شمارهٔ ۷۸
شده ام بسته گیسوی شکن پر شکنت
مکش ای گل که بگردن نفتد خون منت
غایت لطف تن از چشم منت کرد نهان
این چه جورست که من می کشم از لطف تنت
خاک گشتم که مرا سایه ات افتد بر سر
کرد نومیدم ازان نیز صفای بدنت
تو بگفتار در آور نه بقول دگران
هیچ راهی نتوان برد بسر دهنت
لب میگون تو دارد سر خون ریختنم
همه دم می شود این فهم ز رنگ سخنت
چند سازد رسن از رشته جان دلو ز دل
مردم دیده کشد آب ز چاه ذقنت
آتشی هست چو فانوس فضولی در تو
نیست خون اوست نمایان شده از پیرهنت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شده ام بسته گیسوی شکن پر شکنت
مکش ای گل که بگردن نفتد خون منت
هوش مصنوعی: من در بند گیسوی تو گرفتار شدهام، ای گل، نگذار که برای تو خون دل من بریزد.
غایت لطف تن از چشم منت کرد نهان
این چه جورست که من می کشم از لطف تنت
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساس عمیق عشق و محبت میپردازد. گویا شخصی به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره میکند و از این که محبت او در نگاه دیگران پنهان مانده، احساس درد و رنج میکند. در واقع، او به این فکر میکند که چگونه ممکن است این همه زیبایی و لطف در وجود معشوق، به نوعی از نگاهها دور مانده و او را به زحمت و درد وامیدارد. احساسات عمیق عاشقانه و درد ناشی از دوری از معشوق، محور این بیان است.
خاک گشتم که مرا سایه ات افتد بر سر
کرد نومیدم ازان نیز صفای بدنت
هوش مصنوعی: من به جایی رسیدهام که آرزو دارم سایه تو بر سرم بیفتد؛ اما از این امید هم ناامید شدهام، چون دیگر از زیبایی تو چیزی باقی نمانده است.
تو بگفتار در آور نه بقول دگران
هیچ راهی نتوان برد بسر دهنت
هوش مصنوعی: کلام تو باید بر اساس بیان خودت باشد، نه به نقل از دیگران. هیچ راهی برای رسیدن به حقیقت از طریق حرفهای دیگران وجود ندارد.
لب میگون تو دارد سر خون ریختنم
همه دم می شود این فهم ز رنگ سخنت
هوش مصنوعی: لب تو مانند میگونی است که هر بار که به آن نگاه میکنم، دلم به درد میآید و خون گریه میکنم. هر زمانی که با تو صحبت میکنم، این احساسات تلخ و دردناک دوباره زنده میشود.
چند سازد رسن از رشته جان دلو ز دل
مردم دیده کشد آب ز چاه ذقنت
هوش مصنوعی: چندین بار میتوان با استفاده از طناب جان انسان، آب دل آدمها را از چاه عمیق احساساتشان کشید؟
آتشی هست چو فانوس فضولی در تو
نیست خون اوست نمایان شده از پیرهنت
هوش مصنوعی: آتشی وجود دارد مثل نور فانوس، اما فضولی در تو وجود ندارد. آنچه پیدا شده، خون اوست که از پیراهنت نمایان شده است.