گنجور

شمارهٔ ۳۴۶

اگر چه نیست ترحم ترا بزاری من
نمی شود ز تو قطع امیدواری من
بجور کشت مرا در وفای تو اغیار
ترا چه شد که نکردی بلطف یاری من
شدم فتاده تر از خاک ره نکرد کسی
بخاک پای تو اظهار خاکساری من
ز جست و جوی تو یک دم قرار نیست مرا
قرار یافت بدور تو بی قراری من
فتاده ام برهت سوی من فکن نظری
کجا رسید ببین در ره تو خواری من
مرا ز آتش دوزخ چه باک روز جزا
طریق عشق تو بس راه رستگاری من
غم فراق فضولی مرا رساند بجان
اجل کجاست که آید بغمگساری من

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر چه نیست ترحم ترا بزاری من
نمی شود ز تو قطع امیدواری من
هوش مصنوعی: اگرچه تو ترحمی به من نداری، اما من هرگز امیدم را از تو قطع نمی‌کنم.
بجور کشت مرا در وفای تو اغیار
ترا چه شد که نکردی بلطف یاری من
هوش مصنوعی: به خاطر وفاداری من، مرا به سختی در کشت و زحمت انداختی؛ دیگران چه بر سر تو آوردند که خودت به یاری من نپرداختی؟
شدم فتاده تر از خاک ره نکرد کسی
بخاک پای تو اظهار خاکساری من
هوش مصنوعی: به قدری در حالت ذلت و خاری قرار گرفته‌ام که حتی کسی به خاک پای تو توجهی نکرد و من در این حالت به تو احترام می‌گذارم و خاکساری خود را نشان می‌دهم.
ز جست و جوی تو یک دم قرار نیست مرا
قرار یافت بدور تو بی قراری من
هوش مصنوعی: به خاطر جستجو و تلاش برای رسیدن به تو، هرگز آرامشی ندارم. دوری از تو باعث شده که بی‌قراری‌ام بیشتر شود.
فتاده ام برهت سوی من فکن نظری
کجا رسید ببین در ره تو خواری من
هوش مصنوعی: من به زمین افتاده‌ام، بر سرم نظر بیفکن، ببین کجا به خاطر تو رسیده‌ام و چه خفتی را تحمل می‌کنم.
مرا ز آتش دوزخ چه باک روز جزا
طریق عشق تو بس راه رستگاری من
هوش مصنوعی: من از آتش دوزخ در روز قیامت نمی‌ترسم؛ زیرا راه عشق تو تنها راهی است که به رستگاری من می‌انجامد.
غم فراق فضولی مرا رساند بجان
اجل کجاست که آید بغمگساری من
هوش مصنوعی: درد جدایی و غمِ دوری به قدری مرا رنجور کرده است که منتظر مرگ هستم. آیا مرگ نمی‌آید تا در این غم و اندوه به یاری من برسد؟