شمارهٔ ۳۴۵
زین ندامت که نشد خاک درت مسکن من
اشک از چهره جان شست غبار تن من
حیرت لعل تو بردم بلحد نیست عجب
گر شود گلخنی از آتش دل مدفن من
گردباد غم و گرداب بلا نیست شوند
چند گردند درین بادیه پیرامن من
ذوق دیدار تو آیینه چه ادراک کند
روی چون مه منما جز بدل روشن من
نیست از ضعف بدن ناله من می ترسم
که فتد طوق غمت بی خبر از گردن من
رشته شمع شبستان غمم در آتش
من نه مجروحم و پرخون شده پیراهن من
چون نمیرم من ازین غصه فضولی که ز غم
مردم و یار ندارد خبر از مردن من
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زین ندامت که نشد خاک درت مسکن من
اشک از چهره جان شست غبار تن من
هوش مصنوعی: از این پشیمانی که نتوانستم در خاک خانهات سکونت کنم، اشکهایم چهرهام را شسته و غبار تنم را پاک کرده است.
حیرت لعل تو بردم بلحد نیست عجب
گر شود گلخنی از آتش دل مدفن من
هوش مصنوعی: من در شگفتیی زیبایی تو هستم و این تعجب نیست اگر خاک قبری از آتش دل من پر شود.
گردباد غم و گرداب بلا نیست شوند
چند گردند درین بادیه پیرامن من
هوش مصنوعی: غم و مشکلات مانند طوفان و گرداب نیستند، بلکه فقط چند نفر در این بیابان گرداگرد من هستند.
ذوق دیدار تو آیینه چه ادراک کند
روی چون مه منما جز بدل روشن من
هوش مصنوعی: آیینه چگونه میتواند زیبایی چهرهام را درک کند، وقتی که تو را میبیند و چهرهات همچون ماه است؟ فقط میتواند تصویر روشنی از من را نشان دهد، نه زیبایی واقعی تو را.
نیست از ضعف بدن ناله من می ترسم
که فتد طوق غمت بی خبر از گردن من
هوش مصنوعی: از ضعف بدنم صدایی نمیزنم، بلکه نگرانم که گردنبند غم تو ناگهانی بر گردنم بیفتد و من از آن بیخبر باشم.
رشته شمع شبستان غمم در آتش
من نه مجروحم و پرخون شده پیراهن من
هوش مصنوعی: من در آتش غمهایم میسوزم و شبستان زندگیام را تاریک کردهام، اما آسیبی به من نرسیده و پیراهنم پر از خون است.
چون نمیرم من ازین غصه فضولی که ز غم
مردم و یار ندارد خبر از مردن من
هوش مصنوعی: من از غم و اندوه خودم نمیمیرم؛ زیرا دیگران و محبوبم هیچ خبری از مرگ من ندارند و در غصههایشان غرق شدهاند.

فضولی