیز با لباس زرین خود جلوه‌گری می‌کنند.
بی‌زمزمهٔ سار همه ساحت ‌گلشن
بی‌قهقههٔ‌ کبک همه دامن‌ کهسار
هوش مصنوعی: بدون آواز پرندگان ساری، تمام باغ بی‌روح و خالی از زندگی است و بدون خنده و شوق کبک‌ها، دامن کوه‌ها چنین حالت پژمرده‌ای خواهد داشت.
ایدون همی از راغ سوی باغ چرد گور
اکنون همی از باغ سوی راغ پرد سار
هوش مصنوعی: در اینجا، شخص از باغ به سوی دشت و راغ می‌رود و حالش به گونه‌ای است که گویا پیش‌تر از دشت به باغ آمده بود. او در این مسیر، احساساتی از سرخوشی و زیبایی طبیعت را تجربه می‌کند.
آن راغ ‌که از لاله بدی تودهٔ شنگرف
آن باغ‌ که از سبزه بدی معدن زنگار
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت طبیعت اشاره دارد. در آن، گل‌های لاله با رنگ شنگرف و باغی سرسبز تصویر شده‌اند. این تصاویری که از گل و سبزه در ذهن ایجاد می‌شود، بیانگر دل‌نوازی و زیبایی طبیعی است که می‌تواند روح انسان را شاد کند و او را به وجد بیاورد.
دامان وی از ابر کنون معدن ‌گوهر
سامان وی از باد کنون مخزن دینار
هوش مصنوعی: دامان او اکنون پر از ابر و باران شده و به مانند معدن جواهر است. حالا فضای او به خاطر باد، محلی برای انباشت طلا شده است.
از باد چمن زردتر از گونهٔ عاشق
از ابر فلک تارتر از طرهٔ دلدار
هوش مصنوعی: باد در چمن به اندازه‌ای زرد است که به رنگ چهرهٔ عاشق شباهت دارد و ابرهایی که بر فراز آسمان هستند به اندازه‌ای تیره‌اند که با تاریکی موی معشوق مقایسه می‌شوند.
من مانده بدی با نفس سرد مشوّش
من ‌گشته بدی در قفس برد گرفتار
هوش مصنوعی: من درگیر احساسات سرد و آشفته‌ام و به حال بد خودم مانده‌ام. مثل اینکه در قفسی گرفتار شده‌ام و نمی‌توانم آزاد شوم.
آزادی من با اثر بذل تو آسان
آسایش من بی ‌نظر فضل تو دشوار
هوش مصنوعی: آزادی من با کمک و generosity تو ساده‌تر می‌شود، اما آسایش و راحتی من بدون توجه و مهربانی تو سخت و دشوار است.
هرسو نگر‌م نیست به جز مویه مرا جفت
هر جا گذرم نیست به جز ناله مرا یار
هوش مصنوعی: هر کجا که بروی، فقط صدای گریه‌ام به گوش می‌رسد و در هیچ‌جا جز ناله‌ام چیزی به همراه ندارم.
گیرم نبود پایه مرا هیچ ز دانش
گیرم نبود مایهٔ مرا هیچ به‌ گفتار
هوش مصنوعی: اگر من هیچ پایه‌ای از علم و دانش ندارم، باز هم هیچ چیز از گفتار و سخنوری نخواهم داشت.
تو مهری و کس را نه درین مسأله تردید
تو ابری و کس را نه درین مرحله انکار
هوش مصنوعی: تو نور و روشنی و هیچ‌کس نمی‌تواند در این موضوع شک داشته باشد؛ تو مانند ابر هستی و هیچ‌کس نمی‌تواند این واقعیت را انکار کند.
آخر نه مگر مهر چو تابنده در آفاق
آخر نه مگر ابر چو بارنده بر اقطار
هوش مصنوعی: در نهایت، تنها عشق است که مانند خورشید در سراسر دنیا می‌تابد و مانند ابر، باران رحمتش به همه جا می‌رسد.
پر قصر شه و کوی ‌گدا هر دو ضیا بخش
بر شاخ ‌گل و برگ ‌گیا هر دو گهربار
هوش مصنوعی: در قصر سلطنتی و در محله فقرا هر دو زیبایی خاصی دارند؛ همچون گل‌ها و برگ‌های گیاهان که هر دو با ارزش و زیبا هستند.
با آنکه برای تو چو روزست مبرهن
با آنکه به چشم تو چو نورست به نمودار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه روشن است برای تو مانند روشنایی روز، و به نظر می‌رسد که چشمانت نور را نشان می‌دهند، اما حقیقتی در این میان وجود دارد که ما باید به آن دقت کنیم.
کامروز ز من ساحت‌گیتی است معطر
آنگونه که از مشک ختن کلبهٔ عطار
هوش مصنوعی: امروز فضای دنیا به زیبایی و عطرآگینی گشته است، مانند عطر مشک ختن که در کلبه‌ی عطار به مشام می‌رسد.
و ‌امروز ز من تودهٔ غبراست منور
آنگونه ‌که از مهر فلک ساحت آمصار
هوش مصنوعی: امروز من مانند توده‌ای از غبار هستم، اما به روشنی و درخشانی مانند مهر آسمان در اطرافم هست.
بر رفعت قدرم نزند طعنه خردمند
در خوبی یوسف نکند شبهه خریدار
هوش مصنوعی: در جایگاه بلند من، خردمند نمی‌تواند به من ایراد بگیرد، همان‌طور که در زیبایی یوسف نیز شکی وجود ندارد.
بر مرتبهٔ چاکرگردون‌کند اذعان
بر معجزهٔ احمد حصبا کند اقرار
هوش مصنوعی: این عبارت به این معنی است که چرخ‌های فلک به عظمت و قدرت خویش اعتراف دارند و بر معجزات پیامبر احمد (ص) شهادت می‌دهند. به نوعی، نشان می‌دهد که تمام جوانب هستی و سرنوشت به عظمت و تاثیر پیامبر اسلام پی می‌برند.
تا پای‌ گنه درشکند سنگ انابه
تا نام خطا برفکند صیت ستغفار
هوش مصنوعی: تا زمانی که گناهکار با ندامت و توبه راستین، احساس سنگینی گناه را در دلش حس کند و اسم اشتباهاتش را رها کند و به طلب آمرزش بپردازد، آرامش و رهایی نصیبش خواهد شد.
هرکاو به تو پیوست و برید از همه عالم
خوارش مکنادا به جهان ایزد دادار
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو نزدیک شود و از همه چیز دیگر جدا گردد، او را حقیر و بی‌ارزش نشمار؛ زیرا او در این دنیا به فرمان خداوند است.