شمارهٔ ۴۰
هیچگه بر حال من رحمی نمیآید ترا
میکشی ما را مگر عاشق نمیباید ترا
میشود آتش ز باد افزون چه باشد گر مدام
حسن روز افزون ز آه من بیفزاید ترا
گر ز من در خاطر پاکیزه داری اضطراب
من شوم آواره تا خاطر بیاساید ترا
چرخ میداند که در من تاب دیدار تو نیست
زین سبب هرگز نمیخواهد که بنماید ترا
بسته خود را به آن شاخ گل ای دل غنچهوار
تا نکردی دور ازو آن به که نگشاید ترا
در جفا و در وفا ای مه نداری اختیار
نشئهٔ حُسن است حاکم تا چه فرماید ترا
مینهی سر بر ره آن مه فضولی دم به دم
زین شرف شاید که سر بر آسمان ساید ترا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هیچگه بر حال من رحمی نمیآید ترا
میکشی ما را مگر عاشق نمیباید ترا
هوش مصنوعی: هیچ وقت برای من رحمتی نداشتهای، تو فقط ما را میکشی. آیا نباید تو را عاشق بنامم؟
میشود آتش ز باد افزون چه باشد گر مدام
حسن روز افزون ز آه من بیفزاید ترا
هوش مصنوعی: آتش میتواند با وزش باد بیشتر شود، حالا اگر زیبایی تازه روز به روز از آه من بیشتر شود، چه عکسالعملی خواهد داشت؟
گر ز من در خاطر پاکیزه داری اضطراب
من شوم آواره تا خاطر بیاساید ترا
هوش مصنوعی: اگر تو در دل خود یاد نیکویی از من داشته باشی، من حاضرم برای آرامش خاطر تو از خود بیتابی و آوارگی را به جان بخرم.
چرخ میداند که در من تاب دیدار تو نیست
زین سبب هرگز نمیخواهد که بنماید ترا
هوش مصنوعی: این جهان میداند که من تاب و تحمل دیدن تو را ندارم؛ بنابراین هرگز نمیخواهد که تو را به من نشان دهد.
بسته خود را به آن شاخ گل ای دل غنچهوار
تا نکردی دور ازو آن به که نگشاید ترا
هوش مصنوعی: ای دل، تا زمانی که گل نشدی و هنوز به شاخ گل نرسیدی، خودت را به آن بگذار. بهتر است دور از آن کسی که تو را نخواهد، نباشی.
در جفا و در وفا ای مه نداری اختیار
نشئهٔ حُسن است حاکم تا چه فرماید ترا
هوش مصنوعی: ای ماه، در بیوفایی و وفاداری، تو اختیاری نداری؛ جذبه و زیبایی تو حاکم است و تعیین میکند که با تو چه باید کرد.
مینهی سر بر ره آن مه فضولی دم به دم
زین شرف شاید که سر بر آسمان ساید ترا
هوش مصنوعی: تو با فخر و افتخار بر سر راه آن ماه زیبا زانو میزنی و هر لحظه امیدوار هستی که شاید با این حرکت، سر تو به آسمان بلند شود و به اوج برسد.