شمارهٔ ۳۵۲
زدی چو در دلم آتش مکش چو شعله سر از من
چو شمع سوختنم بین مباش بی خبر از من
نشان عشق تو سوز دل من است می سوزم
چنان که هیچ نماند نشان ز تو اثر از من
مرا چو سوختی از بردن دلم حذری کن
من آتشم چه رسانی بدامنت شرر از من
جز این که منع ز نظاره جمال تو کردم
چه کرده ام که بگرداند روی چشم تر از من
مرا ز خواری از آن بیش شد الم که مبادا
بخواریم نگرد یار و کم کند نظر از من
بنیستی شدم آگه ز سر درج دهانت
گمان نبود مرا هم که آید این هنر از من
براه عشق فضولی اگر چه آمده مجنون
نبوده بیشتر از من نرفته بیشتر از من
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زدی چو در دلم آتش مکش چو شعله سر از من
چو شمع سوختنم بین مباش بی خبر از من
هوش مصنوعی: وقتی که در دلم آتش زدی، مانند شعلهای که از من برمیخیزد، به شمعی که میسوزد، مرا ببین و به حال من توجه کن، بیخبر نباش.
نشان عشق تو سوز دل من است می سوزم
چنان که هیچ نماند نشان ز تو اثر از من
هوش مصنوعی: عشق تو در دل من آتش به پا کرده است و من چنان در این آتش میسوزم که هیچ اثری از من باقی نماند.
مرا چو سوختی از بردن دلم حذری کن
من آتشم چه رسانی بدامنت شرر از من
هوش مصنوعی: برای من که سوختهام و دل به راحتی نمیدهم، حواست را جمع کن. من خود آتشینم، چه نیازی به این است که تو به دامانت جرقهای از من برسانی؟
جز این که منع ز نظاره جمال تو کردم
چه کرده ام که بگرداند روی چشم تر از من
هوش مصنوعی: تنها کار من این بوده که از تماشای زیبایی تو خودداری کردهام، پس چه چیز دیگری میتوانستم بکنم که باعث شود تو از من روی برگردانی؟
مرا ز خواری از آن بیش شد الم که مبادا
بخواریم نگرد یار و کم کند نظر از من
هوش مصنوعی: من از خواری و ذلت میترسم و نگرانم که مبادا دیگران نسبت به من کممحبت شوند و محبتشان را از من بگیرند.
بنیستی شدم آگه ز سر درج دهانت
گمان نبود مرا هم که آید این هنر از من
هوش مصنوعی: من به وجود تو آگاه شدم و نمیدانستم که از دهانت چنین هنری میتراود.
براه عشق فضولی اگر چه آمده مجنون
نبوده بیشتر از من نرفته بیشتر از من
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، اگرچه فضولی هم به دیوانگی رسیده است، اما او بیشتر از من نرفته و دیوانهتر نشده است.

فضولی