قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰ - در تهنیت ورود مسعود امیرکبیر حسین خان در ملک فارس گوید
ای اهل فارس ، مژده که از فضل کردگار
آمد به ملک فارس امیر بزرگوار
در موکبش سواره گروه از پس گروه
در لشکرش پیاده قطار از پی قطار
در پشت صد کتیت با تیغ زرفشان
از پیش صد جنیبت با زین زرنگار
از یکطرف سواران با تیغ تابناک
وز یکطرف وشاقان با زلف تابدار
بالاگرفته بانگ روارو ز هرکران
بر چرخ رفته صیت شواشو ز هرکنار
او را پذیره آمد تا اصفهان و ری
اعیان ملکپرور و اشراف نامدار
پیر و جوان تقی و شقی رند و پارسا
خرد و کلان سپید و سیه مست و هوشیار
بر مژدهٔ رهش همه را گوش استماع
برگرد موکبش همه راچشم انتظار
از یکطرف سواران چون یککنام شیر
با رمح مار پیکر و با تیغ آبدار
وز یک طرف وشاقان چون یک بهشت حور
با زلف چون بنفشه و با چهر چون نگار
یک انجمن پری همه با رخش بادسیر
یک چرخ مشتری همه با خنگ راهوار
صد جعبه تیر بسته به مژگان فتنهجوی
صد قبضه تیغ هشته در ابروی فتنهبار
هریک ز روی تافته یککاشغر پری
هر یک ز موی بافته یک شهر زنگبار
هم رویشان چو کوکب سیاره نوربخش
هم مویشان چو عقرب جراره جانشکار
دلهای زندگان همه در خط و زلفشان
چون جسم مردگان شده مقهور مور و مار
لبشان به پیش طره چوضحاک ماردوش
قدشان به زیر چهره چو شمشاد باردار
بنهفته در قصب همه آیینهٔ حلب
بگرفته در رطب همه لولوی آبدار
تار کتان به جای میان بسته بر کمر
تل سمن به جای سرین هشته در ازار
پوشیده سیم ساده به خفتان به جای تن
پاشیده مشک ساده بهگیسو به جای تار
قدشان به جای سرو و بر آن سرو بوستان
خدشان به شکل باغ و بر آن باغ نوبهار
ای اهل فارس دولت فرخنده کرد روی
کاین دولت از خدای بماناد یادگار
ای عالمان ز فخر به کیوان علم زنید
کامد تنی که علم ازو یابد اشتهار
ای فاضلان ز وجد به گردون قدم زنید
کامدکسیکه فضل ازو جوید انتشار
ای عاملان عمل ننمایید جز به عدل
کامد کسی که ملک ازو گیرد اعتبار
هان ای هژبر زهره دلیران ملک فارس
آمد یلی که بر سر شیران کند مهار
هان ای بهشت چهره نکویان ملک جم
آمدکسیکه غازهکند بر رخ نگار
هان برزنید شانه به گیسوی پرشکن
هین درکشید سرمه به چشمان پرخمار
مجمر همی بسوزید از چهر آتشین
عنبر همی بسایید از خال مشکبار
از ابروان به فرق عدویش زنید تیغ
وز مژٌگان به سینهٔ خصمش خلید خار
ای خلق فارس فارس دولت ز ره رسید
در راه او ز شوق نمایید جان نثار
هست این همان امیر که آزادتان نمود
از بند صد هزار جفاجوی نابکار
هست این همان امیر که بخشد و برفشاند
تشریف بسته بسته زر و سیم بار بار
هست این همان امیر که از نعل توسنش
هر ماه نو بهگوشکشد چرخگوشوار
هست این همان امیر که در غوریان نمود
کاری که کرد در دز رویین سفندیار
هست این همان امیر که از سهم تیر او
اندر دهان مور خزد شیر مرغزار
هست این همان امیرکه هنگام امتحان
بر گرد آب زآتش سوزان کشد حصار
هست این همان امیرکه از آتشین سنان
بر باد داده آبروی خصم خاکسار
طوبی لک ای امیر امیران کامران
کز همت تو دولت و دینست کامگار
چشم عدو به سوزن پیکان یکی بدوز
پشت ستم به ناخن خنجر یکی بخار
مهری الا بهکلبهٔ بیچارگان بتاب
ابری هلا بهکشتهٔ آزادگان ببار
