بخش ۷ - مناظره با چنگ
شبی محفلی داشتم پر سرور
به بزمم چراغ می افکنده نور
سرم گرم بود از می لالهرنگ
زمانی شدم همدم تار چنگ
بهاو گفتم ای گشته زار و زبون
چرا ناله داری از حد برون؟
بپیچید بر خویش و بگشاد راز
گره کرد از رشته راز باز
که من منعمی داشتم در ازل
به احسان او بسته طول امل
زده دست عمری به دامان او
شده غرقه بحر احسان او
درین ره مرا ذوق هستی نبود
سوی هستیام لطف او رهنمود
از آن منعمم دور انداختند
اسیر غم دوریم ساختند
سرافراز بودم، شدم پایمال
به هجران بدل شد زمان وصال
بسی داشت سرگشتهام کار چرخ
بسی تاب دیدم ز آزار چرخ
غم چرخ دولابی واژگون
بدین صورتم کرد زار و زبون
چنان کرد اندیشه انقلاب
مرا غافل از خود چو ذوق شراب
که جمعیت سابق از یاد رفت
هواهای پیشینه بر باد رفت
نمودم ازان حال قطع نظر
که گیرم سر رشته بار دگر
به مقصود اصلی شوم متصل
کنم حاصل از دَور، مقصود دل
پس از وفق حرمان و قطع رجا
که دل داده بودم به فوت و فنا
عزیزی به صد خواریام برد دوش
که بندد به کاری، ز من رفت هوش
که بازم برای جفا میبرند
نمیدانم آیا کجا میبرند
به منزلگه خود مرا بسته برد
به تعلیم پیش دبیری سپرد
جوان بخت پیر پسندیده
خمیده قد و نیک و بد دیده
سرافکنده ز اندیشه دهر پیش
به حیرت در اندیشهٔ کار خویش
چو من دیده صد محنت از روزگار
شده روزگارش چو شبهای تار
پس از پرسش حال ایام غم
چو کردیم تحقیق احوال هم
همان شخص بوده که روز نخست
ازو بنیه خلقتم شد درست
پی من گرفته ره جست و جو
دگرگون شده صورت حال او
درین دور غافل ز هم عمرها
من او را طلب کردهام، او مرا
همان منعم ِ پیش را یافتم
ولینعمت خویش را یافتم
پس از محنت راه دور و دراز
به هم شکرُ لله رسیدیم باز
مپندار بیهوده دم میزنیم
دم از پرسش حال هم میزنیم
چنین بوده آیین کون و فساد
یکی بوده هم منشاء و هم معاد
مقرّر چنین گشته بر اهل حال
که میخیزد از هم فراق و وصال
دو کس را ز هم گر فلک با ستم
جدا میکند میرساند بههم
مغنی جدا چند مانی ز چنگ؟
جدایی مکن، در بغل گیر تنگ
به تنگم من از دوریِ وجد و حال
درین دوری انداز طرح وصال
فضولیِ ناکام را در فراق
به یک مژدهٔ وصل خوشکن مذاق
خوشا آن خراباتیِ بادهنوش
که برباید از مغز او باده هوش
نه از محنت وصل یابد اثر
نه از راحت وصل پرسد خبر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی محفلی داشتم پر سرور
به بزمم چراغ می افکنده نور
هوش مصنوعی: یک شب مجلس شادی برپا کرده بودم که در آن چراغها نورافشانی میکردند.
سرم گرم بود از می لالهرنگ
زمانی شدم همدم تار چنگ
هوش مصنوعی: در زمانی که مشغول نوشیدن شراب قرمز لالهای رنگ بودم، به همدم و یار تار چنگ تبدیل شدم.
بهاو گفتم ای گشته زار و زبون
چرا ناله داری از حد برون؟
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای کسی که به شدت ناراحت و ناتوانی، چرا اینقدر بلند و آزاردهنده ناله میکنی؟
بپیچید بر خویش و بگشاد راز
گره کرد از رشته راز باز
هوش مصنوعی: به دور خود بپیچید و راز را افشا کنید؛ او گرهای را از رشتهی اسرار گشوده است.
