گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۵ - د‌ر ستایش پادشاه رضوان جایگاه محمدشاه طاب الله ثراه و فتح خراسان گوید

چو زآشیانهٔ چرخ این عقاب زرین‌پر
به هر دریچه ز منقار ریخت شوشهٔ زر
دریچهٔ فلک از نقرهٔ سپید گشود
وز آن میانه فرو ریخت دانهای ‌گهر
برین سپهر رَمادی یکی نُعامهٔ زرد
گشود بال و فرو خورد هرچه بود اخگر
غریق نیل فلک شد ستاره چون فرعون
نمود تا ید بیضا ز خور کلیم سحر
ز آب خیزد نیلوفر و شگفت اینست
که خاست چشمهٔ آب ازکنار نیلوفر
بسان بخت شهنشه ز خواب شستم روی
که تا چو خامه ببندم به مدح شاه‌کمر
هنوز خانه نیالوده بُد به مشک دهان
که آن غزال غزلخوان رسید مست از در
بر آفتاب پریشیده پرّ و بال غراب
به لاله برگ نهان‌ کرده تُنگهای شکر
ز لعل سرخ حصاری کشیده گرد عدم
ز مشک ناب هلالی نموده زیر قمر
به زیر قرص قمر کنده چاهی از سیماب
فراز تنگ شکر بسته جسری از عنبر
ز ره نیامده بر جست از نشاط و سرور
چه‌ گفت‌ گفت‌ که از فتح شه رسید خبر
چو داد این‌ خبر اعضای من ز غایت شوق
در استماع سخن جمله گوش شد چو سپر
هنوز بود معلق سخن درو‌ن هوا
که جان گرفت و چو هوشش به مغز داد مقر
به خویش‌ گفتم آیا ملک چه ملک ‌گشود
که بود خصمش و بر وی چگونه یافت ظفر
مگر جهان دگر آفرید بارخدای
که شد مسخر کیهان خدای‌ کیوان‌ فرّ
و یا قضا و قدر با ملک شدند عدو
که ‌گشت شاه جهان چیره بر قضا و قدر
به یار گفتم‌ کای برتر از بهشت خدای
برافکن از سر مستورهٔ سخن معجر
سخن چو رشتهٔ امید من مکن کوتاه
که هرچه چون سر زلفت دراز اولیتر
ندانم از دو جهان‌ کشوری به‌ غیر عدم
که جیش شه نزند پرّه اندر آن ‌کشور
نبینم از همه عالم به‌ غیر آن سر زلف
سیه‌دلی که ز فرمان شه بپیچد سر
چه‌گفت‌گفت مگر هیچت آگهی نبود
ز فتنه‌ای ‌که برانگیخت خصم بدگوهر
کمینه بنده‌ای از بندگان شاه جهان
که بود تالی ابلیس در نهاد و سیر
سه مه فزون ‌که به‌‌ کیهان خدای طاغی شد
بر آن مثابه‌ که ابلیس با مهین داور
ز نام خود به طمع اوفتاد غافل ازین
که هدهدی نشود پادشا به یک افسر
ز ری شهنشه اعظم پی سیاست او
گسیل ‌کرد سپاهی چو مور بی‌حد و مر
به جای تن همه البرز بسته در جامه
به جای دل همه الوند هشته در پیکر
نهفته عاریه چنگال شیر در شمشیر
نموده تعبیه دندان ‌گرک در خنجر
چهل عرادهٔ ‌گردنده توپ قلعه‌ گشای
نهنگ هببت و تندرخروش و برق‌شرر
همه جحیمی و دیوار آن جحیم آهن
همه سحابی و باران آن سحاب آذر
سپاه شاه چو با خصم‌ گشت رویارو
ز هرکرانه برو تنگ بست راه‌گذر
رسید کار به جایی ز ازدحام عدو
که در قلوب بر اوهام تنگ شد معبر
هنوز مهرهٔ آن مارهای مور اوبار
نگشته چرخ‌گرای و نگشته باره سپر
که خصم شاه‌ که بادش زبان ‌کفیده چو مار
پی ‌گریز برآورد همچو موران پر
به طالع شه و تأیید خواجه لشکر خصم
