گنجور

شمارهٔ ۹۴

هست با خلعت گلگون قدت ای حور سرشت
الفی کش قلم صنع به شنگرف نوشت
جامه گلگون من آن طرفه نهالیست که دهر
آبش از خون جگر داد از آن روز که کشت
خلعت آل تو آن آتش ابراهیم است
که نهانست درو نزهت گل‌های بهشت
گلبن از گل‌بدن آراست تو با جامه آل
ظاهر است این که درین پرده که خوبست و که زشت
جامه آل تو می‌خواست بدوزد که فلک
رشته جان من آغشت به خونابه و رشت
هرکجا دامن گلرنگ کشیدی ای گل
گشت برگ گلی از خون سرشکم هر خشت
همه‌دم میل فضولی به قبا گلگونیست
چه کند آب و گلش دهر بدین رنگ سرشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هست با خلعت گلگون قدت ای حور سرشت
الفی کش قلم صنع به شنگرف نوشت
هوش مصنوعی: با لباس زیبا و قرمز رنگت، ای دختر زیبای آفرینش، هزار بار قلم هنرمند بر روی رنگ سرخ نوشته است.
جامه گلگون من آن طرفه نهالیست که دهر
آبش از خون جگر داد از آن روز که کشت
هوش مصنوعی: جامه قرمز من مانند نهالی است زیبا که زندگی‌اش از خون دل تأمین شده، از زمانی که آن را کشتند.
خلعت آل تو آن آتش ابراهیم است
که نهانست درو نزهت گل‌های بهشت
هوش مصنوعی: پوشش و لباس خاندان تو همان آتشی است که ابراهیم را در درخشش خود حفظ کرد و در آن زیبایی‌های گل‌های بهشت نهفته است.
گلبن از گل‌بدن آراست تو با جامه آل
ظاهر است این که درین پرده که خوبست و که زشت
هوش مصنوعی: باغ گل به زیبایی بدن گل آراسته شده است و تو با لباس‌های خود در این دنیا ظاهر شده‌ای. در این پرده‌ی هستی، آنچه خوب و زشت است را می‌توان دید.
جامه آل تو می‌خواست بدوزد که فلک
رشته جان من آغشت به خونابه و رشت
هوش مصنوعی: آسمان می‌خواست لباسی از جسم من بدوزد، اما میخوسریعت پر از خون و درد است.
هرکجا دامن گلرنگ کشیدی ای گل
گشت برگ گلی از خون سرشکم هر خشت
هوش مصنوعی: هرجا که تو با زیبایی و دلربایی خود، دامن گستردی، ای گل، به خاطر اشک‌های من، آنجا برگی از گل به رنگ خون من پیدا شد.
همه‌دم میل فضولی به قبا گلگونیست
چه کند آب و گلش دهر بدین رنگ سرشت
هوش مصنوعی: هر لحظه تمایل به کنجکاوی و نگریستن به زیبایی‌ها وجود دارد، اما چه می‌شود وقتی که سرنوشت و طبیعتش به این شکل و رنگ است؟