گوش ستم بپیچگان چشم بلا بکن
تخمکرم بیفشان نخل وفا بکار
مادح بخوان و سیم ببخش و ثنا بخر
لشکر بران و ملک بگیر و جهان بدار
پایی که جز به سوی تو پوید ز پی ببر
چشمی که جز به روی تو بیند ز بن بر آر
میرا منم که از شرف بندگی تو
بر خواجگان روی زمین دارم افتخار
چرخم گر اختیارکند از جهان رواست
زیرا که من ترا به جهان کردم اختیار
شد درجهان سخا و سخن بر من و تو ختم
تا ماند اینیک از من و آن از تو یادگار
از ابر تا که ژاله ببارد به مهرگان
از خاک تاکه لاله برآید به نوبهار
خندان چو لاله مادح بخت تو قاهقاه
گریان چو ژاله دشمن جاه تو زارزار
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۹ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه: امروز از دوکعبه جهان دارد افتخارقصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۱ - در مدح فریدون میرزا گوید: ای ترک می فروش ای ماه میگسار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای اهل فارس ، مژده که از فضل کردگار
آمد به ملک فارس امیر بزرگوار
هوش مصنوعی: ای مردم فارس، خوش خبر باشید که از عطای خداوند بزرگ، امیر بزرگواری به سرزمین شما آمد.
در موکبش سواره گروه از پس گروه
در لشکرش پیاده قطار از پی قطار
هوش مصنوعی: در جمع او، افرادی سوار بر اسب در حال حرکت هستند و در میان لشکرش، افرادی که پیادهاند به صفهای طولانی ادامه میدهند.
در پشت صد کتیت با تیغ زرفشان
از پیش صد جنیبت با زین زرنگار
هوش مصنوعی: در پس صد قاعده و قضاوت تو، با تیغی از طلا و زیبایی، از جلو صد ویژگی و خصوصیت تو را با زین براق و رنگارنگ نشان میدهد.
از یکطرف سواران با تیغ تابناک
وز یکطرف وشاقان با زلف تابدار
هوش مصنوعی: در یک سو، سوارانی با شمشیرهای درخشان قرار دارند و در سوی دیگر، دختران زیبایی با موهای پرپیچ و تاب وجود دارند.
بالاگرفته بانگ روارو ز هرکران
بر چرخ رفته صیت شواشو ز هرکنار
هوش مصنوعی: موسیقی و صدای دلنشینی از هر سو در حال پخش است و شهرت و آوازهای که در آسمان پخش شده، از هر طرف به گوش میرسد.
او را پذیره آمد تا اصفهان و ری
اعیان ملکپرور و اشراف نامدار
هوش مصنوعی: او را به استقبال پذیرفتند و در شهرهای اصفهان و ری، که از مناطق مهم و پرجمعیت هستند و اشراف و شخصیتهای معروف در آنجا زندگی میکنند.
پیر و جوان تقی و شقی رند و پارسا
خرد و کلان سپید و سیه مست و هوشیار
هوش مصنوعی: در زندگی، همه افراد با هر سن و سال، وضعیت اجتماعی، شرایط مالی و روحی، وجود دارند. از خوشحال و سرخوش گرفته تا غمگین و بیخیال، همه به نوعی درگیر این دنیا هستند. بعضی فردی عارف و پارسا هستند و برخی دیگر رند و بیخیال. همگان، چه در حالت مستی و خوشی و چه در حالت هشیاری و تفکر، سهمی دارند.
بر مژدهٔ رهش همه را گوش استماع
برگرد موکبش همه راچشم انتظار
هوش مصنوعی: همه در انتظار خبر خوب او هستند و گوش به زنگند، و همه چشم به راه او به سمت محل عبورش دوختهاند.
از یکطرف سواران چون یککنام شیر
با رمح مار پیکر و با تیغ آبدار
هوش مصنوعی: سوارانی در یک سو مانند شیران وحشی هستند، با نیزههایی به مانند مار و شمشیرهایی تیز و برنده.
