شمارهٔ ۵۴
مرا ای شمع میل گریه شد در هجر یار امشب
تو بنشین گریه دلسوز را با من گذار امشب
بیاد شمع رویش خواهم از سر تا قدم سوزم
برو ای اشک آب از آتش من دور دار امشب
فکندی وعده قتلم بفردا لیک می ترسم
که دیر آمد سحر من جان دهم در انتظار امشب
نهان از خلق دارم عزم کویش حسبة لله
مرا رسوا مساز ای ناله بی اختیار امشب
مرا در گریه امروز نقد اشک شد آخر
نمی دانم چه سازم گر رسد یارم نثار امشب
متاع خواب را بربوده اند از مردم چشمم
مگر بخت بد افکندست سوی من گذار امشب
فضولی را قراری بود شبها بر سر آن کو
چو راندی از سر کویت کجا گیرد قرار امشب
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا ای شمع میل گریه شد در هجر یار امشب
تو بنشین گریه دلسوز را با من گذار امشب
هوش مصنوعی: ای شمع، امشب از شدت دلتنگی و جدایی یارم، به گریه افتادهام. بیا و با من بنشین تا دلتنگیام را با گریههایم شریک شوی.
بیاد شمع رویش خواهم از سر تا قدم سوزم
برو ای اشک آب از آتش من دور دار امشب
هوش مصنوعی: به یاد زیبایی او، از سر تا足 تنم را میسوزانم. ای اشک، دور باش از آتش دلم tonight.
فکندی وعده قتلم بفردا لیک می ترسم
که دیر آمد سحر من جان دهم در انتظار امشب
هوش مصنوعی: تو به من وعده دادی که فردا مرا خواهی کشت، اما من نگرانم که صبح خیلی دیر بیاید و من در انتظار این شب جانم را از دست بدهم.
نهان از خلق دارم عزم کویش حسبة لله
مرا رسوا مساز ای ناله بی اختیار امشب
هوش مصنوعی: من تصمیم خود را برای رفتن به سوی او در دل دارم و این را از دیگران پنهان میکنم. برای خداوند، مرا رسوای دیگران نکن ای نالهای که بهطور ناخواسته از دلم برمیخیزد، امشب.
مرا در گریه امروز نقد اشک شد آخر
نمی دانم چه سازم گر رسد یارم نثار امشب
هوش مصنوعی: امروز در حال گریه هستم و اشکهایم ارزشمند شدند. نمیدانم باید چه کار کنم اگر یارم امشب سر برسد.
متاع خواب را بربوده اند از مردم چشمم
مگر بخت بد افکندست سوی من گذار امشب
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که خواب از مردم دور شده و هیچکس دیگر نمیتواند خواب ببیند، و تنها من هستم که به خاطر بخت بدی که دارم، امشب نمیتوانم خواب را تجربه کنم.
فضولی را قراری بود شبها بر سر آن کو
چو راندی از سر کویت کجا گیرد قرار امشب
هوش مصنوعی: فضولی شبها به دور از تو در خیابانها میچرخید و حالا که تو را از آنجا راندی، نمیداند امشب کجا باید آرام بگیرد.