گنجور

شمارهٔ ۳۸۸

یارب آن بی درد را در دل ز عشق افکن غمی
چند ما در عالمی باشیم و او در عالمی
پیش آن خورشید مشکل گر شود روشن غمم
زآن که جر سایه بشرح غم ندارم همدمی
آفتاب عارضت بنما که نگذرد اثر
گر ز آب زندگی در خاک ما باشد نمی
زاهدا می ده که پند ناصحم مجروح کرد
خواهدم کشت این جراحت گر نباشد مرهمی
راستان را نیست جا در خانه پست فلک
هست زین غم گر نهال قد ما دارد خمی
جمع گشته گرد من سنگ ملامت کوه کوه
خانه رسواییم دارد بنای محکمی
غیر آه آتشین و قطره خوناب اشک
در غم عشقت نمی خواهد فضولی محرمی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یارب آن بی درد را در دل ز عشق افکن غمی
چند ما در عالمی باشیم و او در عالمی
هوش مصنوعی: خدایا، دل آن کسی را که در عذاب نیست پر از عشق کن، چه اینکه ما در دنیای خود غم‌های زیادی داریم و او در دنیای خود خواهد بود.
پیش آن خورشید مشکل گر شود روشن غمم
زآن که جر سایه بشرح غم ندارم همدمی
هوش مصنوعی: اگر آن خورشید زنده و درخشان در برابر من مشکلاتم را روشن کند، غم من پس از آن مشقت‌ها مفرح خواهد شد. چون هیچ کسی به اندازه بشر در درک غم‌های من شریک نیست.
آفتاب عارضت بنما که نگذرد اثر
گر ز آب زندگی در خاک ما باشد نمی
هوش مصنوعی: به من نشان بده که چهره‌ات مانند آفتاب درخشنده باشد؛ زیرا اگر جوانی و زیبایی تو در خاک ما از بین برود، آبی از زندگی برای ما باقی نخواهد ماند.
زاهدا می ده که پند ناصحم مجروح کرد
خواهدم کشت این جراحت گر نباشد مرهمی
هوش مصنوعی: ای زاهد، به من می‌دهی که زخم نصیحت‌های تو مرا آزرده کرده است. اگر مرهمی برای این درد نباشد، من این جراحت را به جان خواهم خرید.
راستان را نیست جا در خانه پست فلک
هست زین غم گر نهال قد ما دارد خمی
هوش مصنوعی: راست‌گوها در جایگاه پایین و بی‌ارزش دنیا قرار ندارند. اگرچه ما قد بلند و زیبایی داریم، اما برای این غم و اندوه، اندکی خمیدگی داریم.
جمع گشته گرد من سنگ ملامت کوه کوه
خانه رسواییم دارد بنای محکمی
هوش مصنوعی: دور من انبوهی از سنگ‌های ملامت جمع شده است و در این کوه، خانه‌ای از رسوایی‌ام ساخته شده که بنای محکمی دارد.
غیر آه آتشین و قطره خوناب اشک
در غم عشقت نمی خواهد فضولی محرمی
هوش مصنوعی: جز آهی سوزان و اشکی به اندازه خون در دل غم عشق تو، چیز دیگری نمی‌خواهم که کسی در این دردسری که دارم فضولی کند.