گنجور

شمارهٔ ۸

ز ضعف تاب تردد دگر نماند مرا
خوشم که ضعف ز سرگشتگی رهاند مرا
فغان که آرزوی وصل آن دو چشم سیاه
چو میل سرمه بخاک سیه نشاند مرا
تنم ز آتش دل می گداخت گر شب غم
سرشگ آب بر آتش نمی فشاند مرا
جهانی از پی نظاره بر سرم شده جمع
نگه کنید که سودا کجا رساند مرا
درین امید که صیدم کند سگ در او
هوس چون آهوی وحشی بسی دواند مرا
میان مردمم این آبرو بس است که دوش
پریوشی سگ درگاه خویش خواند مرا
من گدا بکه گویم فضولی این غم دل
که همچو سگ ز در او رقیب راند مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز ضعف تاب تردد دگر نماند مرا
خوشم که ضعف ز سرگشتگی رهاند مرا
هوش مصنوعی: به خاطر کم‌طاقتی، دیگر توان رفت و آمد ندارم. اما از اینکه ضعف و ناتوانی از سرگردانی‌ام نجاتم می‌دهد، خوشحالم.
فغان که آرزوی وصل آن دو چشم سیاه
چو میل سرمه بخاک سیه نشاند مرا
هوش مصنوعی: عجبا از آرزوی رسیدن به آن دو چشم سیاه که مانند سرمه، مرا به خاک سیاه انداخت.
تنم ز آتش دل می گداخت گر شب غم
سرشگ آب بر آتش نمی فشاند مرا
هوش مصنوعی: اگر شب غم نبارد و اشکام بر آتش دل نریزد، تنم از درد و سوز دل به شدت می سوزد و می‌سوزد.
جهانی از پی نظاره بر سرم شده جمع
نگه کنید که سودا کجا رساند مرا
هوش مصنوعی: همه‌ی دنیا به تماشای من آمده‌اند، پس مراقب باشید که این دیوانگی چگونه مرا به کجا خواهد برد.
درین امید که صیدم کند سگ در او
هوس چون آهوی وحشی بسی دواند مرا
هوش مصنوعی: در این فکر هستم که شاید سگی مرا شکار کند، چون که مثل آهوی وحشی، به سرعت از دستش فرار می‌کنم.
میان مردمم این آبرو بس است که دوش
پریوشی سگ درگاه خویش خواند مرا
هوش مصنوعی: من در میان مردم به این آبرو راضی‌ام که دیروز یک پری زیبا مرا به عنوان مهمان در کنار خود پذیرفت.
من گدا بکه گویم فضولی این غم دل
که همچو سگ ز در او رقیب راند مرا
هوش مصنوعی: من در جایگاه یک گدا قرار گرفته‌ام و می‌خواهم بگویم که این غم دل من را به شدت آزار می‌دهد، مانند سگی که رقیب را از در بیرون می‌راند.