قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۷ - در ستایش امیر با احتشام عزیز خان سردار کل نظام فرماید
خرم بهار منکه ز عیداست تازهتر
در اول بهار چو عید آمد از سفر
از راه نارسیده شوم راست از زمین
کارم همی بهبر قدم آن سروکاشمر
خندان به نازگفتکه آزاده سرو را
نشنیدهام هنوزکسی آورد بهبر
باری به برگرفتم و بوسیدمش چنانک
دارد هنوزکام و لبم طعم نیشکر
بنشاندمش به پیش و مئی دادمشکزو
همرنگ لاله شد رخ آن ماهکاشغر
میدرجگر چو رفتشودخونو زانمیاش
عارض به رنگ خون شد نارفته در جبر
گفتمکنونکه روی تو از می چو گل شکفت
قدری شکرفشان ز لب خویش ای پسر
زیرا که هست چشم تو بیمار و لازمست
بهر علاج مردم بیمار گلشکر
گفت ای حکیم حکمت مفروش و می بنوش
ناید هنر بهکار کن فکر سیم و زر
حال بگو که سال کهن بر تو چون گذشت
فتم نکوگذشت ز الطاف دادگر
از حال سال تازهکه آید خبر مپرست
خود بنگری عیان و عیان بهتر از خبر
گر دست من تهی بود از سیم و زر چه باک
دارم دلی چو دریا لبریز ازگهر
گنج رضا وکنج قناعت مرا بس است
حاصل ز هر چه هست به گیتی ز خشک و تر
در تن چو روح دارمگور عور باش تن
در سر چو مغز دارم گو عور باش سر
پشمیکلاه را چکند ماه مشکبوی
مشکین لباس را چکند یار سیمبر
من همچو قطب ساکن و شعرم چو آسمان
دایم بهگردش است ز خاور به باختر
چون آفتاب همت پروینگرای من
بگرفته شرق و غرب جهان زیر بال و پر
صد سال هست نانم بر سفرهٔ قضا
آماده است و آبم در کوزه قدر
دی رفت و روزی آمد و امروز هم گذشت
فردا چو شد هم آید روزیش بر اثر
فردا هنوز نامده و نانموده جرم
روزیش از چه برد رزاق جانور
دی چون گذشت و خواندی فرداش روز پیش
پس هرچه هست فردا چون دیست درگذر
عز و جلال من همه در مهر مصطفی است
وین شعر ترکه هستش روحالقدس پدر
هر شعر ترکهگویم در مدح مصطفی
روحم ز عرش گویدکاحسنت ای پسر
زان پس فرشتگان را ز ایزد رسد خطاب
کاین مرغ را به شاخهٔ طوبی سزد مقر
وانگه فرشتگان را با حیرتی عظیم
گویند نرم نرمک پنهان به یکدگر
بخبخ بر این جلال که چشم ستاره کور
هیهی ازین مقال که گوش زمانه کر
چون ماهم این مقالت شیرین ز من شنید
زانگونه مات گشت که در روشنی بصر
آنگه به رقص و وجد و طرب آمد آنچنانک
از جنبش نسیم درختان بارور
گفتا پس از ولای خدا و رسول و آل
از مردمان عزیزترت کیست در نظر
گفتم توگرچه هستی چون جان برم عزیز
مهر عزیز خان بود از تو عزیزتر
عنوان آفرینش و قانون داد و دین
دیباچهٔ جلالت و فهر ست فال و فر
میری که نام او را بر دانه گر دمند
ناکشته ریشه آرد و نارسته برگ و بر
ای کز هراس تیغ تو هنگام گیر و دار
خصم ترا شود مژه در چشم نیشتر
مغز و دل است گویی اندام تو تمام
کز پای تا به سر همه هوشستی و هنر
شاهنشه و اتابک اعظم که هر دو را
آرد سجود روز و شب از چرخ ماه و خور
آن شمس نوربخش است این ماه نورگیر
تو بسته پیشهر دو بهطاعتهمیکمر
وان شمس و آن قمر را زان رو نظر به تست
کاندر سعادتی تو چو برجیس مشتهر
از هر نظر فزون به سعادت شمردهاند
