گنجور

شمارهٔ ۷۷

هر زمان حال من از عشق تو دیگرگون است
بتو چون شرح کنم حال چه گویم چون است
غم دل سوخت مرا پیش که آرم به زبان
قصه درد درونم که ز حد بیرون است
شده از ناوک آهم دل گردون مجروح
رنگ خون است شفق نیست که بر گردون است
لب شیرین ترا چون ورق گل خوانم
کان صحیفه نه بدین خط و بدین مضمون است
دل دمی نیست که یاد لب لعلت نکند
گریه دیده پر خون ز دل محزون است
چه غم از هجر گرت هست کمالی در عشق
رخ لیلی همه جا در نظر مجنون است
خواب را کشت فضولی غم او در دیده
این که بر چهره ام از دیده روان شد خون است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر زمان حال من از عشق تو دیگرگون است
بتو چون شرح کنم حال چه گویم چون است
هوش مصنوعی: هر لحظه حال من به خاطر عشق تو دگرگون می‌شود. نمی‌دانم چگونه حال خود را توصیف کنم و چه بگویم که چه احساسی دارم.
غم دل سوخت مرا پیش که آرم به زبان
قصه درد درونم که ز حد بیرون است
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل دارم، باعث شده که نتوانم به راحتی درباره‌اش صحبت کنم. درد و رنجی که درونم احساس می‌کنم، آنقدر عمیق و شدید است که نمی‌توانم آن را به کلام بیاورم.
شده از ناوک آهم دل گردون مجروح
رنگ خون است شفق نیست که بر گردون است
هوش مصنوعی: دل آسمان از زخم آه من به رنگ خون درآمده است، این شفق نیست که بر آسمان دیده می‌شود.
لب شیرین ترا چون ورق گل خوانم
کان صحیفه نه بدین خط و بدین مضمون است
هوش مصنوعی: من زبان شیرین تو را مانند ورق گل می‌دانم، زیرا این نوشته به این خط و مضمون نیست.
دل دمی نیست که یاد لب لعلت نکند
گریه دیده پر خون ز دل محزون است
هوش مصنوعی: دل هیچ‌گاه از یاد لب‌های زیبا و شیرین تو غافل نمی‌شود و اشک‌های چشمانم از درد و اندوهی که در دل دارم، پر شده است.
چه غم از هجر گرت هست کمالی در عشق
رخ لیلی همه جا در نظر مجنون است
هوش مصنوعی: اگر در عشق مشکلی از جدایی داری، نگران نباش؛ زیرا زیبایی و کمال عشق، همیشه در ذهن یک عاشق مانند مجنون، تصویر لیلی است.
خواب را کشت فضولی غم او در دیده
این که بر چهره ام از دیده روان شد خون است
هوش مصنوعی: فضول‌گر به دلایلی باعث شده که خواب از چشمانم برود و غم او در چشمانم به وضوح نمایان است، چهره‌ام چنان دردمند است که گویی از چشمم خون می‌ریزد.