گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۷ - وله ایضاً رحمه‌لله

صبح چون مهر سرزد از خاور
مهربان ماه من رسید از در
جعد چین چین فتاده تا به میان
زلف خم خم رسیده تا به‌ کمر
هان مگو زلف یک چمن سنبل
هان مگو چشم یک دمن عبهر
آمد از در چه دید دید مرا
زار و بیمار خفته در بستر
پوستینی چو قُنفُذ اندر پشت
شب‌کلاهی چو هدهد اندر سر
بینی و چانه رفته پست و بلند
سبلت و ریش‌گشته زیر و زبر
همچو بوزینه پوز و لب باریک
همچو چلپاسه دست و پا منکر
ناخنم همچو ناخن‌گربه
چانه‌ام همچو چانهٔ عنتر
موی ریشم ز رشک‌ گشته سفید
چون پلاس سیه ز خاکستر
پیکرم از عروق برجسته
دفتر درد و رنج را مسطر
گفت چونی چگونه‌یی چه شدی
من بخوابستم ای شگفت مگر
تو نه آنی‌ که چون سرین منت
بدنی بود بلکه فربه‌تر
چه شدی چون لبان من باریک
چه شدی چون میان من لاغر
چشم بیمار من مگرگفتت
که به بیماری اندر آری سر
یا دهان منت چو خود خواهد
که نماند ز هستی تو اثر
گفتم این جمله هست لیک مرا
چشم بد دور علتیست دگر
هشت نه روز مانده از رمضان
شوق می در سرم نموده حشر
نذرکردم چو روز عید رسد
داد خود خواهم از می احمر
عوض سجه می بگردانم
به سر انگشت هر زمان ساغر
شب اول هلال نادیده
کنم اندر هلال جام نظر
یارکی داشتم قلندروار
دور از جان تو ز بنده بتر
عاشق می چنان ‌که تشنه به آب
تا به آخر برین قیاس شمر
شب عیدم به خانه برد و بداد
میکی نوش جان و نور بصر
میکی‌کاندرو همی دیدم
حالت کاینات سرتاسر
صبح عید از گلاب شستم روی
خلعت شاه‌کردم اندر بر
رفتم و بار یافتم بر شاه
عزتم‌کرد و جاه داد و خطر
چون برون آمدم ز درگه او
از خود آن پایه نامدم باور
سرم از ناز پر ز عجب و غرور
تنم از فخر پر زکبر و بطر
خود به‌خود گفتم ای حکیم زمان
این تویی یا سلالهٔ سنجر
نرمکی عقل ‌گوش من مالید
کاین همه پایه یافتی ز هنر
رفتم القصه تا به خانهٔ خویش
نرمگک حلقه‌کوفتم بر در
خادم آمد که کیستی گفتم
صهر خاقان نبیرهٔ قیصر
خادمک در گشود و با خود گفت
خواجه امروز سرخوشست مگر
چون مرا دید بادها به بروت
گشته هر موی راست چون نشتر
گفت ای خواجه بوالعلی چونی
که نگنجی ز کبر در کشور
چشم مخمور کرده سر پر باد
گفتم ای خادمک مپرس خبر
خیز و در ده صلای عام به می
تا درآیند مومن و کافر
تا من این هفته را به یاد ملک
بگذرانم به عیش سرتاسر
به یکی چشم زد مهیاکرد
ساز و برگ نشاط را یکسر
می و مینا و شاهد و ساقی
نی و طنبور و بربط و مزهر
بره وکبک و تیهو و دراج
تره و نقل و شاهد و شکر
یک طرف ساقیان مشکین موی
یک طرف مطربان رامشگر
یک طرف شاعران شیرین‌گوی
یک طرف شاهدان سیمین‌بر
چارده سالگان نو بالغ
نغز و رنگین چو میوهٔ نوبر
برتن از چین زلفشان جوشن
بر سر از موی جعدشان مغفر
نه فزون ساده نه فزون قلاش
هم وفاجوی و هم جفاگستر
مهرشان همچو قهر زودگسل
صلحشان همچو جنگ زودگذر
این به‌ کف جام دادیم ‌که بگیر
وان ز لب نقل دادیم‌که بخور
گه ز رخسار آن یکم بالین
گه زگیسوی آن یکم بستر
قرب یک هفته‌گفتی از خلار
سیلی آمد ز بادهٔ احمر
بی‌خود آن یک فتاده در دهلیز
بیهش این یک غنوده در بستر
آن یکی‌ گفت چشم انجم‌ کور
وین یکی ‌گفت ‌گوش ‌گردون ‌کر
بنده آنجا نشسته با خواجه
عاشق اینجا غنوده با دلبر
