شمارهٔ ۳۶۵
شد درون سینه دل دیوانه از سودای او
بستم از رگهای جان زنجیرها در پای او
نیست از بی التفاتی گر نبیند سوی من
آن که عین التفات اوست استغنای او
جای پیکانت درون سینه کردم چون کنم
دل ز جا شد خواستم خالی نماند جای او
کرد روز و روزگارم را بیک دیدن سیه
کی مرا این چشم بود از نرگس شهلای او
جان بر آمد یار بهر پرسشم نگشاد لب
بر نیامد کام من از لعل شکر خای او
بر نخواهم داشت تا روز قیامت سر ز خواب
گر شبی در خوابم آید قامت رعنای او
چون نباشم زار و سرگردان فضولی متصل
رشته جان بسته ام بر زلف عنبرسای او
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد درون سینه دل دیوانه از سودای او
بستم از رگهای جان زنجیرها در پای او
هوش مصنوعی: دل دیوانهام به عشق او پر از هیجان و آرزو شده است، و احساس میکنم تمام زنجیرهای زندگیام به پای او بسته شدهاند.
نیست از بی التفاتی گر نبیند سوی من
آن که عین التفات اوست استغنای او
هوش مصنوعی: اگر کسی که توجهش به من است به خاطر بیتوجهی از من دور شود، این دوری او باعث نمیشود که من از او بینیاز شوم.
جای پیکانت درون سینه کردم چون کنم
دل ز جا شد خواستم خالی نماند جای او
هوش مصنوعی: من در دل خود برای عشق تو جایی باز کردم. حالا که دلم جا به جا شده، میخواهم این مکان خالی نماند و پر از یاد تو شود.
کرد روز و روزگارم را بیک دیدن سیه
کی مرا این چشم بود از نرگس شهلای او
هوش مصنوعی: روزها و زمانهام را با یک نگاه به چشمان سیاه و زیبای او گذراندم. این چشم من از زیبایی نرگس سیاهمیباشد.
جان بر آمد یار بهر پرسشم نگشاد لب
بر نیامد کام من از لعل شکر خای او
هوش مصنوعی: عشق و محبتی که در دل دارم، باعث شده که جانم به لب برسد. اما معشوق به خاطر سوال من هیچ حرفی نزده و زبانش را نگو به روی من نیاورده است. هر چند در دل میدانم که جوابم را نخواهد داد و کام من از زیبایی او سیراب نمیشود.
بر نخواهم داشت تا روز قیامت سر ز خواب
گر شبی در خوابم آید قامت رعنای او
هوش مصنوعی: من تا روز قیامت از خواب بیدار نخواهم شد، حتی اگر شب خوابم ببرد و سایه دلربای او را ببینم.
چون نباشم زار و سرگردان فضولی متصل
رشته جان بسته ام بر زلف عنبرسای او
هوش مصنوعی: زمانی که من در حالت بیحالی و سردرگمی نیستم، به شدت به او وابستهام و جانم را به زیبایی و موهای خوشبو و دلنشین او پیوند دادهام.

فضولی