گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶ - در تهنیت ورود قایم‌مقام طاب ثراه به خراسان

شکر که آمد ز ری به خطهٔ خاور
موکب قایم مقام صدر فلک فر
طوس غمبن بود بی‌لقای همایونش
بر صفت مکه بی‌حضور پیمبر
آمد و شد خار وادیش همه سنبل
آمد و شد خاک ساحتش همه عنبر
بود فراقش به جان بلای مجسم
گشت وصالش به تن توان مصور
رفت چو آمد بهار لیک مبیناد
هیچ جهان بین چنین بهاران دیگر
آخر اردیبهشت مه که به جوزا
کرد عزیمت ز ثور خسرو خاور
صدر قضا قدر با شمایل چون بدر
راند ز خاور سوی عراق تکاور
طوس‌که می کوفت کوس عیش علی‌روس
گشت مکدر از آن قضای مقدر
اهل خراسان همه ز غصه هراسان
صعب هراسانشان ز شومی اختر
پبر و جوان مرد و زن غریب و مسافر
خرد و کلان خوب و بد فقیر و توانگر
در غمش از مویه همچو موی تناتن
بی‌رخش از ناله همچو نای سراسر
نام نه برجا ز صدر و مسند و ایوان
رسم نه باقی ز فرو خامه و دفتر
صالح از غصه رو نکرد به محراب
طالح از مویه لب نبرد به ساغر
روح به تنشان چنان سطبر که سندان
موی به ‌سرشان چنان درش که خنجر
لاله رخان را ز سقی نرگس شهلا
یاسمن دیدگان چو لالهٔ احمر
شام و سحر صدهزارگوش به پیغام
صبح و مسا صدهزار چشم به معبر
تا که بشارت دهد که میر موید
تاکه اشارت‌کندکه صدر مظفر
آمد و آمد توان تازه به قالب
آمد و آمد روان رفته به پیکر
آمدنش برد آنچه رفتنش آورد
زانده بی‌منتها و کلفت بی‌مر
خلق تو با باربار عود مطرا
نطق تو با تنگ تنگ قند مکرر
ملک تو تاریخ آفرینش گردون
دور تو فهرست روزنامهٔ اختر
روزی از آن با هزار سال مقابل
آنی ازین با هزار عمر برابر
کلک تو نظمی دهد به ملک‌که ناید
ده یکش از صدهزار بادیه لشکر
کلک تو لاغر وزان خلیل تو فربه
بخت تو فربه وزو عدوی تو لاغر
خون ز نهیبت بسان صخرهٔ صما
بفسرد اندر عروق خصم بداختر
جان ز هراست بسان شوشهٔ پولاد
سخت شود در وجود حاسد ابتر
خشتی ازکاخ تست بیضهٔ بیضا
کشتی از وجود تست ‌گنبد اخضر
نام تو در روز کین حراست تن را
به بود از صدهزار جوشن و مغفر
عون تو هنگام رزم دفع عدو را
به بود از صد هزار گرد دلاور
نیست عجب گر جنین ز هیبت قهرت
پیر برون آید از مشیمهٔ مادر
گر بنگارند نام عزم تو بر کوه
کوه زند طعنه از شتاب به صرصر
ور بدهند آیتی ز حزم تو بر باد
بادکند سخره از درنگ به اغبر
طبع روان تو زنده رود صفاهان
زنده از آن بوستان طبع سخنور
نیست دیاری ‌که سوی او نبرد بخت
نامهٔ فتح ترا به سان‌کبوتر
تربیت دین‌کند به دست تو خامه
بر صفت ذوالفقار در کف حیدر
تا به بهاران چو خط لاله عذاران
سبزه بر اطراف جویبار زند سر
خصم تو گریان چنانکه ابر در آذار
یار تو خندان چنانکه برق در آذر

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شکر که آمد ز ری به خطهٔ خاور
موکب قایم مقام صدر فلک فر
هوش مصنوعی: سعادتی است که شخصی از ری به سمت شرق آمده و جایگاه و مقام بزرگ و والایی را به دست آورده است.