دادی آن ساغرم‌که ها بستان
زدی این بوسه‌ام‌ که ها بشمر
آن یکی ساق آن نهاده به دوش
وان دگر شخص این‌کشیده ببر
بالش از جام‌کرده باده‌گسار
تکیه بر چنگ‌کرده خنیاگر
جفت جفت از دور رو بتان خفته
چون دو کودک به بطن یک مادر
متراکم سرین به روی سرین
متهاجم سپر به روی سپر
کهنه رندان مست امرد خوار
درکمین بتان به هر معبر
چون‌ سگ صید رفته از پی بو
وانگه از بو به صید برده اثر
قصه‌ کوتاه قرب یک هفته
داد خود دادم از می احمر
شدم آخر چنان شراب زده
که نمودم ز بوی باده حذر
وز تب و لرز پیکرم‌گفتی
شده مقهور آتش و صرصر
واینک از بیم خواجه عزرائیل
ازگریبان برون نیارم سر
گفت ازین خستگیت نرهاند
جز ثنای خدیوگیهان‌فر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح چون مهر سرزد از خاور
مهربان ماه من رسید از در
هوش مصنوعی: صبح که خورشید از سمت خاور تابیدن آغاز کرد، عشق من مانند ماه مهربان به خانه‌ام آمد.
جعد چین چین فتاده تا به میان
زلف خم خم رسیده تا به‌ کمر
هوش مصنوعی: موهای چین‌خورده و پرپیچ و تابش تا وسط زلفش افتاده و به کمرش رسیده است.
هان مگو زلف یک چمن سنبل
هان مگو چشم یک دمن عبهر
هوش مصنوعی: هجای زلف یک گلی مانند سنبل را نگو، و به چشمان یک گل دمنوش هم اشاره نکن.
آمد از در چه دید دید مرا
زار و بیمار خفته در بستر
هوش مصنوعی: از در که آمد، دید مرا در حالی که بسیار نزار و بیمار هستم و در بستر دراز کشیده‌ام.
پوستینی چو قُنفُذ اندر پشت
شب‌کلاهی چو هدهد اندر سر
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری اشاره شده است که شخصی در زیر پوستینی مانند پُنفُذ (نوعی جاندار با خارهای تیز) قرار دارد و بر روی سرش نیز کلاهکی شبیه به هدهد (پرنده‌ای معروف) وجود دارد. این توصیف به نوعی نشان دهندهٔ تضاد بین محافظت و زیبایی یا تزیین است. پوستین ممکن است نماد ایمنی و پنهان‌کاری باشد، در حالی که کلاه به نوعی زیبایی یا جاذبه اشاره دارد.
بینی و چانه رفته پست و بلند
سبلت و ریش‌گشته زیر و زبر
هوش مصنوعی: بینی و چانه پایین و بلند شده و سبیل و ریش به شکل نامنظم و در هم فرورفته‌اند.
همچو بوزینه پوز و لب باریک
همچو چلپاسه دست و پا منکر
هوش مصنوعی: شما مانند میمون، دهان و لب‌های باریکی دارید و همچنین مانند حیوانی که آبخورش عریض است، دست و پاهایی دارید که نشان از انکار و نادیده‌گرفتن دارند.
ناخنم همچو ناخن‌گربه
چانه‌ام همچو چانهٔ عنتر
هوش مصنوعی: ناخن من به اندازه ناخن گربه تیز است و چانه‌ام شبیه چانه یک شتر است.
موی ریشم ز رشک‌ گشته سفید
چون پلاس سیه ز خاکستر
هوش مصنوعی: موهای ریش من به خاطر حسد، سفید شده و مانند پارچه‌ای سیاه، از خاکستر به نظر می‌رسد.
پیکرم از عروق برجسته
دفتر درد و رنج را مسطر
هوش مصنوعی: بدن من پر از رگ‌های نمایان است که کتابی از درد و رنج‌ها را نوشته‌اند.
گفت چونی چگونه‌یی چه شدی
من بخوابستم ای شگفت مگر
هوش مصنوعی: با کمال تعجب پرسید چگونه‌ای و چه بر سرت آمده است که من در خواب هستم.
تو نه آنی‌ که چون سرین منت
بدنی بود بلکه فربه‌تر
هوش مصنوعی: تو نه آنقدر ضعیفی که فقط به خاطر داشتن بدنی چاق توجه دیگران را به خود جلب کنی، بلکه حتی از این هم فراتر هستی.