تثلیث مشتری را با شمس و با قمر
بر درگه ملک که سلیمان عالمست
خدام تو ز مور و ملخ هست بیشتر
زان گونه منkیند خرگوش مادهحی
کزهیبت تو بیند درحمله شیر نر
سروی که روز جود تو کارند بر زمین
آن سروگونهگونه چو طربی دهد ثمر
یزدان گذاشت نام ترا از ازل عزیز
نامی که او گذارد اینسان کند اثر
قاآنیا عنان سمند سخن بکش
اندیشه کن ز کید حسودان بد سیر
تو مشک میفشانی و دارد عدو زُکام
وز بوی مشک گیرد مزکوم دردسر
کید عدو اگرنه سبب شد چرا چنین
نزد عزیز مهتر خود خوارم این قدر
گر نالهای نمود نهان ابر کلک من
از رعد چاره نیست چو ریزد همی مطر
تا صلح و جنگ هر دو بود در میان خلق
تا شر و خیر هر دو بود قسمت بشر
جنگت نصیب دشمن و صلحت نصیب دوست
تا زین خلیل خیر برد زان حسود شر
ایزد کنار در دو جهانت عزیز و باز
بر هرچه دوست دارد بخشد ترا ظفر
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۶ - در ستایش امیرکبیر و وزیر بینظیر میرزا تقی خان طاب الله ثراهگوید: چو عید آمد و ماه صیام کرد سفرقصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۸ - در تهنیت عید نوروز و مدح شاهنشاه فیروز محمدشاه غازی طابالله ثراه گوید: در شب عید آن سمن عذار سمنبر
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خرم بهار منکه ز عیداست تازهتر
در اول بهار چو عید آمد از سفر
هوش مصنوعی: بهار خوش و زیبا و شاداب من که با جشن عید تازهتر شده، در آغاز بهار مانند عید است که از سفر برگشته.
از راه نارسیده شوم راست از زمین
کارم همی بهبر قدم آن سروکاشمر
هوش مصنوعی: من از راه نرسیده، بهراستی به زمین میرسم و کارم در سایه قامت آن سرو بزرگ انجام میشود.
خندان به نازگفتکه آزاده سرو را
نشنیدهام هنوزکسی آورد بهبر
هوش مصنوعی: او با ناز و خنده گفت که من هرگز نشنیدهام کسی سروی آزاد را به دامن خود آورده باشد.
باری به برگرفتم و بوسیدمش چنانک
دارد هنوزکام و لبم طعم نیشکر
هوش مصنوعی: من او را در آغوش گرفتم و بوسیدمش به گونهای که هنوز طعم شیرین لب و دهانم مثل نیشکر است.
بنشاندمش به پیش و مئی دادمشکزو
همرنگ لاله شد رخ آن ماهکاشغر
هوش مصنوعی: او را نزد خود نشاندن و نوشیدنی به او دادم، به طوری که رنگ رخسار آن ماه، به مانند رنگ گل لاله شد.
میدرجگر چو رفتشودخونو زانمیاش
عارض به رنگ خون شد نارفته در جبر
هوش مصنوعی: وقتی میسازندهی می مشغول به کار میشود، خون و رنگ آن باعث میشود که صورتش به رنگ قرمز درآید و در این حالت، نشانهای از رفتار یا تقدیر او وجود ندارد.
گفتمکنونکه روی تو از می چو گل شکفت
قدری شکرفشان ز لب خویش ای پسر
هوش مصنوعی: گفتم حالا که چهرهات مانند می گل کرده و به زیبایی شکفت، کمی از شیرینی کلامت را از لبان خودت به من بده، ای پسر.
زیرا که هست چشم تو بیمار و لازمست
بهر علاج مردم بیمار گلشکر
هوش مصنوعی: چشم تو به خاطر درد و بیماری نیاز به درمان دارد و برای این درمان، وجود گلهایی زیبا و خوشبو لازم است تا به مردم بیمار کمک کند.
