گنجور

شمارهٔ ۴۶

رسم زهد و شیوه تقوی نمی دانیم ما
عشق می دانیم و بس اینها نمی دانیم ما
نیست ما را در جهان با هیچ کاری احتیاج
هیچ کاری غیر استغنا نمی دانیم ما
ما نمی گوییم کاری نیست غیر از عاشقی
هست صد کاری دگر اما نمی دانیم ما
شیوه تقلید و رسم اعتبار از ما مجو
کار و بار مردم دنیا نمی دانیم ما
هر چه غیر از عشق یار و لذت دیدار اوست
زاهدا بالله مجو از ما نمی دانیم ما
مظهر سر حق و آیینه گیتی نما
جز می صاف و رخ زیبا نمی دانیم ما
گفتم ای گلرخ فضولی مرد در کوی تو گفت
کیست او در کوی ما او را نمی دانیم ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسم زهد و شیوه تقوی نمی دانیم ما
عشق می دانیم و بس اینها نمی دانیم ما
هوش مصنوعی: ما آداب زهد و راه‌های تقوا را نمی‌شناسیم، تنها عشق را می‌شناسیم و باقی چیزها را نمی‌دانیم.
نیست ما را در جهان با هیچ کاری احتیاج
هیچ کاری غیر استغنا نمی دانیم ما
هوش مصنوعی: ما در این دنیا به هیچ کار و نیازی وابسته نیستیم و هیچ چیزی غیر از بی‌نیازی را نمی‌شناسیم.
ما نمی گوییم کاری نیست غیر از عاشقی
هست صد کاری دگر اما نمی دانیم ما
هوش مصنوعی: ما نمی‌گوییم که تنها عشق وجود دارد، کارهای زیادی دیگر هم هست. اما ما نمی‌دانیم چه چیزهای دیگری ممکن است وجود داشته باشد.
شیوه تقلید و رسم اعتبار از ما مجو
کار و بار مردم دنیا نمی دانیم ما
هوش مصنوعی: روش تقلید و الگوی مقبولیت را از ما نخواهید، زیرا ما از کار و زندگی مردم دنیا آگاهی نداریم.
هر چه غیر از عشق یار و لذت دیدار اوست
زاهدا بالله مجو از ما نمی دانیم ما
هوش مصنوعی: هر چیزی که غیر از عشق به معشوق و لذت از دیدار او باشد، ما به عنوان زاهدان نمی‌دانیم و از آن دوری می‌جوییم.
مظهر سر حق و آیینه گیتی نما
جز می صاف و رخ زیبا نمی دانیم ما
هوش مصنوعی: ما فقط زیبایی‌های خالص و دلپذیر را می‌شناسیم و همین‌طور که نمی‌توانیم چیزی جز آن دیدن کنیم، در حقیقت به وجود اصل و حقیقت هم پی می‌بریم.
گفتم ای گلرخ فضولی مرد در کوی تو گفت
کیست او در کوی ما او را نمی دانیم ما
هوش مصنوعی: در اینجا گوینده به گلرخ (که نماد زیبایی است) می‌گوید که به او فضولی کرده و از او سوال می‌کند که آیا کسی به نام "او" در محله‌شان وجود دارد. گلرخ در پاسخ می‌گوید که نمی‌شناسند کسی را با این اسم در کوی خودشان، به‌گونه‌ای که نشان می‌دهد هیچ اطلاعی از او ندارند.