چه شدی چون لبان من باریک
چه شدی چون میان من لاغر
هوش مصنوعی: چرا این قدر به هم نزدیک شده‌ای و لاغر گشته‌ای؟
چشم بیمار من مگرگفتت
که به بیماری اندر آری سر
هوش مصنوعی: چشم بیمار من انگار به تو اشاره می‌کند که مرا به حالِ بیماری مبتلا کنی.
یا دهان منت چو خود خواهد
که نماند ز هستی تو اثر
هوش مصنوعی: اگر دهان منت (خشم) خود را بر تو بگشاید، دیگر هیچ نشانی از وجود تو باقی نخواهد ماند.
گفتم این جمله هست لیک مرا
چشم بد دور علتیست دگر
هوش مصنوعی: گفتم این موضوع وجود دارد، اما چشم بد بر من دور باشد، چون دلیلی دیگر در کار است.
هشت نه روز مانده از رمضان
شوق می در سرم نموده حشر
هوش مصنوعی: هشت یا نه روز به پایان ماه رمضان مانده و اشتیاق بر سرم حاکم شده است.
نذرکردم چو روز عید رسد
داد خود خواهم از می احمر
هوش مصنوعی: من نذر کرده‌ام که در روز عید، داد خود را از شراب قرمز خواهم گرفت.
عوض سجه می بگردانم
به سر انگشت هر زمان ساغر
هوش مصنوعی: هر زمان که بخواهم، با سر انگشت خود، محتوای ساغر را به عوض می‌آورم.
شب اول هلال نادیده
کنم اندر هلال جام نظر
هوش مصنوعی: در شب اول ماه، به زیبایی و جاذبه نگاهی می‌اندازم که مانند هلال نیم‌رخش است.
یارکی داشتم قلندروار
دور از جان تو ز بنده بتر
هوش مصنوعی: من دوست و رفیقی داشتم که مانند یک قلندر، بی‌دغدغه و دور از تو، از من بهتر بود.
عاشق می چنان ‌که تشنه به آب
تا به آخر برین قیاس شمر
هوش مصنوعی: عاشق باید به اندازه‌ی تشنه‌ای که به آب نیاز دارد، علاقه و اشتیاقش را حفظ کند و این اشتیاق را تا پایان عمر ادامه دهد.
شب عیدم به خانه برد و بداد
میکی نوش جان و نور بصر
هوش مصنوعی: در شب عید، من را به خانه برد و قبل از اینکه نوشیدنی‌ای را به من بدهد، به من خوشامد گفت و من را روشنایی چشمش دانست.
میکی‌کاندرو همی دیدم
حالت کاینات سرتاسر
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که مناظر و شرایط جهان را به طور کامل درک کرده‌ام و احساسات و جزئیات آن را مشاهده می‌کنم.
صبح عید از گلاب شستم روی
خلعت شاه‌کردم اندر بر
هوش مصنوعی: صبح روز عید، با گلاب صورت خود را شستم و لباس زیبا و مخصوصی به تن کردم.
رفتم و بار یافتم بر شاه
عزتم‌کرد و جاه داد و خطر
هوش مصنوعی: رفتم و به مقام و منزلت بالایی رسیدم که پادشاهی بزرگ به من ارج نهاد و مقام و قدرت بخشید و بر من توجه کرد.
چون برون آمدم ز درگه او
از خود آن پایه نامدم باور
هوش مصنوعی: زمانی که از درگاه او خارج شدم، به خاطر خودم به آن مرتبه نرسیدم.
سرم از ناز پر ز عجب و غرور
تنم از فخر پر زکبر و بطر
هوش مصنوعی: سرم پر از ناز و تعجب و خودخواهی است و بدنم از افتخار و تکبر و فخرفروشی پر شده است.
خود به‌خود گفتم ای حکیم زمان
این تویی یا سلالهٔ سنجر
هوش مصنوعی: به‌طور ناگهانی به خودم گفتم، ای دانشمند دوره، آیا تو خودی یا فرزند سنجر هستی؟
نرمکی عقل ‌گوش من مالید
کاین همه پایه یافتی ز هنر
هوش مصنوعی: عقل من به آرامی به من گفت که تو به خاطر هنر و هنرآموزی به این جایگاه رسیده‌ای.
رفتم القصه تا به خانهٔ خویش
نرمگک حلقه‌کوفتم بر در
هوش مصنوعی: در نهایت به خانه‌ام رسیدم و به آرامی بر در آن کوبیدم.