چنان شدند گریزان ‌که پشه از صرصر
نگار من چو بدین جایگه رساند سخن
چه ‌گفت‌ گفت ‌که‌ای پیشوای اهل هنر
ز بهر تهنیت شاه و‌ فتح لشکر شاه
ترا سزد که سرایی چکامه‌یی ایدر
به خنده‌ گفتمش ای شوخ این سخن‌ بگذار
زبان ببند و ازین مدح و تهنیت بگذ‌ر
حسود را چه‌کنم یاد در برابر شاه
جهود را چه برم نام نزد پیغمبر
مگر ندانی شه را به طبع ننگ آید
که نام خاقان پیشش برند یا قصر
خدای را چه فزاید ازین‌ که شیطان را
ذلیل‌کرد و نمود انتقام و راند ز در
وز این‌ نشاط‌ ‌که گو‌ساله را بسوخت کلیم
کلیم را نبود مدح و تهنیت در خور
روان مهدی آخر زمان چه فخر کند
ازین نویدکه دجالی اوه‌تاد ز خر
به صعوه‌ای‌که زند لاف سلطنت با جفت
کجا سلیمان بندد به انتقام کمر
کی از طنین ذبابی پلنگ راست زیان
کی از حنین حبابی نهنگ راست حذر
بسست بخت شهه و عون خواجه ناظم ملک
نه جهد لشکر باید نه رنج تیغ و تبر
به هرچه در دو سرا قاهرند بی‌آلت
به هرکه در دو جهان قادرند بی‌لشکر
سلاحشان گه دشمن کشیست مرگ و سقام
سپاهشان‌گه لشکرکشیست جن و بشر
به ترک چرخ گر آن گوید این حصار بگیر
به‌ گرگ مرگ ‌گر این ‌گوید آن سوار بدر
نه ترک چرخ ز احکام آن بتابد روی
نه گرک مرگ ز فرمان این بپیچد سر
وگر به قتل بداندیش خود خطاب‌ کند
به آهنی‌ که به‌ کان اندرون بود مضمر
به‌کوره ناشده از بطن‌ کان هنوز آهن
برد به‌ گونهٔ خنجر حسود را حنجر
وگر به نطفهٔ اعدای خویش‌ خشم آرند
در آن زمان‌که رود در رحم ز صلب پدر
به شکل حلقهٔ زنجیر بر تنش پیچد
هر آن عصب‌ که بود در مشیمهٔ مادر
هماره تاکه به شکل عروس ‌قائمه را
برابر ست به سطح دو ضلع سطح وتر
عروس بخت شهنشاه را به حجلهٔ ملک
خلود بادا مشاطه و بقا زیور

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو زآشیانهٔ چرخ این عقاب زرین‌پر
به هر دریچه ز منقار ریخت شوشهٔ زر
هوش مصنوعی: این عقاب با پرهای طلایی‌اش از لانه‌اش به سمت هر دریچه پرواز کرده و برکات و زیبایی‌های خود را به جهان می‌پراکند.
دریچهٔ فلک از نقرهٔ سپید گشود
وز آن میانه فرو ریخت دانهای ‌گهر
هوش مصنوعی: به شکل ساده می‌توان گفت: آسمان پنجره‌ای از نقره روشن باز کرد و از آنجا، جواهرات و دانه‌های ارزشمند به زمین افتاد.
برین سپهر رَمادی یکی نُعامهٔ زرد
گشود بال و فرو خورد هرچه بود اخگر
هوش مصنوعی: در آسمان خاکستری، ماهی زردرنگ بال گشود و همه چیزهایی را که مانند خاکستر بودند، بلعید.
غریق نیل فلک شد ستاره چون فرعون
نمود تا ید بیضا ز خور کلیم سحر
هوش مصنوعی: ستاره‌ای مانند فرعون در دریا معلق شد، همان‌طور که ید بیضای موسی از خورشید در سحرگاه ظاهر شد.
ز آب خیزد نیلوفر و شگفت اینست
که خاست چشمهٔ آب ازکنار نیلوفر
هوش مصنوعی: نیلوفر از آب می‌روید و جالب این است که چشمهٔ آب از کنار نیلوفر به وجود آمده است.