وز یک طرف وشاقان چون یک بهشت حور
با زلف چون بنفشه و با چهر چون نگار
هوش مصنوعی: از یک سو، یاران بهشتی مانند با موهایی همچون بنفشه و چهرهای زیبا و دلنواز حضور دارند.
یک انجمن پری همه با رخش بادسیر
یک چرخ مشتری همه با خنگ راهوار
هوش مصنوعی: یک گروه از پریان همه با چهرهای زیبا و دلربا مانند باد، دور هم جمع شدهاند. آنها همچون چرخ سیاره مشتری، با ظاهری خوشتیپ و آرام به نظر میرسند.
صد جعبه تیر بسته به مژگان فتنهجوی
صد قبضه تیغ هشته در ابروی فتنهبار
هوش مصنوعی: چشمان جذاب و فریبندهای که هر کدام چون تیرهایی در جعبهای انباشته هستند، و ابروهایش همچون شمشیری تیز و برنده به نظر میرسند که میتواند هر کسی را تحت تاثیر قرار دهد.
هریک ز روی تافته یککاشغر پری
هر یک ز موی بافته یک شهر زنگبار
هوش مصنوعی: هر کدام از آنها مانند یک پری زیبا از رویی درخشان و هر یک از موهایشان همچون بافتی هنرمندانه، نمایانگر شهری در زنگبار هستند.
هم رویشان چو کوکب سیاره نوربخش
هم مویشان چو عقرب جراره جانشکار
هوش مصنوعی: چهره آنها چون ستارهای درخشان و موهایشان مانند دمی از عقرب است که جان انسان را شکار میکند.
دلهای زندگان همه در خط و زلفشان
چون جسم مردگان شده مقهور مور و مار
هوش مصنوعی: دلهای کسانی که زندهاند، مانند موی و زلف زیبای آنها، به نوعی به تسخیر مور و مار درآمده و به حالت مردگان درآمده است.
لبشان به پیش طره چوضحاک ماردوش
قدشان به زیر چهره چو شمشاد باردار
هوش مصنوعی: لبهای آن دختر به سمت موی بافتهاش مانند درختی که باران را در آغوش گرفته، خم شده است و قدش زیر چهرهاش به زیبایی مانند درخت شمشاد که میوه دارد، قرار گرفته است.
بنهفته در قصب همه آیینهٔ حلب
بگرفته در رطب همه لولوی آبدار
هوش مصنوعی: در میان نیها، همه آنچه که در آینه حلب نهفته است، در رطب (خرما) به سیاهکاری و زیبایی خود را نشان میدهد.
تار کتان به جای میان بسته بر کمر
تل سمن به جای سرین هشته در ازار
هوش مصنوعی: در کمر خود پارچه کتان بسته و در بالای خود، به جای کمر، تکهای از درخت سمن را قرار داده است.
پوشیده سیم ساده به خفتان به جای تن
پاشیده مشک ساده بهگیسو به جای تار
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت ظاهری اشاره میکند. او بیان میکند که در عوض لباسی از جنس نقره، فردی لباس سادهای به تن دارد و به جای اینکه موها را با زینتی از مشک بیاراید، تنها به سادگی آنها اکتفا کرده است. این تصویرسازی بیانگر نوعی تواضع و سادگی در زندگی است که به زیبایی و جذابیت درونی بیشتر توجه شده است.
قدشان به جای سرو و بر آن سرو بوستان
خدشان به شکل باغ و بر آن باغ نوبهار
هوش مصنوعی: ارتفاع و زیبایی آنها مانند سروهایی است که در باغ میرویند و ظاهری دلپذیر در آن باغ در فصل بهار دارند.
ای اهل فارس دولت فرخنده کرد روی
کاین دولت از خدای بماناد یادگار
هوش مصنوعی: ای مردم فارس، شادکامی شما به گونهای است که بدانید این خوشبختی از طرف خداوند است و یادگاری از او برای شما باقی مانده است.