خادم آمد که کیستی گفتم
صهر خاقان نبیرهٔ قیصر
هوش مصنوعی: خادم پرسید که تو کیستی؟ من پاسخ دادم که من همسر برادر خاقان و نوهٔ قیصر هستم.
خادمک در گشود و با خود گفت
خواجه امروز سرخوشست مگر
هوش مصنوعی: خادمک در را باز کرد و با خود گفت: "به نظر می‌رسد امروزه آقا خوشحال است."
چون مرا دید بادها به بروت
گشته هر موی راست چون نشتر
هوش مصنوعی: زمانی که مرا دید، وزش بادها به خاطر زیبایی‌ام، هر مویم را مانند نشتر راست و شفاف کرد.
گفت ای خواجه بوالعلی چونی
که نگنجی ز کبر در کشور
هوش مصنوعی: خواجه بوالعلی، حال تو چطور است که در کشور خود نمی‌توانی جا بگیری و با خودخواهی‌ات کنار بیایی؟
چشم مخمور کرده سر پر باد
گفتم ای خادمک مپرس خبر
هوش مصنوعی: چشمان پر از شراب و مستی، سرم را پر از خیال و امید کرده است. به خادمی که کنارم است گفتم: بی‌خبر بمان و سوال نکن.
خیز و در ده صلای عام به می
تا درآیند مومن و کافر
هوش مصنوعی: برخیز و در دل شهر بانگ خوشی سر بده تا مومنان و کافران گرد هم آیند.
تا من این هفته را به یاد ملک
بگذرانم به عیش سرتاسر
هوش مصنوعی: من می‌خواهم این هفته را به یاد ملک بگذرانم و تمامش را با لذت و خوشی سپری کنم.
به یکی چشم زد مهیاکرد
ساز و برگ نشاط را یکسر
هوش مصنوعی: یک نفر به کسی نگاه کرد و همه چیز را برای ایجاد شادی و سرزندگی آماده کرد.
می و مینا و شاهد و ساقی
نی و طنبور و بربط و مزهر
هوش مصنوعی: شراب و لیوان زیبا، معشوق و نی‌نواز، همچنین طنبور، بربط و سازها.
بره وکبک و تیهو و دراج
تره و نقل و شاهد و شکر
هوش مصنوعی: حیواناتی همچون بره، کبک، تیهو و دراج به همراه مواد غذایی مثل تره، نقل، شاهد و شکر به تصویر کشیده می‌شوند. این مجموعه نشان‌دهنده تنوع زیبای طبیعت و نعمت‌های آن است.
یک طرف ساقیان مشکین موی
یک طرف مطربان رامشگر
هوش مصنوعی: در یک سمت، نوشندگان با موهای سیاه و زیبا قرار دارند و در سمت دیگر، نوازندگان خوش‌نوا و سرگرم‌کننده هستند.
یک طرف شاعران شیرین‌گوی
یک طرف شاهدان سیمین‌بر
هوش مصنوعی: در یک سوی ما شاعران خوش‌زبان و ماهر وجود دارند و در سوی دیگر کسانی هستند که به زیبایی و جذابیت خود می‌بالند.
چارده سالگان نو بالغ
نغز و رنگین چو میوهٔ نوبر
هوش مصنوعی: جوانان چهارده ساله به مانند میوه‌های تازه و زیبا، به بلوغ رسیده‌اند.
برتن از چین زلفشان جوشن
بر سر از موی جعدشان مغفر
هوش مصنوعی: بر تن آن معشوق، زلف‌های تابدارش مانند زره‌ای است که او را محافظت می‌کند و بر سرش همچون کلاهی از موی فر خورده است.
نه فزون ساده نه فزون قلاش
هم وفاجوی و هم جفاگستر
هوش مصنوعی: نه خیلی ساده‌دل است و نه خیلی مکار، هم به دنبال خوبی‌هاست و هم باعث دردسر و آسیب می‌شود.
مهرشان همچو قهر زودگسل
صلحشان همچو جنگ زودگذر
هوش مصنوعی: عشق و محبت آنها به سرعت از بین می‌رود و آشتی و صلح آنها نیز به اندازه یک جنگ کوتاه و زودگذراست.
این به‌ کف جام دادیم ‌که بگیر
وان ز لب نقل دادیم‌که بخور
هوش مصنوعی: ما این جام را به تو دادیم تا بگیری و از لب این نقل هم به تو دادیم تا بخوری.
