شمارهٔ ۳۴۸
تا بدرد عشق جان از تن نمی آید برون
درد عشق او ز جان من نمی آید برون
دانه اشکم بخوناب جگر پرورده است
اینچنین لعلی ز هر معدن نمی آید برون
نخل قدت را طراوت از ریاض جنت است
اینچنین سروی ز هر گلشن نمی آید برون
گر بگلزاری در آیی تیغ بر کف ز انفعال
گل نمی روید دگر سوسن نمی آید برون
با تبسم می کشم گفتی مرا هر دم ز غم
چون نمیرم زین ادا کشتن نمی آید برون
لب ز شرح سوز دل بستیم و جای حیرت است
سوخت خانه دودی از روزن نمی آید برون
گر فضولی ترک عشق دوست گیرد دور نیست
چون کند از عهده دشمن نمی آید برون
شمارهٔ ۳۴۷: می نمایی رخ که خورشید جهان آراست اینشمارهٔ ۳۴۹: غم لعل ترا در سینه جا کردم که جان است این
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا بدرد عشق جان از تن نمی آید برون
درد عشق او ز جان من نمی آید برون
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق وجود دارد، جانم از بدن جدا نخواهد شد؛ چون درد عشق از وجودم بیرون نمیرود.
دانه اشکم بخوناب جگر پرورده است
اینچنین لعلی ز هر معدن نمی آید برون
هوش مصنوعی: این اشک من از عمق دل و درد جگر شکل گرفته است و مانند لعل، از هیچ مادهای به آسانی به دست نمیآید.
نخل قدت را طراوت از ریاض جنت است
اینچنین سروی ز هر گلشن نمی آید برون
هوش مصنوعی: قد بلند تو از شادابی باغهای بهشت نشأت گرفته است و اینگونه نیست که هر درختی از هر باغی به این زیبایی و طراوت پیدا شود.
گر بگلزاری در آیی تیغ بر کف ز انفعال
گل نمی روید دگر سوسن نمی آید برون
هوش مصنوعی: اگر به باغ گل بروی و تیغ در دست داشته باشی، دیگر از گلها خبری نخواهد بود و سوسنها نیز بیرون نخواهند آمد.
با تبسم می کشم گفتی مرا هر دم ز غم
چون نمیرم زین ادا کشتن نمی آید برون
هوش مصنوعی: با لبخندت هر لحظه مرا به شدت تحت تأثیر قرار میدهی و از دلتنگی نجاتم میدهی، اما نمیمیرم از این کارها و به نظر نمیرسد که این نوع کشتن از تو برآید.
لب ز شرح سوز دل بستیم و جای حیرت است
سوخت خانه دودی از روزن نمی آید برون
هوش مصنوعی: ما از بیان درد دل خود دست برداشتیم و این جای تعجب دارد که دودی که از سوختن خانه بلند میشود، از روزنهها بیرون نمیآید.
گر فضولی ترک عشق دوست گیرد دور نیست
چون کند از عهده دشمن نمی آید برون
هوش مصنوعی: اگر کسی از عشق دوست غافل شود، دور از شگفتی نیست که نتواند با مشکلات و دشواریهای دشمنانش مقابله کند.

فضولی