بسان بخت شهنشه ز خواب شستم روی
که تا چو خامه ببندم به مدح شاه‌کمر
هوش مصنوعی: مانند بخت پادشاه، از خواب بیدار شدم تا به زمانی که مانند قلمی، برای ستایش شاه، در ذهنم چیزی بنویسم.
هنوز خانه نیالوده بُد به مشک دهان
که آن غزال غزلخوان رسید مست از در
هوش مصنوعی: هنوز خانه بوی خوش عطری را که از دهان غزال غزل‌خوان می‌آید، به خود نگرفته بود که او مست و شاداب از در وارد شد.
بر آفتاب پریشیده پرّ و بال غراب
به لاله برگ نهان‌ کرده تُنگهای شکر
هوش مصنوعی: سایه‌سار غروب، پر و بال کلاغی را بر بالای لاله‌ای می‌بیند که شکرها را در تنهایی خود پنهان کرده است.
ز لعل سرخ حصاری کشیده گرد عدم
ز مشک ناب هلالی نموده زیر قمر
هوش مصنوعی: دور از وجود، دیواری از سنگ‌های سرخ ساخته شده و زیر نور ماه، دایره‌ای با عطر مشک خالص ایجاد شده است.
به زیر قرص قمر کنده چاهی از سیماب
فراز تنگ شکر بسته جسری از عنبر
هوش مصنوعی: زیر نور ماه، چاهی از ماده‌ای جیوه‌ای حفر شده و در بالای تنگی شکر، پلی از عطر عنبر ساخته شده است.
ز ره نیامده بر جست از نشاط و سرور
چه‌ گفت‌ گفت‌ که از فتح شه رسید خبر
هوش مصنوعی: به راستی که کسی که از راه نیامده، از شادی و خوشحالی چه می‌گوید؟ او تنها خبر پیروزی پادشاه را شنیده است.
چو داد این‌ خبر اعضای من ز غایت شوق
در استماع سخن جمله گوش شد چو سپر
هوش مصنوعی: زمانی که این خبر به من رسید، اعضای بدنم از شدت شوق به شنیدن سخن، همه گوش شدند و مانند سپری آماده بودند.
هنوز بود معلق سخن درو‌ن هوا
که جان گرفت و چو هوشش به مغز داد مقر
هوش مصنوعی: هنوز کلامی در فضا معلق بود که جان گرفت و وقتی به عقل رسید، تبدیل به فکر و اندیشه شد.
به خویش‌ گفتم آیا ملک چه ملک ‌گشود
که بود خصمش و بر وی چگونه یافت ظفر
هوش مصنوعی: به خودم گفتم آیا این پادشاه چه سرزمینی را فتح کرد که دشمنش چه کسی بود و او چگونه توانست بر او پیروز شود.
مگر جهان دگر آفرید بارخدای
که شد مسخر کیهان خدای‌ کیوان‌ فرّ
هوش مصنوعی: آیا خداوند جهانی دیگر نیافرید که کیهان و تمامی هستی را تحت فرمان و کنترل خود دارد؟
و یا قضا و قدر با ملک شدند عدو
که ‌گشت شاه جهان چیره بر قضا و قدر
هوش مصنوعی: قضا و قدر با فرشتگان به دشمنی پرداختند، به طوری که شاه جهان بر سرنوشت و تقدیر تسلط یافت.
به یار گفتم‌ کای برتر از بهشت خدای
برافکن از سر مستورهٔ سخن معجر
هوش مصنوعی: به دوست گفتم، ای کسی که از بهشت هم برتر هستی، پوشش کلامی‌ات را کنار بگذار و حقیقت را آشکار کن.
سخن چو رشتهٔ امید من مکن کوتاه
که هرچه چون سر زلفت دراز اولیتر
هوش مصنوعی: سخن را به گونه‌ای بیان کن که امید من کاهش نیابد، زیرا هرچه بیشتر ادامه دهی، مانند پیچیده‌تر شدن موی تو بیشتر جذاب خواهد بود.