طوس غمبن بود بی‌لقای همایونش
بر صفت مکه بی‌حضور پیمبر
هوش مصنوعی: طوس از دوری ملاقات سلطان غمناک بود، مانند مکه که بدون حضور پیامبر احساس تنهایی می‌کند.
آمد و شد خار وادیش همه سنبل
آمد و شد خاک ساحتش همه عنبر
هوش مصنوعی: چمنزار پر از زیبایی و خوشبویی است که در آن خار و گیاهان بی‌فایده، تنها به خاطر وجود گل‌های خوشبو و معطر مانند سنبل، ارزش پیدا می‌کنند. خاکی که در آن این گل‌ها روییده‌اند، به خاطر بوی خوشی مانند عنبر، دلنشین و جذاب شده است.
بود فراقش به جان بلای مجسم
گشت وصالش به تن توان مصور
هوش مصنوعی: فراق او به جانم تبدیل به عذابی محسوس شده است و وصال او در تنم به گونه‌ای در آمده که قابل تصور است.
رفت چو آمد بهار لیک مبیناد
هیچ جهان بین چنین بهاران دیگر
هوش مصنوعی: بهار آمد و رفت، اما هیچ‌کس نمی‌داند که در جهان، دیگر بهاری مانند این وجود نخواهد داشت.
آخر اردیبهشت مه که به جوزا
کرد عزیمت ز ثور خسرو خاور
هوش مصنوعی: در پایان اردیبهشت، زمانی که سیاره مه، حرکت خود را از برج ثور آغاز می‌کند و به برج جوزا می‌رسد، این یک علامت از تغییر فصل و آمدن روزهای روشن‌تر و خوش‌آیندتر است. این انتقال نشان‌دهنده شروع یک دوران تازه و رونق در زندگی است.
صدر قضا قدر با شمایل چون بدر
راند ز خاور سوی عراق تکاور
هوش مصنوعی: سرنوشت و قضا با چهره‌ای زیبا و درخشان مانند ماه، از سمت شرق به سوی عراق حرکت کرد.
طوس‌که می کوفت کوس عیش علی‌روس
گشت مکدر از آن قضای مقدر
هوش مصنوعی: طوس، که شادی و خوشی را به نمایش می‌گذاشت، از سرنوشت ناگواری که پیش آمد، غمگین و ناراحت شد.
اهل خراسان همه ز غصه هراسان
صعب هراسانشان ز شومی اختر
هوش مصنوعی: مردم خراسان به خاطر ناراحتی‌ها و مشکلات بسیار در هراس و نگرانی به سر می‌برند و این ترس و اضطراب ناشی از بدبیاری‌ها و شوم بودن وضعیت آن‌هاست.
پبر و جوان مرد و زن غریب و مسافر
خرد و کلان خوب و بد فقیر و توانگر
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف افرادی با ویژگی‌های مختلف می‌پردازد، شامل پیر و جوان، مرد و زن، غریب و مسافر، افرادی با عقل و خرد، و همچنین افرادی از هر سطح اقتصادی و اجتماعی، چه نیکوکار و چه بدذات. به طور کلی، به تنوع انسانی و شرایط مختلف اشاره دارد.
در غمش از مویه همچو موی تناتن
بی‌رخش از ناله همچو نای سراسر
هوش مصنوعی: در غم او، به اندازه‌ای می‌زنم که موهایم مانند تن تو بی‌افت و بی‌وزن می‌شود، و وقتی صدای ناله‌ام بلند می‌شود، مانند نای موسیقی به طور کامل پر می‌شود.
نام نه برجا ز صدر و مسند و ایوان
رسم نه باقی ز فرو خامه و دفتر
هوش مصنوعی: در این دنیا، نام و مقام آدمی به صورت موقتی و گذراست. هرچه در این دنیا به عنوان اعتبار و شهرت به دست آید، در نهایت، باقی نمی‌ماند و به دست زمان محو می‌شود. همچنین، هیچ اثری از نوشته‌ها و یادداشت‌ها در این دنیا پایدار نیست و همه چیز به مرور زمان فراموش می‌شود.