گفت ای حکیم حکمت مفروش و می بنوش
ناید هنر بهکار کن فکر سیم و زر
هوش مصنوعی: ای حکیم، دانش خود را در اختیار دیگران قرار نده و از شراب بنوش. هنر را به کار نبر، بلکه روی به تفکر در مورد ثروت و دارایی بیاور.
حال بگو که سال کهن بر تو چون گذشت
فتم نکوگذشت ز الطاف دادگر
هوش مصنوعی: حالا بگو که چگونه سال قدیم بر تو سپری شد. به نظرم سالت به خوبی گذشت و از لطفهای خداوند بهرهمند شدی.
از حال سال تازهکه آید خبر مپرست
خود بنگری عیان و عیان بهتر از خبر
هوش مصنوعی: چند روزی از حال و هوای سال نو که بگذرد، نیازی به شنیدن خبر در مورد آن نیست؛ خودت به وضوح میبینی که چه فضایی حاکم است و این مشاهده از هر خبری گویاتر و بهتر است.
گر دست من تهی بود از سیم و زر چه باک
دارم دلی چو دریا لبریز ازگهر
هوش مصنوعی: اگر من از پول و ثروت بیبهره باشم، نگران نباشم، چون دلم همانند دریا پر از ارزشها و گنجینههاست.
گنج رضا وکنج قناعت مرا بس است
حاصل ز هر چه هست به گیتی ز خشک و تر
هوش مصنوعی: خزانه خوشنودی و فضای رضایت برای من کافی است. به دست آوردن هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، چه چیزهای مفید و چه غیرمفید، برای من اهمیت ندارد.
در تن چو روح دارمگور عور باش تن
در سر چو مغز دارم گو عور باش سر
هوش مصنوعی: در بدنم مانند روحی دارم که نمیخواهی آن را ببینی و گویی این بدن را پنهانی میسپارم. در سرم نیز مانند مغزی وجود دارد، پس اجازه بده که سر هم پنهان بماند.
پشمیکلاه را چکند ماه مشکبوی
مشکین لباس را چکند یار سیمبر
هوش مصنوعی: ماه خوشبو کلاهی پشمی را کنار میزند و یار با لباس سیمینش، چهرهای دلربا و زیبا به نمایش میگذارد.
من همچو قطب ساکن و شعرم چو آسمان
دایم بهگردش است ز خاور به باختر
هوش مصنوعی: من مانند قطبی ثابت و بیحرکت هستم، در حالی که شعر من مانند آسمان همیشه در حال چرخش و تغییر است، از شرق تا غرب.
چون آفتاب همت پروینگرای من
بگرفته شرق و غرب جهان زیر بال و پر
هوش مصنوعی: همانند آفتاب که انرژی و نور خود را به همه جهات میتاباند، تلاش و اراده من نیز تمام نقاط دنیا را در برگرفته و حمایت میکند.
صد سال هست نانم بر سفرهٔ قضا
آماده است و آبم در کوزه قدر
هوش مصنوعی: صد سال است که مقدر من برای خوردن نان بر سفرهٔ سرنوشت آماده شده و آب من هم در کوزهٔ سرنوشت جا دارد.
دی رفت و روزی آمد و امروز هم گذشت
فردا چو شد هم آید روزیش بر اثر
هوش مصنوعی: دیروز گذشت و امروز هم به پایان رسید. فردا هم خواهد آمد و روزی که نصیبش شود، اثر آن را خواهد دید.
فردا هنوز نامده و نانموده جرم
روزیش از چه برد رزاق جانور
هوش مصنوعی: هنوز فردا نرسیده و روزیاش به دست نیامده است، پس این چطور ممکن است که روزیاش را از جانور تامین کند؟
دی چون گذشت و خواندی فرداش روز پیش
پس هرچه هست فردا چون دیست درگذر
هوش مصنوعی: دیروز گذشت و امروز را میخوانی، پس هر چیزی که هست فردا هم مانند دیروز خواهد گذشت.