ندانم از دو جهان‌ کشوری به‌ غیر عدم
که جیش شه نزند پرّه اندر آن ‌کشور
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم در این دنیاها جایی غیر از عدم وجود دارد یا نه، چرا که در آنجا کسی در هیچ شرایطی نباید بی‌احترامی کند.
نبینم از همه عالم به‌ غیر آن سر زلف
سیه‌دلی که ز فرمان شه بپیچد سر
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم از هیچ‌کس در این دنیا به غیر از آن موهای سیاه و زیبای دل‌شکنم چیزی ببینم، مویی که حتی از فرمان پادشاه هم سرپیچی می‌کند.
چه‌گفت‌گفت مگر هیچت آگهی نبود
ز فتنه‌ای ‌که برانگیخت خصم بدگوهر
هوش مصنوعی: آیا هیچ خبری از حادثه‌ای که دشمن بدسرشت برپا کرده بود، نداشتی؟
کمینه بنده‌ای از بندگان شاه جهان
که بود تالی ابلیس در نهاد و سیر
هوش مصنوعی: حداقل من، یکی از بندگان خداوندی هستم که در وجودش صفاتی شبیه به ابلیس وجود دارد و مسیر زندگی‌ام به گونه‌ای است که به آن شباهت می‌یابد.
سه مه فزون ‌که به‌‌ کیهان خدای طاغی شد
بر آن مثابه‌ که ابلیس با مهین داور
هوش مصنوعی: سه ماه بیشتر از آن چیزی که در آسمان وجود دارد به وجود آمد و خداوند حاکم طغیانگر بر آن‌ها شد، مانند ابلیس که در برابر داور بزرگ ایستاد.
ز نام خود به طمع اوفتاد غافل ازین
که هدهدی نشود پادشا به یک افسر
هوش مصنوعی: به خاطر نام و لقبی که دارد، به طمع مقام و ثروت افتاده است، غافل از این که هر کس به تنهایی قادر نیست به پادشاهی برسد و تنها با یک لباس یا لقب نمی‌تواند به قدرت دست یابد.
ز ری شهنشه اعظم پی سیاست او
گسیل ‌کرد سپاهی چو مور بی‌حد و مر
هوش مصنوعی: از سرزمین پادشاه بزرگ، به خاطر تدبیر او، سپاهی بی‌شمار و بسیار را همچون مور به حرکت درآوردند.
به جای تن همه البرز بسته در جامه
به جای دل همه الوند هشته در پیکر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که به جای بدن، کوه‌های البرز چون جامه‌ای بر تن زمین قرار دارند و به جای قلب، کوه‌های الوند در بدنهٔ طبیعت جای دارند. در واقع، بیانگر این است که زیبایی و عظمت طبیعت در وجود کوه‌ها نهفته است.
نهفته عاریه چنگال شیر در شمشیر
نموده تعبیه دندان ‌گرک در خنجر
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره می‌شود که در ظاهر، قدرت در دست کسی است که ممکن است به نظر برسد توانایش از شکوه و قدرتی همچون شیر برخوردار است، اما در واقع، دندان‌های خطرناک و مکارانه‌تری مانند دندان گرگ در اختیار دارد. به عبارتی دیگر، در فضای بیرونی ممکن است چیزهایی به عنوان نماد قدرت و شجاعت جلوه‌گر باشند، اما در عمق و باطن، خطر و فریب می‌تواند در کمین باشد.
چهل عرادهٔ ‌گردنده توپ قلعه‌ گشای
نهنگ هببت و تندرخروش و برق‌شرر
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به چهل توپ گردان است که برای فتح یک قلعه به کار می‌روند. این توپ‌ها به مانند نهنگی بزرگ و وحشی هستند که با صدا و قدرت خود، به شدت به تحرک و درخشش می‌پردازند.
همه جحیمی و دیوار آن جحیم آهن
همه سحابی و باران آن سحاب آذر
هوش مصنوعی: همه شما در آتشند و دیوار آتش از آهن ساخته شده است. همه شما مانند ابر هستید و باران آن ابر، باران آتش است.
سپاه شاه چو با خصم‌ گشت رویارو
ز هرکرانه برو تنگ بست راه‌گذر
هوش مصنوعی: زمانی که ارتش شاه در برابر دشمن قرار گرفت، از هر سو راه‌های عبور را مسدود کردند.