صالح از غصه رو نکرد به محراب
طالح از مویه لب نبرد به ساغر
هوش مصنوعی: صالح از اندوه و ناراحتی از عبادت خود غافل نشد و طالح نیز در حالی که به می‌گساری مشغول بود، از گریه و زاری دست برنداشت.
روح به تنشان چنان سطبر که سندان
موی به ‌سرشان چنان درش که خنجر
هوش مصنوعی: روح آن‌ها چنان در بدنشان است که محکم و استوار به نظر می‌رسد و موی سرشان نیز به قدری بلند و ضخیم است که شبیه به تیغه یک خنجر می‌باشد.
لاله رخان را ز سقی نرگس شهلا
یاسمن دیدگان چو لالهٔ احمر
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و دلربا مانند لاله قرمز، در حالی که در کنار گل‌های نرگس و یاسمن قرار دارند، جلوه‌ای خیره‌کننده و شگفت‌انگیز به وجود می‌آورند.
شام و سحر صدهزارگوش به پیغام
صبح و مسا صدهزار چشم به معبر
هوش مصنوعی: در هر صبح و شام، هزاران گوش وجود دارند که به پیام‌های صبحگاه و مغرب گوش می‌دهند، و هزاران چشم آماده‌اند تا به منظرها و مسیرها نگاه کنند.
تا که بشارت دهد که میر موید
تاکه اشارت‌کندکه صدر مظفر
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که یک خبر خوش به زودی به اطلاع می‌رسد که به شخصی مهم و مقتدر اشاره دارد که آینده‌ای روشن را نوید می‌دهد.
آمد و آمد توان تازه به قالب
آمد و آمد روان رفته به پیکر
هوش مصنوعی: او بارها آمده و رفته، به این جسم جدید جان تازه‌ای داده و روحی که از بدن رفته بود، بار دیگر به آن برگشته است.
آمدنش برد آنچه رفتنش آورد
زانده بی‌منتها و کلفت بی‌مر
هوش مصنوعی: وقتی او آمد، تمام آنچه که رفتنش به جا گذاشته بود را برد. او همچون دنیایی بی‌انتها و پر از لایه‌های عمیق است.
خلق تو با باربار عود مطرا
نطق تو با تنگ تنگ قند مکرر
هوش مصنوعی: زیبایی تو همچون عود خوشبوست و گفتارت به اندازه قند شیرین و دلپذیر و هر بار که آن را می‌شنوم، شگفت‌انگیز و تازه است.
ملک تو تاریخ آفرینش گردون
دور تو فهرست روزنامهٔ اختر
هوش مصنوعی: پادشاهی تو به اندازه‌ای بزرگ و مهم است که به مانند یک تاریخ‌نگار برای آفرینش جهان عمل می‌کند و همهٔ وقایع و روزها را در دفتر ستاره‌ها به ثبت می‌رساند.
روزی از آن با هزار سال مقابل
آنی ازین با هزار عمر برابر
هوش مصنوعی: روزی می‌تواند با هزار سال برابر باشد و آنی از این دنیا به اندازه هزار عمر ارزش داشته باشد.
کلک تو نظمی دهد به ملک‌که ناید
ده یکش از صدهزار بادیه لشکر
هوش مصنوعی: نقش و خط تو به کشور زیبایی و نظم می‌بخشد، به‌طوری که حتی اگر هزاران سپاه چادر بزنند، باز هم نمی‌توانند به یک دهکده نزدیک شوند.
کلک تو لاغر وزان خلیل تو فربه
بخت تو فربه وزو عدوی تو لاغر
هوش مصنوعی: قلم تو باریک و نحیف است، اما خط تو زیبا و پرمحتوا. بخت و اقبال تو پررخوت و خوشحالی است، و از دشمنی‌ات نشانه‌ای جز لاغری و نقصان نیست.