ای عالمان ز فخر به کیوان علم زنید
کامد تنی که علم ازو یابد اشتهار
هوش مصنوعی: ای دانشمندان، به کیوانی که در آن فخر میفروشید، توجه کنید. اکنون جسمی به این دنیا آمده است که علم از او شهرت میگیرد.
ای فاضلان ز وجد به گردون قدم زنید
کامدکسیکه فضل ازو جوید انتشار
هوش مصنوعی: ای دانشمندان، با شور و شوق به آسمان قدم بگذارید؛ چرا که فردی میآید که از فضل و علم او بهرهمند خواهد شد و دانش درخشان میشود.
ای عاملان عمل ننمایید جز به عدل
کامد کسی که ملک ازو گیرد اعتبار
هوش مصنوعی: ای کسانی که به انجام کار مشغولید، جز به عدالت عمل نکنید، زیرا کسی که به او اعتبار میدهد، ارادهای نیکو دارد.
هان ای هژبر زهره دلیران ملک فارس
آمد یلی که بر سر شیران کند مهار
هوش مصنوعی: ای سرور و پهلوان دلیران سرزمین فارس، مردی آمده است که بر شیران فرمانروایی میکند و آنها را مهار میزند.
هان ای بهشت چهره نکویان ملک جم
آمدکسیکه غازهکند بر رخ نگار
هوش مصنوعی: ای بهشت، چهره زیبای ملک جم، کسی که زیباییات را نظاره میکند بر صورت معشوقهاش.
هان برزنید شانه به گیسوی پرشکن
هین درکشید سرمه به چشمان پرخمار
هوش مصنوعی: ای دوستان، با شوق و ذوق، موهای پرنکته و دلبرانه او را به دوش بزنید و با محبت، سرمهای زیبا به چشمان خوابآلود او بزنید.
مجمر همی بسوزید از چهر آتشین
عنبر همی بسایید از خال مشکبار
هوش مصنوعی: آتش بسوزد و گرما ایجاد کند، در حالی که بوی خوشعنبر از چهرهاش به مشام میرسد و خال سیاه دلربای او جذابیت بیشتری دارد.
از ابروان به فرق عدویش زنید تیغ
وز مژٌگان به سینهٔ خصمش خلید خار
هوش مصنوعی: از ابروان زیبا و خوشحالت و مژگان دلنشین او که شبیه تیغ و خار است، میتوان فهمید که چقدر به دشمنش آسیب میزند و زخم میزند.
ای خلق فارس فارس دولت ز ره رسید
در راه او ز شوق نمایید جان نثار
هوش مصنوعی: ای مردم فارس، ای فارس، دولتی از راه میرسد؛ در مسیر او، با شوق و اشتیاق جان خود را فدای او کنید.
هست این همان امیر که آزادتان نمود
از بند صد هزار جفاجوی نابکار
هوش مصنوعی: این شخص همان سروری است که شما را از چنگال دشمنان و بدخوهای بسیار آزاد کرده است.
هست این همان امیر که بخشد و برفشاند
تشریف بسته بسته زر و سیم بار بار
هوش مصنوعی: این فرد همان کسی است که با بخششهایش و ارادتش، افراد را گرامی میدارد و به آنها افتخار میدهد، در حالی که بارها و بارها به آنان نعمتهای طلا و نقره میدهد.
هست این همان امیر که از نعل توسنش
هر ماه نو بهگوشکشد چرخگوشوار
هوش مصنوعی: این شخص همان فرمانروایی است که هر ماه صدای جدیدی از نعل اسبش به گوش میرسد و این صداها مانند گوشوارهای به گوش زمین میآید.
هست این همان امیر که در غوریان نمود
کاری که کرد در دز رویین سفندیار
هوش مصنوعی: این شخص همان امیری است که در غوریان کارهایی انجام داد که در داستانها و روایتها درباره دز سفندیار ذکر شده است.
هست این همان امیر که از سهم تیر او
اندر دهان مور خزد شیر مرغزار
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن قدرت و تسلط انسانی به نام امیر است که تاثیری بزرگ بر اطراف خود دارد. او همان کسی است که حتی در میان کوچکی و ضعف مورچه، قدرتش را نشان میدهد. به نوعی، این بیانگر این است که وجود یک فرد مقتدر میتواند بر همه چیز، حتی بر کوچکترین موجودات، تاثیر بگذارد.
