شمارهٔ ۳۶۲
دل که پنهان است شوق لعل محبوبان درو
غنچه بشگفته است اوراق گل پنهان درو
با خیال لعل جان بخش سواد دیده ام
هست آن ظلمت که باشد چشمه حیوان درو
شد بسودای سر زلف تو جسمم رشته ای
صد گره افتاد از تاب غم دوران درو
بحر محنت راست گردابی پر از خاشاک و خس
وادی عشقت که عشاقند سرگردان درو
ناوکت بگذشت از جسمم چه جای راحت است
با چنین جسمی که آرامی ندارد جان درو
در غم درج دهانت چون نباشم تنگ دل
حقه گم کردهام صد درد را درمان درو
نیست راحت بیغم جانان فضولی را دمی
دم به دم آن به که افزاید غم جانان درو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل که پنهان است شوق لعل محبوبان درو
غنچه بشگفته است اوراق گل پنهان درو
هوش مصنوعی: دل انسان با اینکه پنهان و نهان است، اما شوق و آرزو برای محبوبان در آن به وضوح نمایان است، مانند غنچهای که درون گلها به شکفتگی رسیده است.
با خیال لعل جان بخش سواد دیده ام
هست آن ظلمت که باشد چشمه حیوان درو
هوش مصنوعی: با تصور لبهای قرمز و جانبخش، در تاریکی چشمی را دیدهام که مانند چشمهای از حیات است.
شد بسودای سر زلف تو جسمم رشته ای
صد گره افتاد از تاب غم دوران درو
هوش مصنوعی: من به خاطر عاشقی و عشق تو، دلم پر از پیچیدگیها و غمهای بیپایان شده است، که مثل گرههای در هم تاب خوردهاند و نمیتوانم از آنها رهایی یابم.
بحر محنت راست گردابی پر از خاشاک و خس
وادی عشقت که عشاقند سرگردان درو
هوش مصنوعی: دریای درد و رنجی که در آن زبالهها و علفهای هرز وجود دارد، سرزمین عشق توست که عاشقان در آن گیج و پریشان هستند.
ناوکت بگذشت از جسمم چه جای راحت است
با چنین جسمی که آرامی ندارد جان درو
هوش مصنوعی: کشتی تو از جسم من گذشت، چه جای آرامشی میتواند باشد وقتی که جسمی اینچنین آرامش ندارد و جان درون آن قرار دارد؟
در غم درج دهانت چون نباشم تنگ دل
حقه گم کردهام صد درد را درمان درو
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در چهرهات میبینم، مرا دلنگران کرده است. من مانند کسی هستم که در میان دردها و مشکلات خود، نمیدانم چگونه باید درمانی پیدا کنم.
نیست راحت بیغم جانان فضولی را دمی
دم به دم آن به که افزاید غم جانان درو
هوش مصنوعی: آسایش بدون غم محبوب در زندگی فضولی وجود ندارد و بهتر است که غم محبوب بیشتر شود.

فضولی