خون ز نهیبت بسان صخرهٔ صما
بفسرد اندر عروق خصم بداختر
هوش مصنوعی: خون تو به خاطر قدرت و هیبتت مثل سنگی محکم در رگ‌های دشمنان‌ت به جریان می‌افتد و آن‌ها را ضعیف و آسیب‌پذیر می‌کند.
جان ز هراست بسان شوشهٔ پولاد
سخت شود در وجود حاسد ابتر
هوش مصنوعی: از ترس، جان انسان مانند شاخۀ سخت و مقاوم فولاد می‌شود، زمانی که در وجود دشمن یا حسود صفاتی ناپسند وجود دارد.
خشتی ازکاخ تست بیضهٔ بیضا
کشتی از وجود تست ‌گنبد اخضر
هوش مصنوعی: یک تکه از کاخ تو، تخم مرغی است که از وجود تو به دنیا آمده است، گنبد سبز.
نام تو در روز کین حراست تن را
به بود از صدهزار جوشن و مغفر
هوش مصنوعی: در روز سختی و جنگ، نام تو حفظ کننده جانم است و ارزش آن بیش از صد هزار زره و کلاه‌خود است.
عون تو هنگام رزم دفع عدو را
به بود از صد هزار گرد دلاور
هوش مصنوعی: در هنگام نبرد، یاری و کمک تو در دفع دشمن بهتر از هزاران دلاور دیگر است.
نیست عجب گر جنین ز هیبت قهرت
پیر برون آید از مشیمهٔ مادر
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر فرزندی از شدت خشم و قدرت تو به دنیا بیاید.
گر بنگارند نام عزم تو بر کوه
کوه زند طعنه از شتاب به صرصر
هوش مصنوعی: اگر نام اراده‌ات را بر کوه بنویسند، کوه از باد تند به تو طعنه می‌زند.
ور بدهند آیتی ز حزم تو بر باد
بادکند سخره از درنگ به اغبر
هوش مصنوعی: اگر نشانه‌ای از دوراندیشی‌ات به باد برود، بی‌شک باعث می‌شود که دیگران از این سهل‌انگاری تو تمسخر کنند.
طبع روان تو زنده رود صفاهان
زنده از آن بوستان طبع سخنور
هوش مصنوعی: زندگی و طراوت در کلام تو مانند رود زنده‌ای است که از باغی گنه‌گوش برمی‌خیزد.
نیست دیاری ‌که سوی او نبرد بخت
نامهٔ فتح ترا به سان‌کبوتر
هوش مصنوعی: هیچ مکان و دیاری وجود ندارد که بخت تو را به سمت آن نبرد، همچون کبوتر که به جایی می‌رود.
تربیت دین‌کند به دست تو خامه
بر صفت ذوالفقار در کف حیدر
هوش مصنوعی: در این بیت به نقش مهمی که ما در تربیت و هدایت دیگران داریم اشاره شده است. با استفاده از قلم، می‌توانیم به دیگران آموزش دهیم و آنان را در مسیر درست قرار دهیم. همچنین بیان می‌شود که این قلم همچون شمشیر ذوالفقار است که در دست حضرت علی، به معنای قدرت و توانایی در هدایت و فرامی‌آموزی است. پس قلم ابزار مهمی برای اصلاح و تربیت جوامع به شمار می‌آید.
تا به بهاران چو خط لاله عذاران
سبزه بر اطراف جویبار زند سر
هوش مصنوعی: تا بهار بیاید و لاله‌های زیبا بر زمین شکوفا شوند، سبزه‌ها اطراف جویبار را زینت می‌بخشند.
خصم تو گریان چنانکه ابر در آذار
یار تو خندان چنانکه برق در آذر
هوش مصنوعی: دشمن تو به گریه‌ای شبیه است به بارانی که در فصل سرد می‌ریزد و یارت به شادی و خنده‌ای می‌ماند مانند برقی که در آتش می‌درخشد.