گنجور

شمارهٔ ۴۱

چون شمع سوخت آتش محنت تن مرا
غم پاره پاره ساخت دل روشن مرا
بر من بسوخت در غم عشقت دل رقیب
شادم که غم بسوخت دل دشمن مرا
واجب شد اجتناب من از ماه پیکران
چون فرض کرده اند بخود کشتن مرا
مردم بداغ لاله رخان گریهای ابر
خواهم که لاله زار کند مدفن مرا
سویم نمی کند الم بی کسی گذر
تا غم شناخت است ره مسکن مرا
عمریست کز لباس تعلق مجردم
نگرفته است دست غمی دامن مرا
از غم مرا نماند فضولی ره گریز
بگرفت سیل تفرقه پیرامن مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون شمع سوخت آتش محنت تن مرا
غم پاره پاره ساخت دل روشن مرا
هوش مصنوعی: وقتی شمع سوخت، آتش درد و رنج بدنی که داشتم، دل شاداب و روشن من را به تکه‌های کوچک تقسیم کرد.
بر من بسوخت در غم عشقت دل رقیب
شادم که غم بسوخت دل دشمن مرا
هوش مصنوعی: دل رقیب به خاطر عشق تو سوخت و من از این بابت خوشحالم، زیرا غم من باعث سوختن دل دشمنم شد.
واجب شد اجتناب من از ماه پیکران
چون فرض کرده اند بخود کشتن مرا
هوش مصنوعی: من از ماه پیکران باید دوری کنم، چون آنها تصمیم گرفته‌اند که مرا از بین ببرند.
مردم بداغ لاله رخان گریهای ابر
خواهم که لاله زار کند مدفن مرا
هوش مصنوعی: من از مردم می‌خواهم برای من به یاد لاله‌های زردی که بر صورتشان است، اشک بریزند تا قبر من به مکانی پر از گل و زیبایی تبدیل شود.
سویم نمی کند الم بی کسی گذر
تا غم شناخت است ره مسکن مرا
هوش مصنوعی: دوست یا کسی به سوی من نمی‌آید و تنها به دلیل غم و خستگی احساس تنهایی می‌کنم، که این احساس سردرگمی و تنهایی، به منزله‌ی مسیری است که من را به خانه‌ام، به جایی که آرامش و راحتی وجود دارد، می‌برد.
عمریست کز لباس تعلق مجردم
نگرفته است دست غمی دامن مرا
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که از وابستگی‌ها رها شده‌ام و همچنان غم و اندوهی مرا آزار می‌دهد.
از غم مرا نماند فضولی ره گریز
بگرفت سیل تفرقه پیرامن مرا
هوش مصنوعی: از ناراحتی، دیگر فضولی برای من نمانده است، سیل تفرقه دور من را گرفته است.