شمارهٔ ۳۹۸
نمود در دلم از آتش درون شرری
نهال عاشقیم داد عاقبت ثمری
عذاب می کشم از نالهای دل آن به
رهم ز درد سر آن را دهم بسیمری
فکند بر سر من سایه موی ژولیده
گشاد طایر سودای عشق بال و پری
بتی بجان من آتش زد و نکرد وفا
گلی نمود چو گلبن ولی نداد بری
خدنگ آه بلاکش ز سنگ می گذرد
چرا ز ناله زارم نمی کنی حذری
ز چاک سینه ازین رهگذر شوم خوش حال
که سوی دل غم عشق تو یافت رهگذری
مرا ز شوق نگاه تو گشت حال خراب
چرا بحال خرابم نمی کنی نظری
ز باغ عشق فضولی گل مراد نچید
نکرد ناله او در دل بتان اثری
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نمود در دلم از آتش درون شرری
نهال عاشقیم داد عاقبت ثمری
هوش مصنوعی: در دل من شعلهای از عشق میسوزد که در نتیجهاش، عشق من به بار نشسته و ثمرهای به وجود آورده است.
عذاب می کشم از نالهای دل آن به
رهم ز درد سر آن را دهم بسیمری
هوش مصنوعی: از نالههای دل عذاب میکشم و به خاطر دردش کلافهام، اما به خاطر آنچه بر من گذشته، تصمیم میگیرم که همه چیز را فراموش کنم.
فکند بر سر من سایه موی ژولیده
گشاد طایر سودای عشق بال و پری
هوش مصنوعی: موهای ژولیده مانند سایهای بر سرم افتاده و پرندهای که نماد عشق است، با بال و پر خود در دلم نشسته است.
بتی بجان من آتش زد و نکرد وفا
گلی نمود چو گلبن ولی نداد بری
هوش مصنوعی: یکی از معشوقهها به دل و جان من آتش زد و در عوض وفایی نکرد. او مانند گلی زیبا و دلربا بود، اما هیچگونه عطری برای من نداشت.
خدنگ آه بلاکش ز سنگ می گذرد
چرا ز ناله زارم نمی کنی حذری
هوش مصنوعی: چرا تیر سنگین غم از دل من میگذرد و تو حتی از نالههای اندوهآور من هم بیخبر هستی؟
ز چاک سینه ازین رهگذر شوم خوش حال
که سوی دل غم عشق تو یافت رهگذری
هوش مصنوعی: من از درد دل و شکاف سینهام خوشحالم که به سوی عشق تو، راهی را پیدا کردهام.
مرا ز شوق نگاه تو گشت حال خراب
چرا بحال خرابم نمی کنی نظری
هوش مصنوعی: چرا با نگاه پرشور تو حال من خراب شده است؟ چرا حال خرابم را نمیبینی و به من توجه نمیکنی؟
ز باغ عشق فضولی گل مراد نچید
نکرد ناله او در دل بتان اثری
هوش مصنوعی: به باغ عشق، فضولی نتوانست گل مطلوبش را بچیند و نالهاش در دل معشوقان تأثیری نگذاشت.