عز و جلال من همه در مهر مصطفی است
وین شعر ترکه هستش روحالقدس پدر
هوش مصنوعی: عظمت و شکوه من تنها به محبت پیامبر است و این شعر نیز به نوعی روح الهی من است.
هر شعر ترکهگویم در مدح مصطفی
روحم ز عرش گویدکاحسنت ای پسر
هوش مصنوعی: هر شعری که دربارهی مدح پیامبر بگویم، روح من از جایگاه بلند آسمانی میگوید: ای پسر، کار تو زیبا و دلنشین است.
زان پس فرشتگان را ز ایزد رسد خطاب
کاین مرغ را به شاخهٔ طوبی سزد مقر
هوش مصنوعی: پس از آن خطاب به فرشتگان میرسد که این پرنده شایسته است بر شاخهٔ درخت طوبی نشیند.
وانگه فرشتگان را با حیرتی عظیم
گویند نرم نرمک پنهان به یکدگر
هوش مصنوعی: سپس فرشتگان با حیرتی بزرگ به یکدیگر میگویند که به آرامی و به طور پنهانی در حال گفتگو هستند.
بخبخ بر این جلال که چشم ستاره کور
هیهی ازین مقال که گوش زمانه کر
هوش مصنوعی: بر این زیبایی و عظمت باید خوشحالی کرد، زیرا چشمان ستارهها از دیدن آن ناتوانند و زمانه به این سخنان توجهی ندارد.
چون ماهم این مقالت شیرین ز من شنید
زانگونه مات گشت که در روشنی بصر
هوش مصنوعی: چون ماه زیباییهای این سخن را از من شنید، چنان محو و شگفتزده شد که درخشش چشمانش را از دست داد.
آنگه به رقص و وجد و طرب آمد آنچنانک
از جنبش نسیم درختان بارور
هوش مصنوعی: سپس آنچنان سرمست و شاداب شد که گویی درختان میوهدار از حرکت نسیم به رقص درآمدهاند.
گفتا پس از ولای خدا و رسول و آل
از مردمان عزیزترت کیست در نظر
هوش مصنوعی: او میگوید که بعد از خدا و پیامبر و اهل بیت، عزیزترین انسان در نظر تو چه کسی است؟
گفتم توگرچه هستی چون جان برم عزیز
مهر عزیز خان بود از تو عزیزتر
هوش مصنوعی: گفتم که تو هرچند برای من بسیار ارزشمندی، اما مهر عزیز خان برای من از تو هم با ارزشتر است.
عنوان آفرینش و قانون داد و دین
دیباچهٔ جلالت و فهر ست فال و فر
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف زیباییها و ویژگیهای آفرینش و قوانین حاکم بر آن میپردازد. از آنجا که آفرینش و دین به نوعی با جلال و بزرگمنشی مرتبط هستند، به ما یادآوری میکند که این دو از اصول مهم و اساسی زندگیاند که هم بارقۀ زیبایی دارند و هم ساختارهای معنوی را شکل میدهند.
میری که نام او را بر دانه گر دمند
ناکشته ریشه آرد و نارسته برگ و بر
هوش مصنوعی: تو به جایی میروی که نام او روی دانه دمیده شده و این دانه بدون آنکه ریشهاش را بکشند، فقط برگ و بر آن نیمهجان باقی مانده است.
ای کز هراس تیغ تو هنگام گیر و دار
خصم ترا شود مژه در چشم نیشتر
هوش مصنوعی: ای کسی که در زمان نبرد، دشمنات به خاطر ترس از تیغ تو، مژهاش به چشماش نزدیک میشود، مانند نیشتر.
مغز و دل است گویی اندام تو تمام
کز پای تا به سر همه هوشستی و هنر
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو تماماً هوش و هنر را در خود جمع کردهای، از سر تا پای بدنت همگی نشانههای عقل و احساس به وضوح پیدا است.
شاهنشه و اتابک اعظم که هر دو را
آرد سجود روز و شب از چرخ ماه و خور
هوش مصنوعی: سلطان بزرگ و فرمانده عالیرتبهای که هر دو در برابر سجدهی روز و شب قرار دارند، به مانند چرخش ماه و خورشید هستند.
