شمارهٔ ۳۷۵
ما را هلاک غمزه خونریز کرده ای
تیغی عجب بکشتن من تیز کرده ای
آزرده از جفای رقیب تو کی شوم
چون فهم کرده ام که تو انگیز کرده ای
شد تازه داغ شوق تو تا باغ حسن را
آراسته بسبزه تو خیز کرده ای
دل را نمی رسد ز فرح پای بر زمین
تا بسته اش بزلف دلاویز کرده ای
جانم فدای طور تو باد ای امید وصل
کاندوه هجر را طرب آمیز کرده ای
ای دل باهل زهد نداری ارادتی
زین ناکسان خوش است که پرهیز کرده ای
بغداد را نخواست فضولی مگر دلت
کآهنگ عیش خانه تبریز کرده ای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما را هلاک غمزه خونریز کرده ای
تیغی عجب بکشتن من تیز کرده ای
هوش مصنوعی: تو با یک نگاه سرشار از ناز و فریب، ما را به هلاکت رساندی؛ چنان که تیغهی شمشیرت برای کشتن من تیز و آماده شده است.
آزرده از جفای رقیب تو کی شوم
چون فهم کرده ام که تو انگیز کرده ای
هوش مصنوعی: من از نیرنگ رقیب تو دیگر آزرده نخواهم شد، زیرا میدانم که تو خود زیرساختهای این رفتار را فراهم کردهای.
شد تازه داغ شوق تو تا باغ حسن را
آراسته بسبزه تو خیز کرده ای
هوش مصنوعی: عشق تو تازه شده و زیبایی باغ گل با حضور تو افزایش یافته است. تو از جایی بیدار شدهای که زیباییها را به اوج میرساند.
دل را نمی رسد ز فرح پای بر زمین
تا بسته اش بزلف دلاویز کرده ای
هوش مصنوعی: دل از فرح و شادابی نمیتواند به زمین بیفتد، زیرا تو با موهای زیبا و دلربایت آن را به خود جذب کردهای.
جانم فدای طور تو باد ای امید وصل
کاندوه هجر را طرب آمیز کرده ای
هوش مصنوعی: ای امید وصال تو، جانم فدای آن کوه طور باشد، که هجر و دوری را با شادی و طرب آمیختهای.
ای دل باهل زهد نداری ارادتی
زین ناکسان خوش است که پرهیز کرده ای
هوش مصنوعی: ای دل، اگر به زاهدان بیلیاقت علاقهای نداری، خوشبخش است که از آنها پرهیز کردهای.
بغداد را نخواست فضولی مگر دلت
کآهنگ عیش خانه تبریز کرده ای
هوش مصنوعی: فضولی فقط به خاطر دل تو بغداد را نمیخواهد، چون تو آهنگ شادی و خوشی خانه تبریز را در سر داری.