گه ز رخسار آن یکم بالین
گه زگیسوی آن یکم بستر
هوش مصنوعی: گاه بر بستر من، چهره آن یک نفر نمایان می‌شود و گاه بر بالینم، موهای آن یک نفر را می‌بینم.
قرب یک هفته‌گفتی از خلار
سیلی آمد ز بادهٔ احمر
هوش مصنوعی: در یک هفته، از جانب خلار سیلی به راه افتاد که ناشی از شراب قرمزی بود.
بی‌خود آن یک فتاده در دهلیز
بیهش این یک غنوده در بستر
هوش مصنوعی: یک نفر به طور بی‌اختیار و بی‌خبر در یک راهرو افتاده، و فرد دیگری در آرامش و خواب در بستر خود است.
آن یکی‌ گفت چشم انجم‌ کور
وین یکی ‌گفت ‌گوش ‌گردون ‌کر
هوش مصنوعی: یکی گفت که ستاره‌ها دیده نمی‌شوند و دیگری پاسخ داد که آسمان هم صدای انسان را نمی‌شنود.
بنده آنجا نشسته با خواجه
عاشق اینجا غنوده با دلبر
هوش مصنوعی: من در آنجا نشسته‌ام، در حالی که معشوق من در اینجا آرام خوابیده است.
دادی آن ساغرم‌که ها بستان
زدی این بوسه‌ام‌ که ها بشمر
هوش مصنوعی: تو به من آن ساغر را دادی که از آن باده نوشیدم، و این بوسه‌ام را بشمار که چقدر ارزشمند است.
آن یکی ساق آن نهاده به دوش
وان دگر شخص این‌کشیده ببر
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها بار را بر دوش گذاشته و دیگری همان شخص را به سمت خود می‌کشد.
بالش از جام‌کرده باده‌گسار
تکیه بر چنگ‌کرده خنیاگر
هوش مصنوعی: سر بر بالش نوشی که از شراب پر شده، تکیه داده به ساز نوازنده‌ای که موسیقی‌اش را می‌نوازد.
جفت جفت از دور رو بتان خفته
چون دو کودک به بطن یک مادر
هوش مصنوعی: از دور، جفت‌جفت، نگاه معشوقان خوابیده را می‌بینم که مانند دو کودک در آغوش مادرشان آرام و بی‌خبر از دنیا هستند.
متراکم سرین به روی سرین
متهاجم سپر به روی سپر
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف صحنه‌ای است که دو نیروی نظامی به شدت به هم برخورد کرده‌اند. هر کدام از نیروها به بهترین شکل ممکن از خود دفاع می‌کنند، با تجهیزات و سپرهایی که برای محافظت از خود به کار می‌برند. این تصویر نشان‌دهندهٔ شدت و خشونت جنگ و نبرد میان طرفین است.
کهنه رندان مست امرد خوار
درکمین بتان به هر معبر
هوش مصنوعی: پیران و رندان قدیمی و بی‌پروا که در پی جذابیت‌های عشق و زیبایی هستند، در هر گوشه و معبر در انتظار روی‌کردن معشوقه‌ها و زیبایی‌ها نشسته‌اند.
چون‌ سگ صید رفته از پی بو
وانگه از بو به صید برده اثر
هوش مصنوعی: مانند سگی که برای شکار به دنبال بویی می‌رود و در نهایت از آن بو به شکار می‌رسد.
قصه‌ کوتاه قرب یک هفته
داد خود دادم از می احمر
هوش مصنوعی: در یک هفته داستانی را تعریف کردم که در آن از شراب قرمز صحبت می‌شود.
شدم آخر چنان شراب زده
که نمودم ز بوی باده حذر
هوش مصنوعی: من به قدری از بوی شراب مست و غرق در احساسات شدم که نتوانستم دیگر از عطر آن دوری کنم.
وز تب و لرز پیکرم‌گفتی
شده مقهور آتش و صرصر
هوش مصنوعی: از شدت تب و لرز، پیکرم به گونه‌ای است که گویی در برابر آتش و باد سرد تسلیم شده‌ام.
واینک از بیم خواجه عزرائیل
ازگریبان برون نیارم سر
هوش مصنوعی: از ترس خواجه عزرائیل نمی‌توانم سرم را از گریبان بیرون بیاورم.
گفت ازین خستگیت نرهاند
جز ثنای خدیوگیهان‌فر
هوش مصنوعی: گفت هیچ چیزی جز ستایش خدا و پادشاه جهان نمی‌تواند تو را از این خستگی نجات دهد.