که من منعمی داشتم در ازل
به احسان او بسته طول امل
هوش مصنوعی: در آغاز، من نعمتی داشتم که به لطف و رحمت او به من داده شده و این نعمت باعث طولانی شدن آرزوهایم شده است.
زده دست عمری به دامان او
شده غرقه بحر احسان او
هوش مصنوعی: مدت زیادی به دامن او چنگ زدهام و اکنون در دریاچهی محبت و نیکیاش غرق شدهام.
درین ره مرا ذوق هستی نبود
سوی هستیام لطف او رهنمود
هوش مصنوعی: در این مسیر من هیچ شوری برای وجود نداشتم، تنها لطف او بود که راهنمای من به سوی هستی شد.
از آن منعمم دور انداختند
اسیر غم دوریم ساختند
هوش مصنوعی: مرا از نعمتها و خوشیها دور کردند و به اسیری غم و اندوهی بیپایان مبتلا ساختند.
سرافراز بودم، شدم پایمال
به هجران بدل شد زمان وصال
هوش مصنوعی: در اوج رخت رفتم و اکنون به خاطر جدایی در عذابم و زمان خوشیها سپری شده است.
بسی داشت سرگشتهام کار چرخ
بسی تاب دیدم ز آزار چرخ
هوش مصنوعی: من در طول زندگیام با مشکلات و سختیهای زیادی روبرو شدم و تجربههای تلخی از روزگار و سرنوشت داشتهام.
غم چرخ دولابی واژگون
بدین صورتم کرد زار و زبون
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که مانند چرخ گردان زندگی به سراغم آمده، باعث شده چهرهام زشت و حالتم نابود شود.
چنان کرد اندیشه انقلاب
مرا غافل از خود چو ذوق شراب
هوش مصنوعی: اندیشهٔ انقلاب به قدری مرا مشغول کرده که به خودم نیز غافل شدهام، مانند حالتی که در حین نوشیدن شراب کسی از خود بیخود میشود.
که جمعیت سابق از یاد رفت
هواهای پیشینه بر باد رفت
هوش مصنوعی: جمعیت و افرادی که در گذشته جمع بودند، فراموش شدهاند و خواستهها و آرزوهای قدیمی نیز به باد رفته است.
نمودم ازان حال قطع نظر
که گیرم سر رشته بار دگر
هوش مصنوعی: من از آن حال گذشتم، بیآنکه به دنبال آن رشته دوباره برگردم.
به مقصود اصلی شوم متصل
کنم حاصل از دَور، مقصود دل
هوش مصنوعی: من به هدف اصلیام میرسم و آنچه از دور افتاده را به دل میافزایم.
پس از وفق حرمان و قطع رجا
که دل داده بودم به فوت و فنا
هوش مصنوعی: پس از اینکه امیدهایم به یأس بدل شد و آرزوهایم را از دست دادم، متوجه شدم که قلبم به چیزی باخت که به تباهی و نابودی منتهی خواهد شد.
عزیزی به صد خواریام برد دوش
که بندد به کاری، ز من رفت هوش
هوش مصنوعی: دیشب عزیزم به حالت افتادهام به طوری که تمام آبروم را از دست دادم و حواسم را کاملاً از دست دادهام.
که بازم برای جفا میبرند
نمیدانم آیا کجا میبرند
هوش مصنوعی: نمیدانم دوباره برای بد رفتاری به کجا میبرند.
به منزلگه خود مرا بسته برد
به تعلیم پیش دبیری سپرد
هوش مصنوعی: به خانهام آوردند و به من آموختند که تحت نظر معلمی درس بگیرم.
جوان بخت پیر پسندیده
خمیده قد و نیک و بد دیده
هوش مصنوعی: جوانی که خوشبخت است، با قد خمیده و ظاهری نه چندان خوب، با همه خوبیها و بدیهای زندگی آشناست.
سرافکنده ز اندیشه دهر پیش
به حیرت در اندیشهٔ کار خویش
هوش مصنوعی: سرافکنده به خاطر تفکرات و نگرشهای زمانه، به شک و حیرت در مورد اعمال و کارهای خود فرو رفته است.
