بخش ۳ - مناظره با نی
شبی بود در سر مرا ذوق می
مذاق میام کرد دمساز نی
بهاو گفتم ای همدم اهل درد
چرا همچو من گشتهای زار و زرد؟
بگو وجه زردی رخسار چیست؟
ترا موجب ناله زار چیست؟
مرا محرم راز خود ساخت نی
ز راز نهان پرده انداخت نی
که من پیش ازین در فضای عدم
دلی داشتم خالی از قید غم
بر آسایش من قضا رشک برد
بهدست بلای حوادث سپرد
که از باد شد جنبش خلقتم
به آتش، گهی گرم شد الفتم
که از خاک نشو و نما یافتم
که از آب ذوق و صفا یافتم
بر افراختم رایت سرکشی
به سرسبزی و خرمی و خوشی
چو ممسک گرهها زدم بر دَرَم
چو تجار بستم قصبها بههم
مرا کرد مغرور برگ و نوا
شدم غافل از حادثات قضا
بهناگه قضا چشم زخمی رساند
زمانه بهآن مهربانی نماند
محبانم اعدای جانم شدند
همه دوستان دشمنانم شدند
نسیمی که بر پیکرم محله بست
مخالف وزید و قدم را شکست
ز من آب، دامان الفت کشید
ز آتش مرا صد مضرت رسید
ز دل، خاک بربود آرام من
که «ای رفتنی باز ده وام من!»
دلم زین المها پر از درد شد
بدین گونه رخسارهام زرد شد
ولی دوش دیدم درین بوستان
عجب رمزی از تاک و از باغبان
ز تاکی که بگرفت دهقان شراب
هماندم باو در عوض داد آب
همان تاک کز باغبان آب خورد
بهاو در عوض شهد شیرین سپرد
کس از انقلاب حوادث نرست
فلک هرچه باشد بههر کس که هست
اگر میستاند دگر میدهد
دگر میستاند اگر میدهد
چو وام همه میشود مسترد
در ایام رسم است داد و ستد
برانم که هنگام عرض نیاز
دهند آنچه از من ستانند باز
سرودی که در هر محل میکشم
بهشکرانه این امل میکشم
وگر رو نماید خلاف قیاس
از آن نیز چندان ندارم هراس
من از آتش و آب و خاک و هوا
گرفتم دو سه روز برگ و نوا
ز من هر یکی دادهٔ خود ربود
همان ماند با من که در اصل بود
ز فوت علایق چرا غم خورم؟
چه آورده بودم که با خود برم؟
مغنی ببین اقتضای زمان
به نی باد ده وز نی آتش ستان
چو خاشاکم اول بهآتش بسوز
وزان پس چو شمعم روان بر فروز
به کار فضولی میفکن گره
قراری کزو بردهای بازده
خوش آن رند بیقید رسوای مست
که وقف ره میکند هر چه هست
ز غوغای داد و ستد وا رهد
نه چیزی ستاند، نه چیزی دهد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی بود در سر مرا ذوق می
مذاق میام کرد دمساز نی
هوش مصنوعی: شبی حال و هوای خاصی داشتم که باعث شد یک احساس دلپذیر و فرح و شوق در من به وجود آید. این احساس با دمساز من، که باعث آرامش و نزدیکی میشد، همراه بود.
بهاو گفتم ای همدم اهل درد
چرا همچو من گشتهای زار و زرد؟
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای همنشین افرادی که دچار درد و رنج هستند، چرا مانند من بیمار و ناتوان به نظر میرسی؟
بگو وجه زردی رخسار چیست؟
ترا موجب ناله زار چیست؟
هوش مصنوعی: بپرسید که چرا رنگ صورتت زرد شده است؟ چه چیزی باعث شده که اینقدر ناله و اندوه کنی؟
مرا محرم راز خود ساخت نی
ز راز نهان پرده انداخت نی
هوش مصنوعی: مرا از رازهای خود آگاه کرد و پرده از اسرار نهانی برداشت.
که من پیش ازین در فضای عدم
دلی داشتم خالی از قید غم
هوش مصنوعی: قبل از این، در فضایی که وجود نداشت، دل من خالی از تمام غصهها و ناراحتیها بود.
بر آسایش من قضا رشک برد
بهدست بلای حوادث سپرد
هوش مصنوعی: سرنوشت به راحتی و آرامش من حسادت کرد و مرا به دستان حوادث و مشکلات سپرد.
که از باد شد جنبش خلقتم
به آتش، گهی گرم شد الفتم
نی هنگامی که در نیزار است و رشد میکند در باد و نسیم میجنبد و از آتش برای راستکردن نیهای خمیده و دیگر مراحل ساخت «ساز نی» استفاده میشود.
که از خاک نشو و نما یافتم
که از آب ذوق و صفا یافتم
هوش مصنوعی: من از خاک روییدهام و زندگیام را از آب و خنکی به دست آوردهام.
بر افراختم رایت سرکشی
به سرسبزی و خرمی و خوشی
هوش مصنوعی: من پرچم سرکشی را بر افراشتهام، به نشانه شادی و سرسبزی و خوشی.
چو ممسک گرهها زدم بر دَرَم
چو تجار بستم قصبها بههم
هوش مصنوعی: وقتی که دست به کار شدم و درها را محکم بستم، مانند بازرگانانی که کالاهایشان را به هم متصل میکنند.
مرا کرد مغرور برگ و نوا
شدم غافل از حادثات قضا
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و آواز پرندگان مغرور شدم و از حوادث ناگواری که در انتظارم بود، غافل ماندم.