رسید کار به جایی ز ازدحام عدو
که در قلوب بر اوهام تنگ شد معبر
هوش مصنوعی: وضعیتی به وجود آمد که دشمن به شدت در تلاش بود و به قدری فشرده شد که راه‌های نفوذش به دل‌ها بسته شد.
هنوز مهرهٔ آن مارهای مور اوبار
نگشته چرخ‌گرای و نگشته باره سپر
هوش مصنوعی: مارهای سمی هنوز پیدا نشده‌اند و اوضاع به حالت عادی باز نگشته است.
که خصم شاه‌ که بادش زبان ‌کفیده چو مار
پی ‌گریز برآورد همچو موران پر
هوش مصنوعی: به کسی که دشمن پادشاه است، طعنه می‌زند و می‌گوید که زبانش از روی خشم به حالت نیش مار در آمده و در چنین وضعیتی، سعی می‌کند فرار کند مانند موران که در برابر خطر می‌گریزند.
به طالع شه و تأیید خواجه لشکر خصم
چنان شدند گریزان ‌که پشه از صرصر
هوش مصنوعی: در اثر ستاره‌شناسی و حمایت شخصیت‌های مهم، لشکر دشمن به حدی ترسیده و فرار کردند که انگار پشه‌ای از طوفان می‌گریزد.
نگار من چو بدین جایگه رساند سخن
چه ‌گفت‌ گفت ‌که‌ای پیشوای اهل هنر
هوش مصنوعی: عزیزم وقتی به این جایی که من هستم رسید، چه صحبت‌هایی کرد؟ او گفت: ای رهبر هنرمندان!
ز بهر تهنیت شاه و‌ فتح لشکر شاه
ترا سزد که سرایی چکامه‌یی ایدر
هوش مصنوعی: به خاطر تبریک به شاه و موفقیت لشگر او، شایسته است که تو شعری زیبا و برجسته سرایی.
به خنده‌ گفتمش ای شوخ این سخن‌ بگذار
زبان ببند و ازین مدح و تهنیت بگذ‌ر
هوش مصنوعی: به شوخی به او گفتم: ای دوست، این حرف‌ها را رها کن و از این تعریف و تمجیدها فاصله بگیر.
حسود را چه‌کنم یاد در برابر شاه
جهود را چه برم نام نزد پیغمبر
هوش مصنوعی: به حسود چه بگویم و او را چگونه قضاوت کنم، در برابر پادشاه یهودی هم که باشد، چه نامی برای او می‌توانم در حضور پیامبر بیاورم؟
مگر ندانی شه را به طبع ننگ آید
که نام خاقان پیشش برند یا قصر
هوش مصنوعی: آیا نمی‌دانی که برای پادشاه زشت است که نام خاقان یا کاخ را به زبان بیاورند؟
خدای را چه فزاید ازین‌ که شیطان را
ذلیل‌کرد و نمود انتقام و راند ز در
هوش مصنوعی: پروردگار چه چیزی به مقامش اضافه می‌کند اگر شیطان را حقیر کند، انتقامش را بگیرد و او را از در خویش براند؟
وز این‌ نشاط‌ ‌که گو‌ساله را بسوخت کلیم
کلیم را نبود مدح و تهنیت در خور
هوش مصنوعی: به خاطر این شادی که باعث شد تا کلیم (موسى) گاو جوان را بسوزاند، کلیم در وصف و ستایش آن شادمانی چیزی نداشت که بیان کند.
روان مهدی آخر زمان چه فخر کند
ازین نویدکه دجالی اوه‌تاد ز خر
هوش مصنوعی: روح مهدی در پایان زمان چه افتخاری می‌تواند داشته باشد از این خبر که دجال او را به زحمت انداخته است؟
به صعوه‌ای‌که زند لاف سلطنت با جفت
کجا سلیمان بندد به انتقام کمر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی یک پرنده در حال آواز خواندن (که به نوعی به خود می‌بالد و از قدرتش صحبت می‌کند) به فکر قدرت و سلطنت خود می‌افتد، در واقع نمی‌تواند در مقایسه با کسی چون سلیمان، که در انتقام‌جویی و قدرت واقعی مشهور است، ارزش و اعتباری داشته باشد. به عبارتی، کسانی که تنها در مورد قدرت و سلطنت خود می‌گویند، در مقابل افراد واقعی و قدرتمند، حرفی برای گفتن ندارند.
