گنجور

شمارهٔ ۳۸۹

ای دل ز خویش بگذر گر میل یار داری
جز کار عشق مگزین گر عشق کار داری
ای آب زندگانی می بینمت مکدر
در دل مگر غباری زین خاکسار داری
بر من ز تند خویی تیریست هر نگاهت
برگ گلی تو اما صد نوک خار داری
ای طالب سلامت بر بند راه دیده
ز آن رو که بیم آفت زین رهگذار داری
ساقی مکن تعلل در گردش آر ساغر
تا چند تشنگان را در انتظار داری
بی اختیار خواهی رفتن ز بزم عالم
از کف منه پیاله تا اختیار داری
از خیل نیک نامان می بینمت فضولی
کز نام ننگت آید وز ننگ عار داری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل ز خویش بگذر گر میل یار داری
جز کار عشق مگزین گر عشق کار داری
هوش مصنوعی: ای دل، اگر به یار علاقه‌مندی، از خودت بگذر و در عشق جز به عشق کاری نکن. اگر در عشق هستی، فقط به آن بپرداز.
ای آب زندگانی می بینمت مکدر
در دل مگر غباری زین خاکسار داری
هوش مصنوعی: ای آب حیات، تو را می‌بینم که در دل cloudy یا تیره می‌نمایی، اما آیا نشانه‌ای از لطافت و زیبایی این خاکی که من از آن آمده‌ام، با خود داری؟
بر من ز تند خویی تیریست هر نگاهت
برگ گلی تو اما صد نوک خار داری
هوش مصنوعی: نگاه تو برای من مانند تیری تند و آزاردهنده است، هرچند که تو خودت مانند گل زیبا و فرح‌بخش هستی. اما باید بدانم که در کنار زیبایی‌ات، زخم‌هایی نیز وجود دارد که می‌تواند اذیت کند.
ای طالب سلامت بر بند راه دیده
ز آن رو که بیم آفت زین رهگذار داری
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال سلامتی هستی، چشم و گوش خود را در مسیر زندگی باز نگه‌دار؛ زیرا در این راه، خطرها و مشکلاتی وجود دارد که باید نسبت به آنها آگاه باشی.
ساقی مکن تعلل در گردش آر ساغر
تا چند تشنگان را در انتظار داری
هوش مصنوعی: ای ساقی، چرا در پذیرایی تعلل می‌کنی؟ بزن بامداد را و ساغر را به دست بگیر، زیرا تشنگان مدت زیادی است که منتظر هستند.
بی اختیار خواهی رفتن ز بزم عالم
از کف منه پیاله تا اختیار داری
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به دنیای خوشی و لذت‌ها فاصله بگذاری، نگذار که در دستت چیزی باشد که تو را به این بزم جذب می‌کند. تا زمانی که هنوز انتخاب داری، باید از آن دوری کنی.
از خیل نیک نامان می بینمت فضولی
کز نام ننگت آید وز ننگ عار داری
هوش مصنوعی: من تو را در میان نیکان می‌نگرم، اما یک فضول هستی که از نام زشتت می‌آید و از این ننگ و عار به شدت شرم‌زده‌ای.