گنجور

شمارهٔ ۴۰۱

رحمی باسیران شب تار نداری
بر روز قیامت مگر اقرار نداری
جورست ترا کار و درین کار که هستی
با هیچ کسی جز دل من کار نداری
ای دل پس ازین سلسله عشق مجنبان
تاب خم آن طره طرار نداری
ای دیده فرو بند بخون راه نظر را
او می رسد و طاقت دیدار نداری
مردیم پی پرسش ما لب نگشادی
از ناز مگر رخصت گفتار نداری
ای آن که ترا صحبت یاریست تمنا
گویا خبر از طعنه اغیار نداری
بی واسطه نیست ترا گریه فضولی
در دیده مگر خاک ره یار نداری

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رحمی باسیران شب تار نداری
بر روز قیامت مگر اقرار نداری
هوش مصنوعی: اگر نسبت به اسیران در شب‌های تاریکی رحم و محبت نداشته‌ای، در روز قیامت نباید انتظار داشته باشی که کسی بر تو رحمت آورد، مگر اینکه خودت به خطاهایت اعتراف کنی.
جورست ترا کار و درین کار که هستی
با هیچ کسی جز دل من کار نداری
هوش مصنوعی: تو در این کار که انجام می‌دهی، با هیچ‌کس جز دل من ارتباطی نداری و فقط من برایت اهمیت دارم.
ای دل پس ازین سلسله عشق مجنبان
تاب خم آن طره طرار نداری
هوش مصنوعی: ای دل، از این به بعد دیگر نتوانی تاب و تحمل خم آن موهای پیچیده و جذاب را داشته باشی.
ای دیده فرو بند بخون راه نظر را
او می رسد و طاقت دیدار نداری
هوش مصنوعی: ای چشم، نگاهت را ببند و از دیدن او خودداری کن، چون او می‌آید و تو توانایی دیدن او را نداری.
مردیم پی پرسش ما لب نگشادی
از ناز مگر رخصت گفتار نداری
هوش مصنوعی: ما در پی سوالی جان دادیم، اما تو از روی ناز و غفلت لب به سخن نگشودی، به راستی آیا اجازه گفتن نداری؟
ای آن که ترا صحبت یاریست تمنا
گویا خبر از طعنه اغیار نداری
هوش مصنوعی: ای کسی که صحبت دوستت را شاداب می‌کند، امیدوارم که از حرف‌های طعنه‌آمیز دیگران بی‌خبر باشی.
بی واسطه نیست ترا گریه فضولی
در دیده مگر خاک ره یار نداری
هوش مصنوعی: اگر در دل خود غصه‌ای داری و اشک می‌ریزی، این کار به خاطر عشق و محبت به یار است. اما اگر واقعاً عشق او را در دل نداری، این گریه برای تو بی‌فایده خواهد بود.