کی از طنین ذبابی پلنگ راست زیان
کی از حنین حبابی نهنگ راست حذر
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه از صدای زنبور و آسیب آن نترس، و از نعره‌ی حباب هسته‌ی بزرگ دریا (نهنگ) نیز دوری نکن.
بسست بخت شهه و عون خواجه ناظم ملک
نه جهد لشکر باید نه رنج تیغ و تبر
هوش مصنوعی: شانس و سرنوشت به نفع پادشاه است و کمک خواجه، حاکم کشور. نه نیازی به تلاش نیروهای نظامی است و نه مشقت سماجت با شمشیر و تبر.
به هرچه در دو سرا قاهرند بی‌آلت
به هرکه در دو جهان قادرند بی‌لشکر
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دو جهان بر آن تسلط دارد، بدون هیچ وسیله‌ای، و هر کسی که در دو دنیا توانمند است، بدون نیاز به ارتش، در نهایت به قدرت و تسلط الهی اشاره دارد.
سلاحشان گه دشمن کشیست مرگ و سقام
سپاهشان‌گه لشکرکشیست جن و بشر
هوش مصنوعی: آنها در مواقعی که به جنگ می‌روند، سلاحشان مرگ و بیماری است و در دیگر مواقع، در نبرد بین جن و انسان، سپاهی به میدان می‌آورند.
به ترک چرخ گر آن گوید این حصار بگیر
به‌ گرگ مرگ ‌گر این ‌گوید آن سوار بدر
هوش مصنوعی: اگر به گردونه بگویی که این دژ را بگیر، به شغال مرگ بگوید که آن سوار این کار را انجام دهد.
نه ترک چرخ ز احکام آن بتابد روی
نه گرک مرگ ز فرمان این بپیچد سر
هوش مصنوعی: نه چرخ (فلک) می‌تواند از قوانین و احکام خود خارج شود و نه مرگ می‌تواند از فرمانی که به آن داده شده، منحرف گردد.
وگر به قتل بداندیش خود خطاب‌ کند
به آهنی‌ که به‌ کان اندرون بود مضمر
هوش مصنوعی: اگر بداندیش خود را به قتل برساند، آهنی که در درون زمین پنهان است را به خطاب می‌گیرد.
به‌کوره ناشده از بطن‌ کان هنوز آهن
برد به‌ گونهٔ خنجر حسود را حنجر
هوش مصنوعی: آهنی که هنوز از دل زمین به کوره نرفته و ذوب نشده، به شکلی شبیه به خنجر حسود در می‌آید. این تصویر به ما می‌گوید که حتی مواد اولیه خام هم می‌توانند به اشیاء تیز و خطرناک تبدیل شوند.
وگر به نطفهٔ اعدای خویش‌ خشم آرند
در آن زمان‌که رود در رحم ز صلب پدر
هوش مصنوعی: اگر دشمنان به نطفهٔ خود خشم بگیرند، در آن زمان که روانهٔ رحم می‌شود، از صلب پدر.
به شکل حلقهٔ زنجیر بر تنش پیچد
هر آن عصب‌ که بود در مشیمهٔ مادر
هوش مصنوعی: هر عصب که در دوران بارداری در رحم مادر وجود دارد، بر بدن او به صورت حلقه‌ای از زنجیر می‌پیچد.
هماره تاکه به شکل عروس ‌قائمه را
برابر ست به سطح دو ضلع سطح وتر
هوش مصنوعی: در همیشه، مانند عروسی که ایستاده است، تکیه بر دو ضلع مثلث و وتر دارد.
عروس بخت شهنشاه را به حجلهٔ ملک
خلود بادا مشاطه و بقا زیور
هوش مصنوعی: عروس بخت پادشاه در عرش ابدی که نشانهٔ خوشبختی و جاودانگی است، به بهترین شکل تزیین و همراه با زیبایی و دوام باشد.