بهناگه قضا چشم زخمی رساند
زمانه بهآن مهربانی نماند
هوش مصنوعی: یکدفعه تقدیر و سرنوشت ضربهای به کسی زد که دیگر از او مهربانی باقی نماند.
محبانم اعدای جانم شدند
همه دوستان دشمنانم شدند
هوش مصنوعی: دوستانم که محبت داشتند، حالا به دشمنانم تبدیل شدهاند و جانم را تهدید میکنند.
نسیمی که بر پیکرم محله بست
مخالف وزید و قدم را شکست
هوش مصنوعی: نسیمی که به بدنم برخورد کرد و باعث شد قدمهایم سست شوند، از سمت مخالف وزیدن گرفت.
ز من آب، دامان الفت کشید
ز آتش مرا صد مضرت رسید
هوش مصنوعی: از من آب خواست و محبتش باعث شد که آتش درون من شعلهور شود و دردهای زیادی به من تحمیل کند.
ز دل، خاک بربود آرام من
که «ای رفتنی باز ده وام من!»
هوش مصنوعی: از دل من آرامش را ربودند، گویا که در دل تنگم فریاد میزنم: "بازگردان وام من!"
دلم زین المها پر از درد شد
بدین گونه رخسارهام زرد شد
هوش مصنوعی: دل من از این مشکلات و دردها پر شده و به همین خاطر چهرهام رنگ باخته و زرد شده است.
ولی دوش دیدم درین بوستان
عجب رمزی از تاک و از باغبان
هوش مصنوعی: دیروز در این باغ دیدم که راز عجیبی از تاک و باغبان وجود دارد.
ز تاکی که بگرفت دهقان شراب
هماندم باو در عوض داد آب
هوش مصنوعی: دهقان از موهایی که برداشت کرد، فوری به جایش آب داد.
همان تاک کز باغبان آب خورد
بهاو در عوض شهد شیرین سپرد
هوش مصنوعی: تاکی که از باغبان آب میگرفت، بهجایش عسل شیرین را به او میبخشید.
کس از انقلاب حوادث نرست
فلک هرچه باشد بههر کس که هست
هوش مصنوعی: هیچکس از تغییرات و دگرگونیهای دنیا در امان نیست؛ چون هر آنچه در دنیا وجود دارد، به هر کسی که تعلق دارد، میتواند بر او تاثیر بگذارد.
اگر میستاند دگر میدهد
دگر میستاند اگر میدهد
هوش مصنوعی: اگر چیزی از دست میرود، در عوض چیز دیگری به دست میآید و این چرخه ادامه دارد.
چو وام همه میشود مسترد
در ایام رسم است داد و ستد
هوش مصنوعی: زمانی که وامها به طور کامل بازپرداخت میشوند، در روزگار پذیرفته شده است که مبادله و تجارت انجام شود.
برانم که هنگام عرض نیاز
دهند آنچه از من ستانند باز
هوش مصنوعی: من میخواهم در زمانی که به من نیاز دارند، چیزی را که از من خواستهاند، پس بدهم.
سرودی که در هر محل میکشم
بهشکرانه این امل میکشم
هوش مصنوعی: هر جایی که میروم، به خاطر این آرزو و امیدی که دارم، آهنگی را با شادی و سپاس سر میدهم.
وگر رو نماید خلاف قیاس
از آن نیز چندان ندارم هراس
هوش مصنوعی: اگر چیزی برخلاف تصور و پیشبینیام ظاهر شود، از آن نیز در دل نگرانی ندارم.
من از آتش و آب و خاک و هوا
گرفتم دو سه روز برگ و نوا
هوش مصنوعی: من از عناصر طبیعی مانند آتش و آب و خاک و هوا، به مدت چند روز چیزی شبیه به برگ و نوای موسیقی به دست آوردهام.
ز من هر یکی دادهٔ خود ربود
همان ماند با من که در اصل بود
هوش مصنوعی: هر چیزی که من از خودم به دیگران دادم، همان چیزی که در ابتدا با من بود، باقی مانده است.
ز فوت علایق چرا غم خورم؟
چه آورده بودم که با خود برم؟
هوش مصنوعی: چرا باید از دست دادن علاقهها ناراحت باشم؟ چه چیزی را با خودم آوردهام که بخواهم آن را ببرم؟
مغنی ببین اقتضای زمان
به نی باد ده وز نی آتش ستان
هوش مصنوعی: خواننده موسیقی، به تأثیر زمان توجه کن و همچون نی، برای آزاد کردن آواز بدمید و از نی، شعلهای برافروزید.
چو خاشاکم اول بهآتش بسوز
وزان پس چو شمعم روان بر فروز
هوش مصنوعی: من مانند کاهی هستم که ابتدا به آتش میسوزم و سپس مانند شمعی نورانی و درخشان میشوم.
به کار فضولی میفکن گره
قراری کزو بردهای بازده
هوش مصنوعی: در کار دیگران دخالت نکن و دست از کارهایی که به آنها مربوط نیست بردار، زیرا ممکن است به مشکلی بر بخوری که خودت را در آن گرفتار کنی.
خوش آن رند بیقید رسوای مست
که وقف ره میکند هر چه هست
هوش مصنوعی: شخصی که به اصول و قید و بندها پایبند نیست و در مستی و شیدایی زندگی میکند، بسیار دوستداشتنی است. او با تمام وجود خود را وقف راه و مسیر زندگی میکند و هیچ چیزی از او کم نمیکند.
ز غوغای داد و ستد وا رهد
نه چیزی ستاند، نه چیزی دهد
هوش مصنوعی: در میان هیاهوی خرید و فروش، نه کسی چیزی میگیرد و نه کسی چیزی میدهد.