چو من دیده صد محنت از روزگار
شده روزگارش چو شبهای تار
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شخصی در زندگی خود تجربههای بسیار سخت و دشواری را پشت سر گذاشته است، به طوری که حالا وضعیت او به اندازهای تیره و غمانگیز شده که انگار شبهای بدون نور است.
پس از پرسش حال ایام غم
چو کردیم تحقیق احوال هم
هوش مصنوعی: پس از اینکه درباره حال و روزگار پرسیدیم و وضعیت غمهایمان را بررسی کردیم، متوجه شدیم چه خبر است.
همان شخص بوده که روز نخست
ازو بنیه خلقتم شد درست
هوش مصنوعی: همان فردی که از ابتدا من را خلق کرد، هم اوست که هنوز هم به من نیرو و قدرت میدهد.
پی من گرفته ره جست و جو
دگرگون شده صورت حال او
هوش مصنوعی: کسی به دنبال من راهی را پیش گرفته و اوضاع او به کلی تغییر کرده است.
درین دور غافل ز هم عمرها
من او را طلب کردهام، او مرا
هوش مصنوعی: در این زمان که غفلت بر همهچیز حاکم شده، مدتهاست که من به دنبالش هستم، اما او نیز به دنبال من است.
همان منعم ِ پیش را یافتم
ولینعمت خویش را یافتم
هوش مصنوعی: من همان کسی را که به من نعمت داده بود، پیدا کردم، اما حالا به نعمت خودم دست یافتم.
پس از محنت راه دور و دراز
به هم شکرُ لله رسیدیم باز
هوش مصنوعی: بعد از مدتها سختی و تلاش در مسیر طولانی، دوباره به هم رسیدیم و شکرگزار خداوند هستیم.
مپندار بیهوده دم میزنیم
دم از پرسش حال هم میزنیم
هوش مصنوعی: نگران نباشید که در حال سخن گفتن هستیم. ما به مسائل و شرایط کنونی نیز توجه داریم و درباره آن صحبت میکنیم.
چنین بوده آیین کون و فساد
یکی بوده هم منشاء و هم معاد
هوش مصنوعی: آیین و نظام وجود و فساد به یکدیگر وابستهاند و هر دو از یک منبع نشأت میگیرند و به یک مقصد میرسند.
مقرّر چنین گشته بر اهل حال
که میخیزد از هم فراق و وصال
هوش مصنوعی: حالتها و اتفاقات بر مردمِ خوش حال چنین است که جدایی و پیوستگی از هم جدا نمیشود و در زندگی دائماً در حال نوسان هستند.
دو کس را ز هم گر فلک با ستم
جدا میکند میرساند بههم
هوش مصنوعی: دو نفر را اگر سرنوشت با ظلم و ستم از یکدیگر جدا کند، در نهایت به هم خواهد رساند.
مغنی جدا چند مانی ز چنگ؟
جدایی مکن، در بغل گیر تنگ
هوش مصنوعی: عزیزم، چرا از هم فاصله میگیری؟ نزدیکتر بیا و در آغوش من بمان.
به تنگم من از دوریِ وجد و حال
درین دوری انداز طرح وصال
به تنگم: در تنگنا و غم هستم
فضولیِ ناکام را در فراق
به یک مژدهٔ وصل خوشکن مذاق
هوش مصنوعی: فضولی بینتیجه را در جدایی با یک خبر خوب از پیوستگی، خوشطعم کن.
خوشا آن خراباتیِ بادهنوش
که برباید از مغز او باده هوش
هوش مصنوعی: خوش به حال آن کسی که در میخانه با شادی و نشاط، شراب مینوشد و آنقدر مغروق در لذت و خوشی است که از عقل و هوش خود چیزی باقی نمیماند.
نه از محنت وصل یابد اثر
نه از راحت وصل پرسد خبر
هوش مصنوعی: نه درد و سختی وصال، نشانهای به جا میگذارد و نه از آسودگی و راحتی وصال، سوالی میپرسد.