گنجور

شمارهٔ ۵۵

گر گریزم دم بدم بر آتش دل دیده آب
بر چنین سوزی که دل دارد کی آرد سینه تاب
بگسل ای سایه ز من تابی نداری بر جفا
می گریزی بر تو گر تیغی کشد آن آفتاب
تا نبیند آفتاب عارضش را سایه ام
از حسد خود را میان این و آن کردم حجاب
در نقاب آن روی و من با آه دل در حیرتم
در میان این دو آتش چون نمی سوزد نقاب
نیم بسمل کرده و دامن ز خونم می کشد
من از او در اضطرابم او ز من در اجتناب
آتش است آن شوخ و من شمع شبستان بلا
گر رود میرم گر آید سوز دم با صد عذاب
سوخت آهم چرخ را من می خورم خوناب ازو
نیست جز خونابه آتش را نصیبی از کباب
مردم چشمم فضولی شد سیه پوش از عزا
غالبا شد کشته تیغ سهر در دیده خواب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر گریزم دم بدم بر آتش دل دیده آب
بر چنین سوزی که دل دارد کی آرد سینه تاب
هوش مصنوعی: اگر هر لحظه از دست آتش دل فرار کنم، آیا چشمی که به این شدت در سوز و سوختگی است، می‌تواند تاب بیاورد؟
بگسل ای سایه ز من تابی نداری بر جفا
می گریزی بر تو گر تیغی کشد آن آفتاب
هوش مصنوعی: ای سایه، از من جدا شو، چون تاب تحمل ظلم و ستم را نداری. اگر خورشید بر تو شمشیری بکشد، تو نیز در برابر آن می‌گریزی.
تا نبیند آفتاب عارضش را سایه ام
از حسد خود را میان این و آن کردم حجاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره‌اش زیر نور آفتاب قرار نگیرد، من به خاطر حسادتی که دارم، خودم را در بین او و دیگران پنهان کرده‌ام.
در نقاب آن روی و من با آه دل در حیرتم
در میان این دو آتش چون نمی سوزد نقاب
هوش مصنوعی: در پس آن چهره زیبا، من با دل افسرده و نگران در حیرتم که چگونه این نقاب میان دو آتش قرار دارد و نمی‌سوزد.
نیم بسمل کرده و دامن ز خونم می کشد
من از او در اضطرابم او ز من در اجتناب
هوش مصنوعی: او نیمه‌جانم کرده و با دامنش خونم را می‌کشد. من از او در نگرانی هستم و او از من دوری می‌کند.
آتش است آن شوخ و من شمع شبستان بلا
گر رود میرم گر آید سوز دم با صد عذاب
هوش مصنوعی: آن معشوقه ی بازیگوش مانند آتش است و من مانند شمعی هستم که در شب های سختی می سوزد. اگر او برود، من می میرم و اگر با یک نفس سوزان بیاید، صد درد و عذاب را تحمل می کنم.
سوخت آهم چرخ را من می خورم خوناب ازو
نیست جز خونابه آتش را نصیبی از کباب
هوش مصنوعی: آه من در چرخش های زندگی لحظه ای را نمی سوزاند، بلکه من از آن رنج می برم و درد و اندوه را می چشیم. از آتش هیچ بهره ای جز سوختن نمی برم.
مردم چشمم فضولی شد سیه پوش از عزا
غالبا شد کشته تیغ سهر در دیده خواب
هوش مصنوعی: مردم چشمم کنجکاو شده‌اند، سیاه پوشیده از دل‌مشغولی. غالباً در خواب، با تیغ سهراب کشته شده‌ام.