شمارهٔ ۸۹
دل الفت تمام بآن خاک در گرفت
خوش صحبتی میان دو افتاد در گرفت
خونابه نیست بر مژه ام آتش دل است
کز چاک سینه سر زد و در چشم تر گرفت
چون من بسیست باده کش بزم عشق لیک
بودم تنک شراب مرا بیشتر گرفت
چون شمع باز در سرم افتاد گرمی
دل کرده بود ترک تعلق ز سر گرفت
شوق حریم روضه کوی تو داشت گل
بگشاد دست و دامن باد سحر گرفت
فرهاد در زمانه من گشت کوهکن
بگذاشت عاشقی پی کار دگر گرفت
چون خس فتاده بود فضولی بخاک ره
او را نسیم لطف تو از خاک بر گرفت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل الفت تمام بآن خاک در گرفت
خوش صحبتی میان دو افتاد در گرفت
هوش مصنوعی: دل به محبت آن دیار بسته شده و دوستی بین ما مستحکم گردیده است.
خونابه نیست بر مژه ام آتش دل است
کز چاک سینه سر زد و در چشم تر گرفت
هوش مصنوعی: روی مژهام هیچ اثر اشکی نیست، بلکه آتش عشق و دلسوختگیام است که از چاک سینهام بیرون آمده و در چشمانم جاری شده است.
چون من بسیست باده کش بزم عشق لیک
بودم تنک شراب مرا بیشتر گرفت
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و بادهنوشی بسیار، در جمعی شاد و سرخوش بودم، اما چون شراب کم بود، احساس کردم که تأثیر بیشتری بر من گذاشت.
چون شمع باز در سرم افتاد گرمی
دل کرده بود ترک تعلق ز سر گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که شمع دوباره در ذهنم جرقه زد، گرمایی در دل احساس کردم و وابستگیها را از سر دور کردم.
شوق حریم روضه کوی تو داشت گل
بگشاد دست و دامن باد سحر گرفت
هوش مصنوعی: گل به شوق و عشق حرم و باغی که تو در آن هستی، دست و دامان صبحگاه را گشود و به زیبایی خود را عرضه کرد.
فرهاد در زمانه من گشت کوهکن
بگذاشت عاشقی پی کار دگر گرفت
هوش مصنوعی: فرهاد در دوران ما به عنوان یک سنگتراش مشغول به کار شده و عشق را رها کرده و به سمت کارهای دیگری رفته است.
چون خس فتاده بود فضولی بخاک ره
او را نسیم لطف تو از خاک بر گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که علفی (خس) به زمین افتاده بود و در وضعیت ضعیفی به سر میبرد، نسیم محبت تو آن را از خاک بلند کرد و به حالت اولیهاش بازگرداند.