گنجور

شمارهٔ ۳۷۳

سرم خاکیست بعد از رفتنت در رهگذر مانده
نه چشمانند بر خاک از قدمهایت اثر مانده
من از دل داشتم چشم از جگر ادرار خون خوردن
چه باشد حال ما این دم که نی دل نه جگر مانده
سخن با من نمی گویی ز خاموشیت حیرانم
تویی این با خیالی از توام پیش نظر مانده
چو گشتم از همه تدبیرها در دفع غم عاجز
اجل بگرفت دامانم که تدبیر دگر مانده
نه من تنها شدم در عشق آن زیبا پسر محزون
درین بیت الحزن یعقوب هم دور از پسر مانده
سوی من راه پرسیده بلا چون راه گم کرده
زده غم دست در دامان من هر جا که درمانده
فضولی نیستم قانع بیک دیدن ازو اما
چه سازم چاره از عمری که دارم زین قدر مانده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرم خاکیست بعد از رفتنت در رهگذر مانده
نه چشمانند بر خاک از قدمهایت اثر مانده
هوش مصنوعی: سرم بر زمین است و بعد از رفتنت در مسیر زندگی مانده‌ام، چشمانم به زمین دوخته شده و آثار قدم‌های تو هنوز روی خاک باقی مانده است.
من از دل داشتم چشم از جگر ادرار خون خوردن
چه باشد حال ما این دم که نی دل نه جگر مانده
هوش مصنوعی: من از شدت درد و رنجی که احساس می‌کنم، دیگر نه دل دارم و نه جگر. حالا عملاً چیزی برای من نمانده و نمی‌توانم تحمل کنم.
سخن با من نمی گویی ز خاموشیت حیرانم
تویی این با خیالی از توام پیش نظر مانده
هوش مصنوعی: تو هیچ صحبتی با من نمی‌کنی و من از سکوتت شگفت‌زده‌ام. فکری از تو در ذهن دارم که همیشه در نظرم حضور دارد.
چو گشتم از همه تدبیرها در دفع غم عاجز
اجل بگرفت دامانم که تدبیر دگر مانده
هوش مصنوعی: وقتی از همه راه‌های ممکن برای رفع غم و مشکل خود ناامید شدم، ناگهان مرگ به سراغم آمد و نتوانستم تدبیر دیگری پیدا کنم.
نه من تنها شدم در عشق آن زیبا پسر محزون
درین بیت الحزن یعقوب هم دور از پسر مانده
هوش مصنوعی: من تنها در عشق آن زیبا نیستم، چون مانند یعقوب که از پسرش دور مانده، دیگران نیز در غم و اندوهی مشابه به سر می‌برند.
سوی من راه پرسیده بلا چون راه گم کرده
زده غم دست در دامان من هر جا که درمانده
هوش مصنوعی: بلا به سمت من می‌آید، مانند کسی که راه خود را گم کرده است. غم، دستش را به دامن من می‌زند هر بار که درمانده است.
فضولی نیستم قانع بیک دیدن ازو اما
چه سازم چاره از عمری که دارم زین قدر مانده
هوش مصنوعی: من بی‌توجهی نمی‌کنم و فقط با یک نگاه به او راضی نیستم، اما چه کنم که از عمری که دارم، فقط به همین مقدار بسنده شده است.