هست این همان امیرکه هنگام امتحان
بر گرد آب زآتش سوزان کشد حصار
هوش مصنوعی: این شخص همان امیری است که در زمان آزمایش، وقتی در کنار آب و در برابر آتش سوزان قرار میگیرد، دیواری استوار از خود میسازد.
هست این همان امیرکه از آتشین سنان
بر باد داده آبروی خصم خاکسار
هوش مصنوعی: این شخص همان امیری است که با تیرهای آتشین خود، آبروی دشمن را به باد داده و او را خوار کرده است.
طوبی لک ای امیر امیران کامران
کز همت تو دولت و دینست کامگار
هوش مصنوعی: ای امیر امیران، خوشا به حال تو که به خاطر تلاش و همت تو، هم دولت و هم دین در سعادت و کامیابی قرار دارند.
چشم عدو به سوزن پیکان یکی بدوز
پشت ستم به ناخن خنجر یکی بخار
هوش مصنوعی: چشم دشمن را به سوزن پیکان بدوز و پشت ستم را با ناخن خنجر به هم متصل کن.
مهری الا بهکلبهٔ بیچارگان بتاب
ابری هلا بهکشتهٔ آزادگان ببار
هوش مصنوعی: ای ماه، تنها بر کلبهٔ مستضعفان بتاب و ای ابر، بر شهدای آزادگان ببار.
گوش ستم بپیچگان چشم بلا بکن
تخمکرم بیفشان نخل وفا بکار
هوش مصنوعی: گوشهای خود را به صداهای ناگوار نده، در برابر مشکلات نترس و با تلاش و صبر، پایههای وفاداری را محکم کن.
مادح بخوان و سیم ببخش و ثنا بخر
لشکر بران و ملک بگیر و جهان بدار
هوش مصنوعی: شاعر میگوید که با ستایش و تعریف از دیگران خود را متمایز کن، هدیهای ارزشمند بده و به دنبال جلب توجه و محبوبیت باش. با این کارها قدرت و سلطنت را به دست آور و زندگیات را در دست خود نگهدار.
پایی که جز به سوی تو پوید ز پی ببر
چشمی که جز به روی تو بیند ز بن بر آر
هوش مصنوعی: اگر پایی به جز راه تو حرکت کند، آن را دور کن و چشمی که جز تو را نمیبیند، از ریشه ببند.
میرا منم که از شرف بندگی تو
بر خواجگان روی زمین دارم افتخار
هوش مصنوعی: من موجودی هستم که از مقام بندگی تو به خود میبالم و این افتخار را بر بزرگان زمین دارم.
چرخم گر اختیارکند از جهان رواست
زیرا که من ترا به جهان کردم اختیار
هوش مصنوعی: اگر چرخ فلک بر حسب اختیار من بچرخد، این به خاطر آن است که من تو را در این دنیا انتخاب کردم.
شد درجهان سخا و سخن بر من و تو ختم
تا ماند اینیک از من و آن از تو یادگار
هوش مصنوعی: در جهان، سخاوت و گفتوگو به نهایت خود رسید و آنچه از من و تو باقی ماند، یادگاری است که از ما به جا مانده است.
از ابر تا که ژاله ببارد به مهرگان
از خاک تاکه لاله برآید به نوبهار
هوش مصنوعی: از زمان بارش باران که باعث میشود شبنم روی زمین بنشیند تا زمانی که در جشن مهرگان محصولات زمین به بار نشسته و زنده میشوند، از خاک، گلهای زیبا و رنگارنگ مانند لاله به دنیا میآیند و بهاری تازه آغاز میشود.
خندان چو لاله مادح بخت تو قاهقاه
گریان چو ژاله دشمن جاه تو زارزار
هوش مصنوعی: گل لاله با شکوه و شادی به ستایش خوشبختی تو میپردازد، در حالی که دشمنان تو مانند قطرات باران با غم و اندوه اشک میریزند.