آن شمس نوربخش است این ماه نورگیر
تو بسته پیشهر دو بهطاعتهمیکمر
هوش مصنوعی: آن خورشید، که نور را میافزاید، این ماه نیز که نور را از او میگیرد، خود را در برابر هر دو به بند طاعت بسته است.
وان شمس و آن قمر را زان رو نظر به تست
کاندر سعادتی تو چو برجیس مشتهر
هوش مصنوعی: خورشید و ماه در نگاه تو تأثیر دارند، زیرا در خوشبختی تو همانند برج جمشید به جلوه آمدهاند.
از هر نظر فزون به سعادت شمردهاند
تثلیث مشتری را با شمس و با قمر
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که از هر جنبه، ترکیب سیاره مشتری با خورشید و ماه به عنوان یک نماد خوشبختی و سعادت در نظر گرفته شده است.
بر درگه ملک که سلیمان عالمست
خدام تو ز مور و ملخ هست بیشتر
هوش مصنوعی: در درگاه سلطنت سلیمان که عالم است، خدمتگزاران او از کوچکترین موجودات نیز بیشترند.
زان گونه منkیند خرگوش مادهحی
کزهیبت تو بیند درحمله شیر نر
هوش مصنوعی: هرگاه خرگوش ماده تو را ببیند، به خاطر ترس و زیباییات، از حمله شیر نر فرار میکند.
سروی که روز جود تو کارند بر زمین
آن سروگونهگونه چو طربی دهد ثمر
هوش مصنوعی: سرو که در روز بخشش تو بر زمین ایستاده، مانند آن درخت زیبا و سرسبز میوه میدهد.
یزدان گذاشت نام ترا از ازل عزیز
نامی که او گذارد اینسان کند اثر
هوش مصنوعی: خداوند از آغاز، نام تو را عزیز برگزیده است؛ نامی که او انتخاب کرده، این گونه تأثیر گذار خواهد بود.
قاآنیا عنان سمند سخن بکش
اندیشه کن ز کید حسودان بد سیر
هوش مصنوعی: ای قاآنیا، د reins اسب کلام خود را در دست بگیر و بیاندیش که از نیرنگ حسودان بدخواه مراقب باشی.
تو مشک میفشانی و دارد عدو زُکام
وز بوی مشک گیرد مزکوم دردسر
هوش مصنوعی: تو بوی خوشی را منتشر میکنی و در عین حال دشمن از این عطر احساس کسالت میکند و در اثر بوی خوش تو به مشکل میافتد.
کید عدو اگرنه سبب شد چرا چنین
نزد عزیز مهتر خود خوارم این قدر
هوش مصنوعی: اگر نقشههای دشمن باعث خجالت من نشدند، پس چرا به خاطر عزیزترین و بزرگترین کسی که برایم مهم است، اینقدر خوار و خفیف شدهام؟
گر نالهای نمود نهان ابر کلک من
از رعد چاره نیست چو ریزد همی مطر
هوش مصنوعی: اگر ابر قلم من در سکوت نالهای سر دهد، در برابر رعد چارهای نیست، چون وقتی باران ببارد، دیگر نمیتوان کاری کرد.
تا صلح و جنگ هر دو بود در میان خلق
تا شر و خیر هر دو بود قسمت بشر
هوش مصنوعی: تا زمانی که هم صلح و هم جنگ در میان مردم وجود دارد، و هر دو خیر و شر جزء جدایی ناپذیر زندگی بشر هستند.
جنگت نصیب دشمن و صلحت نصیب دوست
تا زین خلیل خیر برد زان حسود شر
هوش مصنوعی: دشمنی و دردسر به دشمنان برسد و دوستی و آرامش به دوستان، تا اینکه خلیل از این وضعیت نفع ببرد و حسودان متضرر شوند.
ایزد کنار در دو جهانت عزیز و باز
بر هرچه دوست دارد بخشد ترا ظفر
هوش مصنوعی: خداوند در دو دنیا برای تو عزیز است و به هر کس که بخواهد، موفقیت و پیروزی عطا میکند.